رفتار سياسي و اهداف سياست به شدت متأثر از نوع دريافت از مفهوم سياست و حكومت است. اگر سياست به معناي خدعه و نيرنگ و حكومت به مفهوم سلطه و تحكم باشد، رفتارهاي ظالمانه در مناسبات حكومتي ظهور مييابد، از اين منظر خود حكومت و سياست هدف است. اگر سياست به معناي شناخت راهكارهاي سياسي مشروع براي تأمين امنيت، عدالت و رفاه مادي و معنوي مردم بوده و حكومت به مفهوم خدمت، مشاركت و هدايت باشد رفتارهايي مشاركتي، هدايتي و خدماتي در روابط حكومت تجلي پيدا ميكند كه، در اين نگاه حكومت و سياست وسيله است نه هدف. اكنون بايد ديد كه امير المؤمنين علي -عليه السلام- حكومت و سياست را چگونه ديده و براي آن چه نقشي قايل شده است.
از ديدگاه امام علي -عليه السلام- عهده دار شدن حكومت في حد ذاته شأن و مقامي نيست بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است.[1] حال با اين طليعه در ادامه، اهداف كلي سياست علوي را به طور اجمال بر مي شماريم:
اهداف كلي سياست علوي
حكومت در نگاه امام علي -عليه السلام- وسيلهاي است در راستاي تحقق اهداف عالي كه بدون تحقق آنها سير تعالي و ترقي همگاني فراهم نميشود؛ و اهداف مزبور عبارتند از:
1) احياي اسلام و اجراي احكام الهي: اولين هدف سياست علوي، احياي دين و عرضة اسلام ناب محمدي ـ صلّي الله عليه و آله ـ است چنانچه فرمود: «خدايا تو ميداني كه جنگ و مبارزة ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبود، بلكه ميخواستيم نشانههاي حق و دين تو را به جايگاه خويش بازگردانيم… و قوانين و مقررات فراموش شدة تو بار ديگر اجرا گردد.»[2]2) عدالت يا اقامه حق و دفع باطل: آن حضرت در موارد متعدد به اين هدف تاكيد كرده است، از ابن عباس نقل شده كه آن امام فرمود: والله لهي احب الي من أمرتكم الا ان اقيم حقاً او ادفع باطلاُ[3] به خدا سوگند اين كفش كهنه از حكومت كردن نزد من محبوبتر است مگر اين كه حقي را بر پا سازم و باطلي را دفع كنم. اين سخن در عين اختصار همه اهدافي را كه دولت اسلامي بايد دنبال كند در بر دارد.
اصولاً امام علي -عليه السلام- حكومت را براي اجراي عدالت و احقاق حق پذيرفت، آنجا كه فرمود: «اگر خداوند از عالمان پيماني سخت نگرفته بود كه در برابر شكم بارگي ستمگر و گرسنگي ستمديده آرام و قرار نگيرد بيتأمل رشته حكومت را رها ميكردم و پايانش را چون آغازش ميانگاشتم. و چون گذشته از آن دوري ميجستم»[4]همچنين مي فرمايد: آنچه بيشتر ديده واليان به آن روشن است، برقراري عدالت در شهرهاست[5] چون با عدالت مردمان اصلاح ميشوند.[6] و عدالت نظام بخش حكومت است.[7]ام هيثم از اصحاب علي -عليه السلام- و از مفاخر زنان و شاعر شيعه در اين زمينه دو بيتي بسيار عالي سروده است:
يقيم الحق لا يرتاب فيه
و يعدل في العدي و الاقربينا[8]حق را بيهيچ ترديدي برپا ميدارد، و در ميان دشمنان و نزديكان به عدالت رفتار مينمايد.» و در نهايت عدالت زمامدار حيات مردمان و مايه اصلاح امور و صلاح احوال انسانها است.[9]2ـ تأمين امنيت:
در پرتو تحقق عدالت است كه امنيت فراهم ميگردد. به همين دليل امنيت در تمامي زمينهها؛ امنيت فردي، اجتماعي، سياسي، فكري، اقتصادي، شغلي، قضايي و امنيت فرهنگي و … از اهداف سياست علوي است. آن حضرت از هنگام به دست گرفتن حكومت در گفتار و كردار، عهدنامهها و فرمانهاي حكومتي به اهميت امنيت توجه جدي داشت. و از بيعت تا شهادت بر اين امر مهم استوار ماند. چون از منظر امام علي -عليه السلام- اسلام مايه امنيت است. «سپاس خداي را كه … اسلام را امنيتي قرار داد براي هر كه در آن چنگ زند و آن را مايه صلح و آرامش ساخت براي هر كه به آن وارد شود.[10]در فرمانش به «مالك اشتر» وي را توصيه ميكند كه امنيت عمومي را تامين نمايد.[11] و خطاب به مردم ميفرمايد: با من چنانكه با جباران سخن ميگوييد سخن نگوييد.[12] در دستور العملي به ماموران زكات نكاتي را بيان ميكند كه به خوبي بيان گر ديدگاه آن حضرت درباره امينت اقتصادي است.[13]امنيت قضايي[14] و امنيت مرزي[15] در يك كلام امنيت جهاني كه مورد اهتمام امام -عليه السلام- بوده است.
3ـ توسعة عادلانه اقتصادي
از ديگر اهداف سياست علوي فراهم آوردن رفاه و تامين آسايش همگاني براساس عدالت اقتصادي است. آن حضرت در تحقق اين هدف همت گماشت و گامهاي بلندي هم برداشت تا آنجا كه خود مي فرمايد: «كسي در كوفه نيست كه در رفاه زندگي نكند حتي پايينترين افراد سرپناه و آذوقه مناسب دارند.»[16] از منظر امام علي -عليه السلام- بهترين بستر رفاه و آسايش ملت آباد كردن شهرها و سرزمينها است دليل اهتمام براي آباد كردن زمين سخن خداي متعال است «اوست كه شما را از زمين پديد آورد و از شما خواست در او آباداني كنيد» پس خداي سبحان ما را آگاه ساخت كه مردمان را به آباد كردن فرمان داده است تا محصولات آن وسيله معاش و رفاه آنان باشد.[17] سياست علوي، سياست حكمت است و اقتضا دارد كه در راستاي تحقق رفاه همگاني بايد برنامهريزي دقيق انجام شود. رساندن حقوق مالي مردم و تقسيم عادلانه بيتالمال از اهداف اساسي علوي است. اصولاً عدالت اقتصادي در مكتب علوي از جايگاه والايي برخوردار است. او هم چنين فرمود: «اگر اين اموال از خودم بود، بطور مساوري در ميان مردم تقسيم ميكردم تا چه رسد كه اموال خداست»[18] يا در خطابه روز دوم خلافتشان سياست اقتصاديش را چنين ارائه مي كند:
«به خدا سوگند بيتالمال تاراج شده را هر كجا بيابم به صاحبان اصلي آن باز ميگردانم، گرچه با آن ازدواج كرده يا كنيزاني خريده باشند زيرا در عدالت گشايش براي عموم است.»[19]4ـ تعليم و تربيت:
از مهمترين سياست علوي تعليم و تربيت مردم است كه در اين باره مي فرمايد: شما را بر من حقي است؛ از جمله اينكه شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد و تربيتتان نمايم تا بدانيد.[20] به اين ترتيب آن حضرت آموزش همگاني و رشد اخلاق و فضايل اخلاقي را از اهداف سياست و حكومت خود معرفي مينمايد. «بر امام است كه بر اهل ولايت خويش حدود اسلام و ايمان را تعليم دهد.»[21] و درباره خود مي فرمايد: ايمان را ميان شما پابرجا كردم و مرزهاي حلال و حرام را برايتان جدا و از عدالت خود لباس عافيت بر تن شما كردم، و با گفتار و كردار خويش معروف را ميان شما گستردم و با اخلاق خود به شما نشان دادم كه اخلاق برگزيده چيست؟[22]در نتيجه با توجه به مطالب سابق الذكر ميتوان گفت كه اصول كلي سياست علوي يعني همان (سياست حكمت)، عبارتند از: عدالت ، امنيت، رفاه و آسايش، تعليم و تربيت.
اميد است كه در پرتو سياست علوي نظام اسلامي به شكوفايي نهايي خود رسيده و آن به دست تواناي حضرت مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف، تثبيت گردد.
پي نوشت ها:
[1]. موسوي خميني، سيد روح الله، ولايت فقيه، موسسه نتظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ دوم،1373، ص 44.
[2]. همان، خطبة 131.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 33.
[4]. همان، خطبه 3.
[5]. همان، نامه 53.
[6]. التميمي الآمدي، عبد الواحد، غرر الحكم و درر الكلم، بيروت، موسسه دار الاعلمي للمطبوعات، 1407 ق ، ج 1، ص 335.
[7]. همان، نامه 198.
[8]. الامين العاملي، السيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت، دار التعارف، ج 3، ص 489.
[9]. غرر الحكم و درر الكلم، پيشين، ج 14، ص 363.
[10]. نهج البلاغه، خطبه 106.
[11]. همان، نامه 53.
[12]. همان، خطبه 216.
[13]. همان، نامه 5، 51، 53.
[14]. همان، نامه 53.
[15]. همان.
[16]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 40، ص 327.
[17]. حر عاملي، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 13، ص 195.
[18]. نهجالبلاغه، خ 126.
[19]. همان، خ 15.
[20]. نهج البلاغه، خ34.
[21]. شرح غرر الحكم و درر الكلم، ج 4، ص 318.
[22]. نهج البلاغه، خطبه 87.