رنج و گرفتاري در زبان و فرهنگ ديني ما با واژه هايي چون «بلا»، «مصيبت» و «محنت» بيان شده است، خوب است ابتدا معناي لغوي اين دو واژه را دريابيم و سپس به پاسخ اين پرسش همت گماريم:
«بلا» و «محنت» در لغت عرب[1] به معناي كهنه شدن است; مثلا «بَلِي الثوب» يعني پيراهن، كهنه و مندرس شد. و اگر به كسي كه دچار رنج و گرفتاري مي شود، مي گوييم دچار بلا شده، به اين جهت است كه گويي بلا و محنت جسم را كهنه و فرتوت مي كند. اين دو واژه گاه براي كسي استفاده مي شوند كه در بوته آزمايش و ارزيابي قرار مي گيرد و دليل اين استفاده آن است كه گويي شخص آنقدر زير و رو شده و جنبه هاي مختلفش بررسي مي شود كه همچون پارچه اي كهنه مي شود.
«مصيبت» نيز از پرتاب كردن گرفته شده، گوئي تيرهاي بلا و رنج به سوي شخص بلا ديده پرتاب شده است.[2]و اما در پاسخ به اين پرسش، ابتدا بايد ديد ريشه و منشأ مشكلات و گرفتاريها چيست و دليل پيدايش مصائب كدام است; به طور كلي مشكلات و مصائب به دو گونه اند:
الف) آنهايي كه ناشي از كوتاهي هاي انسان در اهتمام به تكاليف بوده ، اينكه حق بندگي را به نيکي به جا نياورده است، گرفتار آنها مي شود.
در اين موارد خداوند متعال، انسانها را دچار گرفتاريها مي كند تا بيدار شده و به خود آيند.[3] و نيز اين گرفتاريها و شدائد كفاره اي باشند براي خطاها و لغزشهايشان، تا بارشان در روز حساب سبك تر گردد.[4]ب) آن دسته از بلاهايي كه نه براي تأديب و هشدار، بلكه براي بريده شدن از دنيا و راه يافتن به منزلهاي بالاتر و والاتر كمال، تنظيم شده اند، گويي در اين گرفتاريها انسان به مدارجي مي رسد كه جز در سايه بلا، راه يابي به آن مدارج ميسور نيست.[5]مي دانيم كه يكي از نامهاي خداوند متعال «ربّ» است; «ربّ» يعني مالك مدبّر;[6] يعني كسي كه هم خالق است و هم آفريده خود را به سوي كمالش سوق مي دهد. و اگر با نگرشي توحيدي به جهان هستي بنگريم، خواهيم ديد كه تمام پيشامدها و رخدادها، همه و همه ، ساخته و پرداخته مبدأ هستي بوده و در مسير تربيت انسان واقع شده اند،[7] بلاها و گرفتاريها كه جاي خود دارد; حتي يك برگ از يك درخت، در جهاني به اين پهناوري بدون حساب و كتاب فرود نمي آيد،[8] همه هستي; هماهنگ و يك صدا، به سوي كمالشان رهسپارند.
چون پرسش در خصوص مؤمنين است، ما نيز بحث را در اين نقطه معطوف مي داريم: به اقتضاي اين اسم شريف، (رب)، خداوند تربيت مؤمنين را بر عهده گرفته و ولايت بر آنها را پذيرفته است.[9] يك مربّي خوب بايد با روان شخص آشنا بوده، و در مسير تربيت، روحيه و نيز انديشه هاي شخصي را كاملا مورد توجه قرار دهد.
خداوند متعال به عنوان خالق انسان و كسي كه به تمام زواياي وجودي او آگاه است، در مقام بيان روحيه انسان مي فرمايد: «هنگامي كه انسان را زياني رسد، پروردگار خود را مي خواند و به سوي او باز مي گردد; امّا هنگامي كه نعمتي از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مي خواند از ياد مي برد و براي خداوند همتاياني قرار مي دهد تا مردم را از راه او منحرف سازد».[10]و نيز آيات ديگري[11] كه همه بيان كننده اين خصوصيت و روحيه در انسانها هستند.
دليل اين مطلب آن است كه انسان وقتي در رفاه و آسايش است، نفسش به اسباب مادي و صوري مشغول شده و آنها را شريك خدا و يا حتي به جاي خدا قرار مي دهد و در خيال خود گمان مي كند كه اينها عهده دار رزق و سلامت و موفقيتهاي اويند، و از خدا كاملا دور مي افتد. و چه بسا كه قارون وار دارايي هاي خود را مديون انديشه و نبوغ خود به حساب آورد[12] و يا فرعون گونه، سرمست از قدرت و شوكت پوشالي خود، سر به طغيان بردارد[13] و ادعاي خدايي نمايد.[14]اما زماني كه دچار سختي و شدّتي مي گردد و به اين اسباب ظاهري مراجعه كرده و ناكار آمدي آنها را نظاره مي كند و مي بيند آنها نيز چون خود او، و يا حتي بيچاره تر از او بوده و خود، دست نياز به سوي ديگري دراز كرده اند و از آنهمه شركاي موهومِ خداوند سبحان اثري نمي بيند، آن هنگام متوجه مي شود كه هيچ مشكل گشا و اجابت كننده اي جز او نيست و آنهايي را كه در زمان رفاه و آسايش مي ديد، خيال و وهمي بيش نبوده است، قدرت و شوكت و غنا و رزاقيت و… همه و همه تنها از اوست و هيچ شريكي در حيطه سلطنت مطلق او تصور نمي شود.
با اين بيان روشن مي شود كه در مشكلات و گرفتاريها است كه نزديك ترين و صميمي ترين رابطه بين عبد و مولا ايجاد مي شود; دل رقيق مي گردد، ياد خدا در دل زنده مي شود، خطاها به خاطر مي آيند و… و همه اينها زمينه صعود انسان را به سوي كمال نهائي اش فراهم مي آورد.
خوب است گاه براي اينكه اين مطلب را نه با عقل، بلكه با چشم ببينيم و با گوش بشنويم، سري به زيارتگاهها بزنيم; و كساني را ببينيم كه خسته از دنبال اين و آن رفتنها و درمانده از پاسخهاي منفي، با پشتي خميده از سنگيني مشكلات رو به سوي خدا آورده اند و با چه سوز و ناله اي خدا را مي خوانند، دقت كرده ايد كه آنچنان ضريح را مي فشارند كه گويي دامان آن عزيز را در بر گرفته اند و از پشت كردن او ممانعت مي كنند؟
چه زيباست كه بنده بريده از تمام خلايق، بي هيچ تزوير و ريايي، خالصانه، همراه با اشكهايي سرازير، خدا را، و تنها خدا را، از ژرفاي دل بخواند، و با اعتراف به بديهاي خود و به پشتوانه خوبي و لطف او، از او كمك بخواهد!
و بدانيد كه هر مربي دلسوز و مهرباني از ديدن اين منظره زيبا و دلنشين، و اين راز و نياز عاشقانه به وجد آمده، و طالب ادامه يافتن اين صحنه شورانگيز مي شود، و به همين دليل در روايات آمده است كه خداوند اجابت دعاي مؤمن را به تأخير مي اندازد تا صداي ناله و درخواست بنده اش را بشنود.
آنچه در نوشته آمد، همه مربوط به درجات ابتدايي ايمان و مؤمنين عادي بود.
و اما در مورد اولياء الهي مطلب از اين هم بالاتر و والاتر است، وادي بلا در نظر اهل سير نه تنها زشت و كريه نيست، بلكه آنان ، بلا را چون هديه اي ارزشمند از دوستي عزيز در آغوش مي فشرند، و آن را چون جان، عزيز مي دارند. آنان گر چه همه هستي را از او دانسته، و در همه چيز و همه حال خداي را مي جويند، و خوشي و ناخوشي را چون از اوست مي ستايند.[15]امّا باور دارند كه «هرگاه خداوند بنده اي را محبوب شمارد، او را در بلا غوطه ور مي كند».[16]و مگر نه اين است كه ميان عاشق و معشوق رمز و رازي ويژه است؟ و مگر نه اين است كه رمز و راز عاشق و معشوق به گونه اي مخصوص ردّ و بدل مي شود؟ در ميان همه كساني كه در رهگذر ليلي اند، چرا جام مجنون شكسته مي شود؟ و آيا اين، جز توجه و عنايت ويژه معشوق به عاشق است؟
اگر با ديگرانش بود ميلي
چرا جام مرا بشكست ليلي
و مگر بزرگترين «اجر» راهيابي به كوي دوست و داخل شدن در بهشت خود خدا و همسفر شدن با بندگان خاص او نيست[17] و مگر نفرموده اند: «همانا پاداش بزرگ با بلاي بزرگ همراه است»؟![18]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امام خميني، چهل حديث، حديث پانزدهم.
2. شهيد مطهري، مرتضي، بيست گفتار.
3. شهيد مطهري، مرتضي، عدل الهي.
4. حسيني، سيد خليل، هديه اي از دوست.
پي نوشت ها:
[1] . ن.ک: لويس معلوف، «المنجد في اللغة»، و راغب اصفهاني، «المفردات في غريب القرآن».
[2] . همان.
[3] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 2، ص 452، كتاب الايمان و الكفر، باب الاستدراج، حديث 1.
[4] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 78، ص 176، كتاب الطهارة، باب فضل العافية و المرض، حديث 13.
[5] . مجلسي، محمد باقر، ج 78، ص 194، كتاب الطهارة، باب فضل العافية و المرض، حديث 50.
[6] . مكارم شيرازي، ناصر، ترجمه تفسير الميزان، انتشارات علامه طباطبايي، ج 1، ص 23.
[7] . امام خميني «ره»، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني «ره»، 1375، ص 242 و 241، حديث پانزدهم.
[8] . الانعام / 59.
[9] . البقره / 257.
[10] . زُمر / 8.
[11] . از جمله: يونس / 22، روم / 33 و لقمان / 32.
[12] . قصص / 78.
[13] . طه / 24 و 43، و نازعات / 17.
[14] . نازعات / 24 و زخرف / 51.
[15] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 79، ص 142، كتاب الطهارة، باب فضل التعزّي و الصبر، حديث 26.
[16] . همان، ج 64، ص 208، كتاب الايمان و الكفر، باب شدّة ابتلاء المؤمن، حديث 9.
[17] . اشاره به آيه مباركه «يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي…»، فجر / 89.
[18] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج 64، ص 207، كتاب الايمان و الكفر، باب شدة ابتلاء المؤمن، حديث 7.