هدف از خلقت انسان، خليفه و جانشين خدا شدن است[1]، كه همان كمال شايسته انساني است. بنابرآيه 56 از سوره «ذاريات» نيز هدف از خلقت انسان، عبوديت و بندگي خداست.[2] از اين دو نكته مي توان نتيجه گرفت كه كمال انساني در عبوديت اوست و هر چه بندگي او بيشتر باشد، كامل تر است. به همين دليل درتشهد نماز ابتدا به عبد بودن و سپس به رسالت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گواهي مي دهيم. بسياري از پيامبران الهي كه در قرآن نام برده شده اند، به صفت عبد توصيف شده اند.[3] و از همين جاست كه اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ مي فرمايند: «من قام بشرايط العبوديه أهل للعتق، يعني هركس بندگي را به نهايت برساند، سزاوار آزادي است.»[4]و روشن است كه منظور حضرت از آزادي در اين جا رهايي از هرگونه قيد و بند و وابستگي غير الهي است.
انساني كه به تعبير روايت، چشم وگوش و دست وپايش همه خدايي شده اند و گويي خداست كه با چشم او مي بيند و با گوش او مي شنود و …[5] حال پرسش اين جاست كه اگر كسي درمواردي از فرمان خدا سرپيچي كرد، آيا به تمامي شرايط بندگي، عمل كرده است؟ آيا مي توان او را در كنار رسول خدا قرار داد كه مصداق تام انسان كامل است و بنده خدا خوانده شده است؟
از آن جا كه ترك واجبات و اوامر الهي، يا ريشه در جهل انسان دارند و يا معلول عصيان اويند و يا ناشي از غفلت او از دستورات الهي هستند، مي توان نتيجه گرفت، كسي كه واجبي را ترك مي كند، گرفتار يكي از اين معضلات است و روشن است كه با جهل و عصيان و غفلت نمي توان در زمره انسان هاي كامل قرار گرفت.
خداوند متعال در آيه 82 از سوره «انعام» مي فرمايد: (كساني كه ايمان آورند و ايمان خود را به ظلم آميخته نسازند، در امنيت به سر مي برند و ايشانند كه هدايت شده اند). اگر بر اساس اين آيه، امنيت از عذاب الهي و نگراني از غضب خدا نداشتن و نيز هدايت يافتگي را از نشانه هاي كمال بدانيم، آن گاه اين كمال اختصاص به كساني خواهد داشت كه هم ايمان دارند و هم ايمان خود را با ظلم آلوده نكرده اند و مراد از ظلم نيز در اين جا، هرگونه گناه و شرك و ترك اعمال واجب و … مي باشد.[6] به علاوه كه در روايات اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ كساني كه واجبات را ترك مي كنند، مورد توبيخ قرار گرفته اند. كسي كه منكرات را دست كم با قلب خود انكار نكند، هم چون مرده اي در ميان زندگان است[7] و اگر كسي عمداً حج را ترك كند، به دين اسلام نمرده است[8]. كسي كه زكات نمي دهد، نماز هم ندارد[9]و… .
در روايت اخير نماز كسي كه زكات نمي دهد بي ارزش معرفي شده است و واضح است كه چنين فردي كه حتي نمازش ارزش ندارد، به كمال نخواهد رسيد.
به علاوه ، انسان گاهي كسي است كه داراي ملكات فاضله است و اعمالش خلاف ملكاتش نيست.[10]پس چگونه كسي كه واجبات را ترك مي كند كامل خواهد شد؛ در حالي كه او يا ملكة انجام فضايل را ندارد و يا خلاف آن عمل مي كند.
از طرف ديگر اگر كسي ساير واجبات را انجام دهد، ولي نماز نخواند، سرنوشتي بدتر از نمازگزاري دارد كه واجبات ديگر را ترك كرده است؛ زيرا بر اساس روايات، معيار قبولي ساير اعمال نيز نماز است و اگر نماز كسي قبول نشود، ساير اعمالش نيز قبول نمي شود،[11] هم چنين فرموده اند كه بين ترك نماز و كفر به خدا ، فاصله اي نيست.[12] در روايت ديگري حضرت زهرا (س) از پيامبراسلام(ص) نقل مي كنندكه، خداوند انساني را كه نماز را سبك بشمارد به پانزده عذاب مختلف گرفتار مي كند؛ بركت را از عمر و رزقش مي گيرد، اعمالش پاداش ندارند، وذليل و تشنه و گرسنه مي ميرد و قبرش تنگ مي شود و… [13]. به نظر نمي رسد انسان كامل گرفتار چنين عذاب هايي شود. نتيجه آن كه كمال آدمي در گرو انجام تمامي اعمال صالح و ترك تمامي گناهان است. چنان كه خداوند متعال در سوره «عصر» مي فرمايد: فقط كساني زيان نمي كنند كه ايمان آورده و اعمال صالح را انجام دهند و چون كلمه «الصالحات» به صورت جمع و به همراه «ال» استعمال شده است، اين معنا را مي رساند كه منظور تمامي اعمال صالح مي باشد، نه برخي از آنها.[14]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. استاد شهيد مرتضي مطهري، انسان كامل، انتشارات صدرا.
2. امام خميني، چهل حديث، حديث اوّل، درمورد جهاد با نفس.
پي نوشت ها:
[1] . بقره/ 30.
[2] . و ما خلقت الجن و الإنسَ الّا ليعبدون، جنيان و انسان را فقط براي عبادت خودم خلق كردم.
[3] . به عنوان نمونه ر.ك: زمر/ 44، نساء/ 172، اسراء/ 3، ص/ 17، مريم/ 2، تحريم/ 10.
[4] . آمدي، عبد الواحد، تصنيف غرر الحكم و دررالكلم، تحقيق، مصطفي درايتي، قم، دفتر تبليغات اسلامي، بي تا، ص 198، ح 3940.
[5] . ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، بيروت، دارالحديث، 1419، ج 2، ص510، ح3161.
[6] . ر. ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، مؤسسه اسماعيليان، چاپ پنچم، 1371، ج 1، ص29 و 30.
[7] . ري شهري، همان، ج 5، ص1951، ح 12784.
[8] . همان، ج 2، ص 536، ح3289.
[9] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسه الوفاء، بيروت، 1983 م، چاپ دوم، ج 93، ص 29.
[10] . طباطبايي، همان، ج 12، ص 200.
[11] . همان، ج 80، ص 20.
[12] . مجلسي، همان، ج 79، ص 216.
[13] . همان، ج 80، ص 21.
[14] . طباطبايي، همان، ج 20، ص 357.