نخست يادآوري اين نكته ضرورت دارد كه پرسش از چرايي تفاوت ديه زن و مرد، تازگي ندارد و در عصر امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ نيز اين مسأله مطرح بوده است. براي نمونه، فقيهان اهل سنت روايتي را نقل ميكنند كه در آن «ربيعه» با تعجب اين مسأله را مطرح ميكند، «سعيد بن مسيب» در پاسخ ميگويد: «سنت اين چنين است»[1]. و يا اينكه امام صادق ـ عليه السلام ـ در پاسخ «ابان بن تغلب» كه از شنيدن حكم اين مسأله سخت دچار تعجب شده بود، و آن را بعيد ميدانست، فرمود: «آهسته باش اي ابان! اين حكم رسول خداست».[2]چنان كه مشاهده ميشود، در اين نگرش محور اصلي پاسخ را دعوت به تعبد نسبت به احكام خدا و تعهد به سنت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تشكيل ميدهد كه اين همان روح شريعت و مبناي دينداري است، و بدون آن اسلام و مسلماني، شعاري بيش نيست.
در قرآن كريم، فقط در يك آيه[3]، ديه مطرح شده است كه آن هم اشاره اي به نصف بودن ديه زن نسبت به مرد نكرده است. بنابراين عمده دلايل در اين زمينه، روايات و اجماع فقها است:
الف. روايات: رواياتي كه بر نصف بودن ديه زن نسبت به مرد، دلالت دارند، دو دستهاند يا ناظر به قتل نفس و يا در خصوص ديه اعضا و جراحات هستند. جالب اينكه اغلب آنها صحيحاند. به عنوان نمونه، از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه «ديه زن نصف ديه مرد است»[4] همين طور درباره ديه اعضا و جراحات، ابان بن تغلب مي گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال كردم، نظر شما درباره مردي كه يك انگشت از انگشتان زني را قطع كرده، چيست؟ فرمود: يك انگشت ده شتر، دو انگشت بيست شتر، سه انگشت سي شتر، اگر چهارتا را بريد، ديهاش بيست شتر. گفتم: منزه است خداوند، اين چه حكمي است؟ (ديه سه انگشت بيشتر از ديه چهار انگشت) زماني كه در عراق بوديم اين حكم را شنيديم، اما از گوينده آن بيزاري جستيم و گفتيم اين از القائات شيطان است.
امام صادق فرمود: آهسته باش اي ابان! آن چه گفتيم حكم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. زن تا يك سوم ديه با مرد برابر است. هرگاه به اين حد رسيد به نصف بر ميگردد. اي ابان! تو از در قياس با من وارد شدي و هرگاه قياس در سنت راه يابد، دين نابود ميشود»[5] و نظاير اين روايت كه همه معتبرند.[6] اهل سنت نيز از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ و صحابه نقل كردهاند كه «ديه زن نصف ديه مرد است»[7].
ب. اجماع: دومين دليلي كه بر اين حكم دلالت دارد، اجماع فقيهان عامه و خاصه است. در كتاب ارزشمند جواهر الكلام آمده است: «اين مسأله از لحاظ روايي و فتوايي مورد اتفاق است و اختلافي در آن نيست» بجز دو نفر به نامهاي «اصم» و «ابن عليه» كه گفتهاند ديه مرد و زن مساوي است، اما كساني كه اجماع امت را در اين زمينه نقل كردهاند، به اختلاف نظر آن دو اعتنايي نكردهاند، بنابراين اثري بر آن مترتب نيست».[8]فقيهان اهل سنت نيز عموماً همين نظر را دارند و اين حكم را اتفاقي شمردهاند. در «المفتي» چنين آمده است: «ديه زن مسلمان نصف ديه مرد مسلمان است، و اهل علم بر اين امر اتفاق دارند.
لذا با توجه به دلايل مزبور، جاي هيچ گونه شك نيست به اين كه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعي اسلام است، باقي نميماند. اما اين پرسش هم چنان مطرح است كه چرا شارع مقدس ديه زنان را نصف ديه مردان قرار داده است؟ و حكمت اين مسأله چيست؟ چه توجيه عقلي و عرفي براي اين حكم وجود دارد؟ اگر اسلام دين مساوات و برابري است پس چرا خون بهاي زن نصف بهاي خون مرد باشد؟
در اين زمينه، بيانهاي متفاوتي ارائه شده باشد. كه شايد بهترين پاسخ در اين زمينه به شرح زير باشد:
اولاً، ديه بر عكس آنچه كه در فارسي گفته ميشود «خون بها»، بهاي خون نيست، زيرا ارزش خون انسان را با اين چيزها نميتوان تأمين كرد، از منظر قرآن كريم خون يك انسان برابر با خون همه انسانهاست، و آن هم با پول و نظاير آن قابل مبادله نيست. نقش ديه اين است كه هم مجازات است كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات مرتكب نشود، و هم جبران خسارت اقتصادي نبود فردي است كه از بين رفته است، پس به خاطر آنكه ديه بهاي خون نيست گفته شود پس خون مرد رنگينتر از خون زن است.[9]ثانياً، با اين فرض كه ديه براي جبران خسارت وارده به مجني عليه يا خانواده اوست، گفته ميشود از آنجا كه مرد نقش بيشتر و مؤثرتري در زندگي اقتصادي دارد، و از بين رفتن و يا صدمه ديدن او لطمه بيشتري به اقتصاد خانواده وارد ميآورد، به ويژه كه در نظام حقوق اسلام، اداره خانواده و مسؤوليت تأمين معيشت آن با مرد است. بنابراين ديه او بايد بيشتر باشد. از اين منظر تفاوت ديه زن و مرد، هرگز به معناي پائينتر بودن ارزش زن نيست، بلكه بدان دليل است كه تبعات از دست دادن مرد يا صدمه ديدن او از لحاظ اقتصادي بيشتر از زن است، و حال كه قرار است اين ضايعه به صورت مادي جبران شود، و در واقع تحت عنوان ديه خسارت داده شود، و طبعاً اين تفاوت وضع بايد در نظر گرفته شود.
از آنجا كه حكم شرعي و قانوني با توجه به وضع غالب تعيين ميشود، وضع غالب اين است كه مرد تأمين كننده هزينه خانواده و داراي نقش مؤثرتر در وضع اقتصادي و مالي است، بنابراين خسارت قابل پرداخت به او يا خانوادهاش تحت عنوان ديه بيشتر از آن تعيين شده است. و امروز بيشتر صاحب نظران با اين تبيين تفاوت ديه زن و مرد را توجيه ميكنند.
هر چند كه بايد خاطر نشان كرد در اسلام از نظر بعد انساني و الهي و ارزشي، تفاوتي بين زن و مرد نيست بلكه تفاوت در بازده اقتصادي است، و حكمت تفاوت ديه به عنوان جبران خسارت نيز بر اين معيار توجيه پذير است.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناصر مكارم شيرازي، دروس خارج فقه، بحث ديات، روزنامه آموزشي و پژوهشي، شماره 18، ص 8ـ5.
2. ابراهيم شفيعي سردستاني، تفاوت زن و مرد در ديه و قصاص، تهران، سفير صبح، 1380.
3. عبدالله جوادي آملي، زن در آئينه جلال و جمال، قم، اسراء، چاپ دوم، 1376، ص 421ـ417.
پي نوشت ها:
[1] . ابوبكر احمد بن علي، الجصاص (الرازي)، مختصر اختلاف العلماء، تحقيق عبدالله نذير احمد، بيروت، دارالبشائر الاسلامية، 1416 ق، ج 5، ص 105.
[2] . الحر العاملي، محمد بن الحسن، وسايل الشيعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، بيتا، ج 19، ص 268، حديث1، باب 44، ديات الاعضا.
[3] . نساء/92.
[4] . پيشين، ص 152ـ151، باب 5، ابواب ديات نفس، روايات 1و2و3.
[5] . همان، ص 268، روايت 1، باب 44، ابواب ديات الاعضا؛ الكليني، محمد بن يعقوب، اصول الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1367، ج 7، ص 299، ج 6، ص 295، ح 1.
[6] . وسايل الشيعه، همان، ص 122، ح 1و2، ابواب قصاص الطرف، و ص 295، ح 1، باب 3، ابواب ديات الشجاح و الجراح.
[7] . ابن قدامه المقدسي، المفتي، بيروت، عالم الكتب، بيتا، ج 7، ص 371؛ دهبه الرجيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، دمشق، چاپ سوم، 1984، ج 6، ص 310؛ عبدالرحمن الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ هفتم، 1406 ق، ج 5، ص 371.
[8] . نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، تحقيق عباس قوچاني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1367، ج 43، ص 32.
[9] . مكارم شيرازي، ناصر، دروس خارج فقه، بحث ديات، روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيه، شماره 18، ص 5.
[10] . ر.ك. همان، ص 8ـ5؛ و جوادي آملي، عبدالله، زن در آئينه جلال و جمال، قم، انتشارات اسراء، چاپ دوم، 1376، ص 421؛ محمد رشيد رضا، المنار، ج 5، ص 332.