درست است كه خداوند داناي به اسرار است; اما آگاهي او، هيچ گاه مانع از دعا كردن ما نمي شود; چرا كه دعا كردن ما در اين صورت تحصيل حاصل است، و نيز خداوند متعال در قرآن كريم، به عناوين مختلف انسان را به دعا امر كرده است: (ادعوني استجب لكم)[1] مرا بخوانيد تا (دعاي) شما را بپذيرم. (فاني قريبٌ أُجيب دعوة الداع اذا دعان)[2] . بگو: من به شما نزديكم! دعاي دعا كننده را، به هنگامي كه مرا مي خواند، پاسخ مي گويم!
خداوند، در قالب امر، شيوه دعا را نيز به انسان آموخته است كه چه گونه دعا كند: (ادعو ربكم تضرّعا و خفيه)[3] خداي خويش را با تضرع و زاري و با صداي آهسته بخوانيد.
علت اينكه خداوند، امر به دعا و زاري مي كند اين است كه: «مي گويد من مي دانم تو چه مي خواهي و از حالت آگاهم، ولي دوست دارم دعاكني! و خواسته هايت را تك تك نام ببري!»[4] خداوند، به موسي ـ عليه السلام ـ فرموده: «اي موسي! هر چه نياز داري از من بخواه، حتي علف گوسفندان و نمك آشت را»[5] پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه وآله ـ نيز مي فرمايد: «هر حاجتي كه برايتان پيش آمد از خدا بخواهيد، حتي بند كفش خود را، زيرا اگر خداوند آن را ميسر نكند، فراهم نخواهد گشت.»[6]بنابراين، با اينكه خداوند، داناي به همه اسرار است; امر به دعا مي كند و مي گويد كه دوست دارم دعا كني و خواسته هايت را تك تك نام ببري، تا برآورده نمايم.
البته روشن است كه دعا و خواستن ما هيچ تأثيري در آگاهي خداوند ندارد زيرا او از حال ما آگاه است، اما دعا كردن در عين حال به دلائلي براي ما سودمند مي باشد و حتي طبق روايات زيادي قضاء الهي را نيز تغيير مي دهد و از سلاح برّنده تر است و…[7]كوتاه سخن اينكه: دعا كردن بندگان، سبب توجه خاص خداوند به آنان مي شود.
خداوند مي فرمايد: «(اي رسول من!) بگو اگر به سوي خدا متوجه نشويد و دعا نكنيد پروردگارم به شما اعتنا نخواهدكرد.»[8]چنانكه در روايت مي خوانيم: امام صادق ـ عليه السلام ـ به ميسر بن عبدالعزيز فرموده: «دعا كن و نگو كه كار از كار گذشته و آنچه مقدر شده همان ميشود(دعااثري ندارد)، همانا، نزد خداوند منزلت و مقامي است كه بدان نتوان رسيد جز به درخواست و اگر بنده اي دهان خود را ببندد و درخواست نكند، چيزي به او داده نمي شود پس درخواست كن تا به تو داده شود.
علامه مجلسي(رحمه الله) در شرح اين حديث مي گويد: اينكه امام ـ عليه السلام ـ فرمود: «مگو كه كار از كار گذشته»… دو وجه دارد: اول اينكه اين گفتار باطل است، زيرا گفتار يهود و برخي از حكما است; بلكه بايد به بداء ايمان داشت و به اينكه خداوند هر چه خواهد ثبت كند و قضا و قدر مانع دعا نيستند. (گذشته از اينكه خود دعا نيز از اسباب قضا و قدر است و امر به دعا نيز از همان است.) دوم اينكه: درست است كه علم خداوند به هر چه تعلق گيرد،همان مي شود، ولي اين مانع از دعا نيست و اينكه امام ـ عليه السلام ـ او را از اين گفتار نهي فرموده، نهي از اين است كه اين كلام را (كه در جاي خود صحيح است) مانع از دعا قرار ندهي كه سبب اعتقاد بر بي فايده بودن دعاي تو شود. حاصل اينكه براي وجود تمام كائنات و عدم آنها شرايط و اسبابي است و خدا نخواسته است كارها را بدون اسباب انجام دهد، از جمله اسباب براي برخي از چيزها دعا است…»[9]
داستان حضرت ابراهيم (ع)
داستان حضرت ابراهيم نقش برجسته دعا و توكل يك فرد دل باخته الهي را به تصوير مي كشد كه در بدترين شرائط جز از خدا، ياري نمي طلبد و تنها با خداوند راز ونياز مي كند. در حديثي مي خوانيم: زمين مي گويد: خدايا در اين زمين تنها ابراهيم است كه تو را پرستش مي كند و مي خواهند او را بسوزاند. ملائكه نيز مي گويند: پروردگارا! دوستت ابراهيم را مي سوزانند، خداوند فرمود: اگر ابراهيم مرا بخواند و دعا كند او را نجات مي دهم، ابراهيم با پروردگارش راز و نياز كرد و فرمود: يا اللّه، يا احد… ، جبرئل، حضرت ابراهيم را در حالي كه او را در منجيق گذاشته بودند، ملاقات كرد و گفت: مي خواهي شما را ياري كنم؟ حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ در جواب فرمود: به كمك تو نياز ندارم اما به كمك خداوند نيازمندم…[10]اين جريان نشان مي دهد كه توكل و دعاي حضرت ابراهيم سبب نجات او از آتش نمرود گرديد، بنابراين به نظر مي رسد كه اين مطلب (داستان حضرت ابراهيم ـ عليه السلام ـ كه پرسشگر محترم براي تأييد ادعايش آورده بود)، هيچ دلالتي بر مذمت دعا ندارد، زيرا اين كلام را در مقام تعظيم پروردگار فرموده و مضمونش اين است كه خداوند يقيناً به حال بنده آگاه است و در صدد تدبير امور اوست. مقتضاي بندگي هم آن است كه بنده به تدبير خدا در امور يقين داشته باشد، چنانچه امام صادق ـ عليه السلام ـ به مرد بصري فرمود: «حضرت ابراهيم« در مقام بندگي اين كلام را گفت و به اين هم اكتفا نكرد و در صدد دعا و عرض حال برآمد.» از حضرت صادق ـ عليه السلام ـ نيز نقل شده است كه چون ابراهيم ـ عليه السلام ـ را در آتش انداختند، اين دعا را خواند: «يا اللّه يا احد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً احد نجّني من النار برحمتك» و در حديثي آمده است كه خداوند را به پنج تن آل عبا قسم داد تا او خدا را نجات دهد.[11]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پرتوي از اخلاق اسلامي (پرورش روح)، ص 418ـ471.
2. نقش دعا در زندگي اجتماعي.
پي نوشت ها:
[1] . غافر/ 60.
[2] . بقره/ 186.
[3] . اعراف/ 55.
[4] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، ج 4، ص 225، كتاب دعا، باب تسميه حاجت، ح 1.
[5] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 90، ص 374.
[6] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، انتشارات مكتبة اسلامي، ج 93، ص 300.
[7] . ر.ك: بحارالانوار، ج 90، ص 289 و 295 و 294.
[8] . فرقان/ 77.
[9] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 4، همان، ص 211ـ210.
[10] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، ج 12، صص 33ـ32.
[11] . اميدي فرد، عبدالله، نقش دعا در زندگي اجتماعي، انتشارات ميثم تمار، چاپخانه دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1377، ص 92ـ91.