براي دين تعاريف متعددي شده است كه ما به يك تعريف بسنده ميكنيم كه آن اينكه دين عبارت است: از مجموعهاي از معارف مربوط به مبدأ و معاد (جهان هستي) و قوانين اجتماعي كه از طريق وحي و نبوت به بشر رسيده است[1] از اين تعريف بدست ميآيد كه دين به امور دنيوي (يعني اجتماع مردم) و هدايت آنها در دنيا توجه دارد.
از طرفي سياست كه از ريشة لاتين Polis گرفته شده كه به معناي شهر و شهروندي و قانون اساسي يا ساختار حقوقي آمده است و معادل Politic امروز استفاده ميشود.
در زبان فارسي، سياست به معناي رياست، فرماندهي، طرح و برنامه و نيز مجازات آمده است و در زبان عربي سياست از ماده ساس يسوس بوده و به معناي حكومت، رياست، اصلاح امور مردم، امر و نهي و پرورش و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالح آنها آمده است[2] كه در متون ديني ما مسلمانان، از ائمه اطهار ـ عليه السّلام ـ به عنوان «ساسةُ العباد»[3] نام برده شده است و از خصائص رهبران الهي، تدبير امور جامعه بگونهاي كه در مسير رشد و تعالي انسانها باشد است.
در قرآن كريم واژههايي نظير خلافت، امامت، ولايت و مانند آن استفاده شده كه همگي نشان دهندة واگذاري امور ديني و دنيوي مردم به پيامبران و امامان ميباشد تا انسانها را به مصالح دنيوي و اخروي رهنمون شوند.
حال با توجه به نكات فوقالذكر ميگوئيم در اسلام سياست در قلمرو دين قراردارد و يكي از برنامههاي دين تنظيم امور اجتماعي و ادارة جامعه ميباشد تا سعادت مادي و معنوي اجتماع را فراهم سازد و اصولاً كامل بودن دين و اسلام به اين است كه علاوه بر تنظيم و تصحيح روابط انسان با خدا و با خودش به تنظيم رابطة او با اجتماع (ديگران) و با طبيعت هم پرداخته است. از اين رو رابطة سياست كه تدبير امور جامعه است بخشي از كاركردهاي دين ميشود كه هيچگاه از آن جدا نميشود، چنان كه صاحب نظران و انديشمندان بزرگي به آن اشاره نمودهاند.
ابن خلدون سياست را به معناي تدبير امور جامعه درجهت جلوگيري از ظلم و ستم و تجاوز افراد به يكديگر بر اساس موازين شريعت ميداند.[4] و نيز امام خميني ـ ره ـ دربارة سياست چنين ميفرمايند سياستي كه اسلام براي انبياء و اولياء قائل است سياستي است كه ملت را، اجتماع را هدايت ميكند. و راه ميبرد در همة مصالحي كه براي انسان متصور است اشخاص را راه ميبرد به يك صراط مستقيمي كه از اينجا شروع ميشود و به آخرت ختم ميشود الي الله است.[5] از اين رو نامقدس خواندن سياست از طرفي و قدسي دانستن دين بطوري كه مربوط به زندگي آخرت باشد و اصولاً به زندگي و اجتماع مادي و دنيوي مردم كاري نداشته باشد كه در اذهان برخي روشنفكران و گفتههايشان است كاري عبث و اشتباه است كه بيانگر عدم شناخت دين و سياست است و هرگاه اندك مراجعهاي به متون ديني و حتي عبادات داشته باشند كه شايد جنبة فردي پيدا كند نقش فراگير دين در امور سياسي و معيشتي مردم را متوجه خواهند شد كه اعمال عبادي مثل نماز جمعه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و اجراي حدود و تعزير از آن جمله ميباشند.
بنابراين دين و دينداري در همه ابعادش زيبا است حتي سياست و تدبير جامعه، و بيديني و بيتقوائي زشت و ناپسند است در همة ابعادش حتي در سياست. بدين جهت علي ـ عليه السّلام ـ در مقايسة خود با حيله و فريبكاري معاويه چنين ميفرمايند:
و الله ما كان معاوية بادهي منيّ و لكنّه يغدرو يفجر و لو لا كراهية الغدر لكنتُ ادهي الناس.[6]به خدا سوگند معاويه زيركتر (سياستمدارتر) از من نيست ولي شيوة او پيمانشكني و ناپاكي است و اگر خيانت را ناخوشايند نميداشتم هر لحظه من زيركترين مردم بودم.
پس سياستي كه دين اسلام ارائه ميدهد، با اعمال شيطاني و فريبكارانه فاصله دارد و اصولاً آن را سياست نميداند بلكه بيديني، بيتقوايي و حيله و مكر است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عباسعلي عميد زنجاني، مباني انديشه سياسي در اسلام، تهران، انديشه معاصر، بيتا.
2. عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني، 1372.
3. فلسفه حقوق و سياست، موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني.
4. سلسله سخنرانيهاي مصباح يزدي در نماز جمعه تهران.
پي نوشت ها:
[1] . طباطبايي، محمد حسين، ترجمة الميزان، تهران: انتشارات محمدي، ج 2، ص 405.
[2] . ابن منظور، لسان العرب، بيروت، ج 6، ص 108.
[3] . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، زيارت جامع كبيره، بيتا.
[4] . خلدون، عبد الرحمن بن، مقدمه، محمد پروين گنابادي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، چ پنجم، 1366.
[5] . صحيفه نور، ج 13، ص 216.
[6] . نهج البلاغه، فيض الاسلام، بيتا، خطبة 200.