خانه » همه » مذهبی » اگر دخالت در سياست خوب است چرا بسياري از بزرگان عرفان در سياست دخالت نمي‌كنند و اگر بد است چرا بسياري از بزرگان در سياست دخالت مي‌كنند؟ نمونه‌هائي از بزرگان عرفان و علماء را نام ببريد؟

اگر دخالت در سياست خوب است چرا بسياري از بزرگان عرفان در سياست دخالت نمي‌كنند و اگر بد است چرا بسياري از بزرگان در سياست دخالت مي‌كنند؟ نمونه‌هائي از بزرگان عرفان و علماء را نام ببريد؟

سياست در لغت به معناي «حكومت، رياست و داوري»، «مصلحت و تدبير»، «عقوبت، مجازات و تنبيه» و «تربيت» به كار رفته است. و در نزد دانشمندان اسلامي عبارت است از «روش اداره جامعه به گونه‌اي كه مصالح مادي و معنوي آحاد آن، تحقق يابد، دو تلقي از سياست وجود دارد:
الف) رويكرد منفي از سياست: اين نگرش كه ميان مردمان جوامع گوناگون شيوع دارد، ناشي از آثار برخي نويسندگان آغاز عصر نوزايي نظير ماكياولي در غرب است. كه عملكرد و رفتار حاكمان ظالم و مستبد در طي قرن‌هاي پيشين نيز تأثير زيادي در آن داشته است. در اسلام اين برداشت از سياست، پذيرفته نيست.
ب) تلقي مثبت از سياست: در اين رويكرد حاكمان بر مبناي مصالح مادي و معنوي، مديريت جامعه را عهده‌دار هستند اگر به كاربرد واژه سياست در منابع اسلامي نگاه کنيم، درمي‌يابيم كه در اسلام، سياست امري مقدس است و معصومين ـ عليهم السّلام ـ تنها كساني هستند كه شايستگي رهبري و زعامت سياسي جامعه را دارند و در عصر غيبت فقط پيروان راستين ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ (ولي فقيه) لياقت و شايستگي هدايت سياسي و ديني جامعه را دارند.[1]اسلام دين سياست است واين نكته با اندك دقتي در احكام حكومتي، سياسي، اقتصادي اسلام روشن مي‌شود. آنكه مي‌پندارد دين از سياست جداست، در واقع نه دين را شناخته و نه سياست را، زيرا در ديني كه سياست جزء ماهيت و جوهره آن است و رهبرانش ساسة العباد[2] معرفي شده‌اند و همه افراد امت اسلامي را مسئول سرنوشت يكديگر مي‌داند؛ «كلّكم راع و كلّكم مسئول عن رعيته»[3] و اهتمام به امور مسلمانان را از نشانه‌هاي جامعه سالم اسلامي بر مي‌شمارد، چگونه مي‌توان گفت اين شريعت، دين را از سياست جدا مي‌داند و چگونه اجازه مي‌دهد كه كارشناسان و ويژه‌كاران آن مكتب از سياست و اجتماع به دور باشند.[4]پس فقهاي عادل موظفند كه از نظام و تشكيلات حكومتي براي اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند و «اين طور نيست كه آدم خوب كسي باشد كه در كناري نشسته باشد تسبيحي دست بگيرد و در مسجد ذكر بگويد اگر انسانِ خوب اين گونه بود حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ و حضرت امير ـ عليه السّلام ـ هم اين كار را مي‌كردند… بلكه برعكس همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند.»[5] دخالت نكردن در امور سياسي دليل بر قداست و معنويت نيست بلكه بي‌توجهي به مهم‌ترين و اساسي‌ترين بخش آموزه‌هاي اسلام است كه خود دليل بر نقصان است.
امام علي ـ عليه السّلام ـ كه در اوج معرفت و عرفان و بندگي قرار داشت به هنگامي كه تكليف امامت و رهبري امت به دوش ايشان آمد از آن شانه خالي نكرد و با شهامت و شجاعت اعلام كرد:«در مديريت و سياست خلفاي پيشين تجديد نظر مي‌كنم، حقوق از دست رفته را به مظلومان برمي‌گردانم، آنهايي كه بي‌جهت و بي‌دليل از كار بركنار شده‌اند را باز مي‌گردانم و كساني كه بي‌معيار بر كرسي و منصب مديريت نشسته‌اند، كنار خواهم زد.»[6] آيا اين‌گونه دخالت‌ها و مديريت‌هاي انقلابي و دگرگون‌ساز با پاكي و شرف و بزرگي آن امام همام ناسازگاري داشت؟ يا آنها را عين عدالت و معنويت مي‌شمرد؟ «پيغمبر اسلام و اولياء اسلام با تمام قداست اين مسائل را داشتند آيا اين قداست در زمان حضرت رسول نبوده است و حضرت رسول قداستش محفوظ نمانده است؟ حضرت امير ـ عليه السّلام ـ قداست نداشته؟ حضرت سيدالشهداء و امام حسن ـ عليهما السّلام ـ قداست نداشتند.»[7]امام علي ـ عليه السّلام ـ با حضور در تمامي صحنه‌هاي نظامي، سياسي، اجتماعي و پذيرفتن مديريت و مسئوليت رهبري امت بر تمامي پندارهاي موهوم كوته‌انديشان و بسته ذهنان خط بطلان كشيدند و به روشني مي‌فرمود: «اگر بتوانم به وسيله اين حكومت حقي را زنده كنم و داد مظلومي را از ستمگري بستانم بهترين ارزش و افتخار را به دست آورده‌ام.»[8] جايگاه و رسالت عالمان بيدار و آگاه دين همان جايگاه و رسالت پيامبران الهي است، همان‌گونه كه مبارزه با ستم، درافتادن با قدرت‌هاي زورمند و زورگو و رهبري سياسي مردم از برنامه‌هاي پيامبران از جمله پيامبر گرامي اسلام بوده است؛ عالمان دين نيز بايد در صحنه‌هاي گوناگون اجتماعي به عنوان وظيفه‌اي الهي حضور داشته باشند و براي آموزه‌هاي اسلام از راه برقراري حكومت اسلامي تلاش ورزند، از اين روي در روايات از آنان به عنوان «امين»، «خليفه» و «وارث پيامبران» ياد شده است. عالمان شيعي با حاكمان فاطمي در مصر و دولت بني عمار در طرابلس همكاري‌هائي داشته‌اند.
كتاب دعائم الاسلام نوشته قاضي نعمان، منشور سياسي و فقهي دولت فاطمي بود، قاضي ابن برّاج شاگرد مكتب سيد مرتضي بيش از 20 سال سرپرستي دادرسي طرابلس را بر عهده داشت، شهيد اول با مبارزان شيعه در شام و فارس و خراسان و ري در پيوند بود و شهيد، لمعه دمشقيه را در پاسخ علي بن مؤيد از رهبران سربداران به عنوان پاسخ پرسش‌هاي فقهي و سياسي و نظام اسلامي سربدار، نگاشت.[9]از آن روزگاران تاكنون عالمان شيعه براي اجراي احكام الهي و جامه عمل پوشاندن به احكام سياسي و اجتماعي اسلام تلاش‌هاي فراواني را انجام داده‌اند. حضرت امام مي‌فرمايند: «علماي ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند. مسأله مشروطيت يك مسأله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن شركت داشتند، تأسيس كردند، مسأله تحريم تنباكو يك مسأله سياسي بود و ميرزاي شيرازي (ره) اين معني را انجام داد. در زمان‌هاي اخير هم مدرس و كاشاني، اينها مردم سياسي بودند و مشغول كار بودند.»[10] اين‌كه گفته شده برخي از عرفا در سياست دخالت نمي‌كنند بدين جهت نيست كه اسلام را محدود به امور عبادي مي‌دانند و دين را جداي از سياست مي‌انگارند كه در اين صورت دين را هم نشناخته‌اند و شايسته نام عارف نيستند، زيرا پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار كه عارف‌ترين و پرهيزگارترين انسان‌ها هستند،در امور حكومتي دخالت نموده‌اند و تشكيل حكومت داده‌اند، بلكه ممكن است با توجّه به وجود افراد كافي، ضرورتي در اين امر احساس نمي‌كنند و وجوب و لزوم برخي اقدامات سياسي را از خود ساقط مي‌دانند نه اين‌كه حضور سياسي به طور مطلق نداشته باشند. يا برخي خود را از هياهوهاي سياسي و سياسي كاري هاي امروزي كنار كشيده اند كه اين به خاطر شأن و مقام، و تقوا و ورعي است كه دارند والا در موارد مقتضي در مقابل انحرافات و بدعت ها اظهار نظر مي نمايند و براي خواص مسير درست اداره امور را روشن مي نمايند و از افرادي كه به اسم اسلام و دين از پست و مقام و منصب خود سوء استفاده كرده اند بيزاري مي جويند و اين منش و طريق آرام و معنا دار كلام و رفتار آنها هميشه حافظ منافع اسلام و مسلمين بوده است و آنها از مجادله با افراد دون و دنيا طلب و دوستداران پست و مقام پرهيز مي كرده اند.
نيز بايد گفت كه همواره اشارات و ارشادات علماي دين و عرفاي سلوك و عرفان مورد توجه متدينين و مردم متعهد و مبارز بوده است و همين راهنمايي ها بوده است كه روح اسلام را در كالبد اداره جامعه دميده و مانع بسياري از انحرافات گرديده است.

پي نوشت ها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، نظام سياسي اسلام، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، ص 16 و 15.
[2] . رهبران بندگان خدا، زيارت جامعه كبيره، مفاتيح‌الجنان.
[3] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، چاپ تهران، ج75، ص38، ح36.
[4] . نشريه حوزه، سال 16، شماره 95ـ94. ص 92.
[5] . امام و روحانيت، دفتر سياسي سپاه، ص 483.
[6] . فيض الاسلام، نهج‌البلاغه، خطبه 16.
[7] . امام و روحانيت،‌ پيشين، ص 462.
[8] . نهج‌البلاغه، ترجمه شهيدي، خطبه 33.
[9] . نشريه حوزه، پيشين، ص 104.
[10] . صحيفه نور، ج 20، ص 31.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد