درباره حقوق بشر غربي كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر[1] نمود يافته است، اظهار نظرهاي متفاوتي شده است. در ارزيابي اين مسأله با اهميت بايد با كمال جديت از افراط و تفريط اجتناب كرد. در ارزش حقوقي اعلاميه و كاربرد آن و اين كه تا چه اندازه در اصلاح جامعه جهاني و صلاح بشريت گام برداشته، و يا اين كه مقبوليت بيشتر و ضمانت اجرايي بهتر نسبت به حقوق بشر متافيزيكي دارد، بايد تأمل كرد. در اين زمينه دست كم سه ديدگاه عمده وجود دارد:
1. برخي بر اين باورند كه اين اعلاميه جامعترين و كاملترين سندي است كه تاكنون در حمايت حقوق بشر و آزاديهاي فردي تنظيم شده و امروز مورد قبول اكثريت قريب به اتفاق كشورهاي جهان است. بر اساس اين نظريه، اعلاميه جهاني حقوق بشر عصاره مجموعه اعلاميهها، تعاليم ديني و اخلاقي و عقايد و نظرياتي است كه از قرنها قبل از ميلاد مسيح براي حفظ حقوق و تأمين سعادت بشر بيان گرديده و نتيجه تلاشهاي خستگي ناپذيري است كه در طي زمان در اين راستا انجام گرفته است.[2]اگر بدور از تعصب به اين موضوع نگاه كنيم و تابع احساسات قرار نگيريم، ادعاي مزبور شايسته تجديد نظر ميباشد، چون سندي كه به وسيله متفكران غرب درباره حقوق بشر تدوين گرديده نميتواند چكيده تمامي اعلاميهها، آموزههاي ديني و اخلاقي و نماينده همه فرهنگها و اديان باشد. بايد از تعصّب گذر كرد، در يك بررسي بين ديدگاه اسلام درباره حقوق بشر و مفاد اعلاميه حقوق بشر غربي، اين واقعيت مبرهن ميگردد كه نه تنها همه محتواي اعلاميه در منابع اوليه و معتبر اسلامي وجود دارد، بلكه اضافه بر آن حقوقي و احكامي را در اين زمينه در موقعيت جهاني مطرح ميسازد كه خود بيانگر امتيازات حقوق اسلامي به شمار ميآيد، در عين حال از تناقضات و نقصهاي موجود در اعلاميه نيز مصون است.[3]2. در برابر اين ادعاي افراطي، نظر ديگري مطرح شده مبني بر اين كه حقوق بشر خاستگاه غربي دارد. اين ويژگي موجب گشته كه بسياري از ملي گرايان فرهنگي، به ويژه جهان سوم حقوق بشر را به عنوان نظام حقوقي جهاني نپذيرند. به گفته «راديكا كوماراسوا» جهان سوم به نحو چشمگيري نه در قانون بندي حقوق بشر شركت سازنده داشته و نه در بكار بستن آن».[4]اگر به علل عدم پذيرش اعلاميه در جهان سوم تأمل شود، خواهيم ديد كه اين نگرش فقط مبتني بر آن نيست كه خاستگاه اعلاميه جهان غرب است و نمودهاي فرهنگي غربي با الگوهاي فرهنگ جهان سوم متفاوت است، بلكه اساسيترين دليل عدم پذيرش حقوق بشر غربي به طور مجموعي ناشي از ايدئولوژيهاي جهان سوم، به ويژه كشورهاي اسلامي است كه متكي بر دين اسلام است.[5]3. نظر سوم بر اين واقعيت تأكيد دارد كه اعلاميه جهاني حقوق بشر به عنوان نموداري از آرمانهاي عالي بشري، داراي ارزش و قابل توجه است.[6] انتظار آن است كه با تعميم واقعيت عيني و اصلاحات تكميلي بتواند تواناتر از پيش وارد عرصه زندگي بشر گردد.
صرف نظر از تفاوت ديدگاهها درباره مقبوليت جهاني حقوق بشر غرب، آن چه كه در مقدمه اعلاميه به عنوان انگيزههاي وضع و تدوين حقوق جهاني بشر آمده لزوم شناسايي حقوق بشر، كرامت و حيثيت ذاتي انسان، همزيستي مسالمت آميز، با صلح و آزادي و عدالت و… هيچ كس در آرمان بودن اين امور ترديدي ندارد، امّا مجرد ادعاي ضروري بودن اين مباني با كمك گرفتن از احساسات فطري بشري، نميتواند ضمانت اجرايي و مقبوليت جهاني آنها را فراهم سازد، بلكه چنين ادعايي بايد به مبناي خيلي عاليتري متكي باشد كه از ديدگاه حقوق بشر متافيزيكي خدا ميباشد، يا دست كم براي ملزم ساختن همه جهانيان براي پذيرش و عمل به حقوق جهاني مزبور به يك مبناي علمي قابل قبول همگاني استناد شود.
به اعتقاد ما، حقوق بشر متافيزيكي كه تجلي كامل آن را در حقوق بشر از ديدگاه اسلام ميتوان ديد امتيازاتي دارد كه در نظام حقوق بشر غربي وجود ندارد، به طور مختصر به آنها اشاره ميكنيم:[7]1. حقوق بشر متافيزيكي متكي به اراده خداوندي است. بدون شك بشري كه فطرتش منحرف نشده و عوامل تخدير هوشياري را از وي سلب نكرده باشد، با پذيرش استناد حقوق و تكاليف به اراده خداوندي خود را عامل به احكام عقل سليم، و فطرت انساني خود ميداند. به طور قطع چنين امتيازي در هيچ يك از قوانين بشري كه محدود به منافع و مضار نسبي طبيعت انساني است، وجود ندارد.
2. ضامن اجراي حقوق بشر متافيزيكي (ديني) شخصيت كمال خواه انسان است. عوامل دروني و بيروني هم زمينه تكامل شخصيتي انسان را آماده ميكند و هم اجراي عملي عيني تكاليف و حقوق را در جامعه عملي ميسازد.
3. حقوق بشر غربي كه خاستگاه انحصاري دارد، مطمئناً محدوديت فرهنگي آن اقليم از تعميم آن حقوق به همه جوامع بشر جلوگيري كرده و خواهد كرد. امّا حقوق بشر متافيزيكي كه مبتني بر دين فطري ابراهيمي است، همه اديان آسماني روي زمين خود را وابسته بدان ميدانند، جهاني بودن آن بهتر قابل اثبات است، و ضامن اجرائي قويتري پيدا ميكنند.
4. نظام حقوق بشري مبتني بر تمدن مادي محض هراندازه هم كه بخواهد خود را «انسان محور» معرفي كند، نميتواند براي بشر از آن جهت كه يك موجود شريف و داراي كرامت انساني است، خدمتي انجام دهد، چون همان گونه كه گفتيم مباني و اصول حقوق بشر فقط در صورتي قابل تفسير و مقبوليت جهاني ميگردد كه متكي به اراده خداوندي باشند، و اين ويژگيهاي حقوق بشر متافيزيكي است.
5. واضع حقوق بشر متافيزيكي خداوند است، تدوين كنندگان اعلاميه حقوق بشر غربي بشرند، با يك استدلال عقلي ميتوان به اين واقعيت رسيد كه بشر صلاحيت چنين كاري را ندارد، چرا كه وضع حقوق بشر كامل و جهاني بايد داراي واجد اين شرايط باشند: بيشتر از همه انسان را خوب بشناسد، علم كافي داشته باشد، بستر ايجاد پرورش حقوق و راههاي رسيدن به هدف آفرينش را بداند، داراي صلاحيت اخلاقي بوده از خطا و اشتباه مصون باشد، خود در وضع آن منافعي نداشته باشد و حقوقي كه وضع ميكنند، داراي ضمانت اجرايي باشد تا بتواند مصالح معنوي جامعه را تأمين كند.
با در نظر داشت اين ويژگي ها چه كسي جز خداي سبحان ميتواند براي بشر حقوق و تكاليف وضع كند. او كه خالق انسان و جهان است، و از تمام ابعاد و اسرار وجود بشر آگاه است.كسي كه عالم مطلق است، گذشته و آينده را به خوبي ميداند. بينياز است، خطا و لغزش در او راه ندارد، تمايلات ومنافع شخصي ندارد تا منافع و مصالح جمعي را فداي منافع شخصي كند.[8]امّا بشر به گفته منتسكيو: «انسان موجودي است محدود، مانند تمام موجودات باشعور ديگر تحت تأثير جهل و خطاست، معلومات ناقصي هم كه دارد، گامي از دست ميدهد. انسان موجودي است حساس، چنين موجودي هر لحظه ممكن است خالق خود را هم فراموش كند، و هر آن ممكن است ديگران را هم فراموش كند. به همين جهت است كه خداوند به وسيله قوانين مذهبي او را به طرف خود ميخواند تا از ياد خدا غافل نشود».[9]روسو نيز ميگفت: «براي كشف بهترين قوانيني كه به درد ملل بخورد يك عقل كل لازم است كه تمام شهوات انساني را ببيند، ولي خود هيچ احساسي نكند، با طبيعت هيچ رابطهاي نداشته باشد ولي كاملاً آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولي حاضر باشد به ما كمك كند… بنابراين، فقط خدا ميتواند چنان كه شايد و بايد براي مردم قانون بياورد».[10]خلاصه آن كه بشر به دلائل دانش محدود، حب ذات، در معرض خطا و نسيان قرار داشتن، نفع طلبي و… صلاحيت وضع حقوق براي انسان ندارد. چنان كه تدوينكنندگان اعلاميه از اصيلترين واقعيت هستي يعني خداوند و نقش اراده او در تدبير تكويني و تشريعي جهان و انسان و نيز از جهان آخرت و ابعاد جاويد روح انساني، غافل ماندهاند و فقط به تنظيم بخشي از واقعيات زندگي انسان پرداخته، نظامي كه با حقايق اعتقادي بسياري از جهانيان سازگاري ندارد و در عمل آن را بياثر ميسازد. نتيجه آن كه ادعاي مزبور يك ادعاي بدون دليل است و با واقع سازگار نيست.
پي نوشت ها:
[1] . Universal Declaration of Human Rights (UDHR).
[2] . ابوسعيدي، مهدي، حقوق بشر و سير تكامل آن در غرب.
[3] . ر.ك: جعفري، محمد تقي، تحقيق در دو نظام حقوق جهاني بشر، تهران: دفتر خدمات حقوق بين المللي جمهوري اسلامي ايران، 1370، ص 264 به بعد.
[4] . پيام يونسكو، فروردين 1366، به نقل از محمد تقي جعفري، همان، ص 43.
[5] . همان.
[6] . همان.
3. جعفري، محمد تقي، همان، ص 175 ـ 177.
[8] . همان.
[9] . منتسكيو، روح القوانين، ترجمه علي اكبر مهتدي، تهران، امير كبير، چ هشتم، 1368، ص 87.
[10] . ژان ژاك روسو، قرارداد اجتماعي، ترجمه مرتضي كلانتريان، تهران، آگاه، 1379، ص 198.