خانه » همه » مذهبی » آيا نقد عملكرد افراد غيبت محسوب مي‎شود؟

آيا نقد عملكرد افراد غيبت محسوب مي‎شود؟

قبل از پاسخ به اين پرسش لازم است مقصود از غيبت و نقد را مشخص نماييم، سپس به بيان اين نکته بپردازيم که آيا عملکرد افراد غيبت محسوب مي شود و يا خير؟
براي غيبت تعريف هاي مختلفي در کتب اخلاقي و کتب فقهي ذکر شده است، ما در اين جا به تعريفي که امام خميني به تبع شهيد ثاني در کتاب اخلاقي معروف خويش يعني چهل حديث ذکر کرده اکتفا مي کنيم و اين تعريف دقيق ترين تعريف محسوب مي شود و دايره و حدود غيبت را تا اندازه اي زيادي براي انسان مشخص و معين مي کند. شهيد ثاني و امام خميني غيبت را اين گونه تعريف مي کنند:
غيبت عبارت است از ياد کردن انسان غايب به چيزي که خوشايند او نيست و از نظر عرف کاستي و منقصت براي او محسوب مي شود به قصد کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص.[1]طبق اين تعريف چند مولفه در تعريف غيبت دخيل است: 1- در غياب شخص جمله اي ذکر شود، بنابر اين اگر در حضور او جمله اي گفته شود که باعث ناراحتي او شود غيبت محسوب نمي شود، البته ممکن است از باب اهانت مومن حرام باشد.
2- اين که جمله اي باشد که شخص از شنيدن آن ناراحت شود، بنابر اين اگر جمله اي باشد که از شنيدن آن ناراحت نمي شود غيبت محسوب نمي شود.
3- آن سخن به لحاظ عرفي نقصان براي شخص محسوب مي شود، يعني وقتي اين سخن غيبت کننده را در باره او مي شنوند جايگاه و اعتبار آن شخص در نزد مردم تنزل مي يابد. بنابر اين اگر اين خصوصيت در کلام غيبت کننده نباشد بلکه جمله گفته شود که جايگاه شخص ارتقا يابد، غيبت محسوب نمي شود.
4- اين که هدف شخص غيبت کننده از اين کلام کوچک شمردن و مذمت کردن آن شخص باشد، و الا اگر چنين هدفي در کار نباشد بلکه مصلحتي مهمتري در کار باشد در اين صورت غيبت حرام محسوب نمي شود. نوع مواردي که غيبت جايز است جاهايي است که مصلحت مهمتري در کار است.
اما نقد به معناي متعارف بار منفي دارد و معمولاً به معناي ايراد گرفتن و بيان معايب و نقايص يك عمل يا اشخاص بكار برده مي‎شود، در حاليكه نقد صحيح يك نوع داوري دربارة فرد مورد نقد است و داور صالح عادل آنست كه تنها به جنبه‎هاي منفي نگاه نكند، بلكه جنبه‎هاي مثبت را نيز در نظر آورد.
با توجه به اين مقدمه، آيا نقد عمل کرد افراد غيبت محسوب مي شود و يا خير؟ مي‎توان گفت: نقد عملكرد ديگران، صورتهاي متعدد دارد؛ ممكن است نقد عملكرد حكومت باشد، ممكن است نقد عملكرد يك اداره يا دستگاه خاص، يا نهادهاي غير دولتي باشد و ممكن است نقد عملكرد شخصي باشد. نقد عملكرد شخصي نيز مي‎تواند، مربوط به يك شخصي مسئول در حكومت باشد، مانند رئيس جمهور، وزراء و مي‎تواند مربوط به شخصي باشد كه در ادارة متعلّق به نقد كننده است و يا موثر در سرنوشت نقد كننده مي‎باشد. و مي‎تواند مربوط به عملكرد شخصي يا اشخاصي باشد كه اصلاً ربطي به نقد كننده ندارد.
هر يك از فرضهاي فوق حكم مخصوص به خود را دارد؛ قدر متيقن و مسلم از غيبت مربوط به آنجايي است كه شما عملكرد شخصي را كه به هيچ عنوان به سرنوشت شما مربوط نمي‎شود، نقد منفي كنيد، يعني بديها و نكات منفي‎اش را بازگو كنيد. عمدتاً چنين نقدهايي يا با انگيزه‎هاي حرام از قبيل خدشه‎دار كردن وجه يك شخص و يا انتقام گرفتن و خالي كردن عقده و… انجام مي‎پذيرد و يا در بهترين حالت به منظور سرگرمي و از سر غفلت صورت مي‎گيرد. چنين نقدي كه در واقع فقط نقد منفي است و نه نقد صحيح، قطعاً غيبت است و آيات و روايات غيبت شامل آن مي‎گردد.
امّا اگر شخص نقد شونده رئيس يك اداره اي ‎باشد كه مربوط به شما است و به اين انگيزه، عملكردهاي منفي او را بازگويي نمائيد كه جلو خلافهاي او و احياناً ظلمهايي را كه او، در حق خود شما و يا ديگران انجام داده است بگيريد، در اين جا مي‎توان گفت كه غيبت به حساب نمي‎آيد، اما مشروط به دو امر: 1. اينكه مراتب امر به معروف و نهي از منكر را رعايت كنيد چون جواز اين كار از باب امر به معروف و نهي از منكر خواهد بود. 2. هدف شما اصلاح امور باشد و نه خدشه‎دار ساختن چهره او.
البته مي‎توان اين فرض را نوعي دادخواهي نيز قلمداد كرد كه مشمول آيه 148 سورة نساء مي‎گردد. در آن آيه خداوند مي‎فرمايد، لا يحب الله الجهر بالسوءِ، من القول الّا مَنْ ظُلِمَ و كان الله سميعاً عليماً؛ خداوند دوست ندارد كه سخن بد بلند گفته شود، مگر اينكه كسي مظلوم واقع شده باشد و خداوند شنوا و داناست.
اگر نقد مربوط به عملكرد شخصي باشد حتي‎المقدور بايد سعي شود با خودش و از باب نصيحت در ميان گذارده شود كه در اين صورت مشمول آن حديث امام صادق ـ عليه‎السلام ـ واقع مي‎شود كه فرمود: احبّ اخواني اليه من اهدي عيوبي؛ دوست‎ترين برادر من، كسي است كه عيبهاي من را به من هديه بدهد.[2] و از باب المومن مرأه، المومن مومن؛ آينه مؤمن است، مأجور نيز مي‎باشد.
امّا اگر نقد مربوط به حاكم يا دستگاههاي عمومي باشد كه غالباً در اين‎گونه موارد امكان مواجهه و نصيحت مستقيم وجود ندارد، نحوة نقد در حكم دخالت دارد.
گاهي به اين صورت نقد مي‎شود كه معايب و كاستي هاي يك عملكرد، چه از شخص مسئول حكومتي باشد يا دستگاه حكومتي، به منظور شناسايي نقطه ضعف‎ها و رفع آنها در برنامه‎ريزيهاي آينده صورت مي‎پذيرد، اين نقد نه تنها ايرادي ندارد كه اگر اداره يا شخص حاكم، منصف باشد، خودش مردم را به آن تشويق مي‎كند.
اميرمؤمنان علي ـ عليه‎السلام ـ در طول زندگي اش همواره اين شيوه را بيان مي كرد و مردم را در زمان حكومتش به آن تشويق مي نمود، در خطبه 207 نهج البلاغه مي‎فرمايد:
با من سخناني كه با گردنكشان گفته مي‎شود نگوئيد، و آنچه را از مردم خشمگين خودداري كرده پنهان مي‎نماييد، از من پنهان نكنيد، با چاپلوسي با من رفتار نكنيد، گمان نكنيد كه اگر حقي گفته شود، بر من دشوار مي‎آيد… پس از گفتن سخن حق و مشورت عادلانه خودداري نكنيد كه من اگر فقط خودم باشم از خطا ايمن نيستم، مگر آنكه خداوند خطاهايم را كفايت كند (من را از خطا بدور دارد) كه او به آن از من مالك‎تر و تواناتر است.» [3]موافق‎ اين سخن گرانبها احاديث فراوان از معصومين ـ عليه‎السلام ـ وارد شده است كه مردم را به نقد عملكرد و مشورت عادلانه دادن به حاكم ترغيب مي‎كند. و اگر هيچ سخني نبود، عملكرد معصومين و سيرة اصحاب بزرگوار ايشان براي ما كافي بود. مگر نه آنست كه ابوذر غفاري به دليل افشاي مظالم بني اميّه و نقد عملكرد حكومت ايشان سالها در شكنجه و تبعيد به سر برد و مگر نه اين است كه فلسفه قيام امام حسين ـ عليه‎السلام ـ افشاي ماهيت حكومت ستمگر بني‎اميه بود و…؟!
امّا همين نقد مي‎تواند جهت منفي هم داشته باشد و آن اينكه بخواهيم با شايعه‎سازي و تبليغات سوء شخصي را از مقام و موقعيتش پائين آوريم، يا يك دستگاه حكومتي را بدنام سازيم كاري كه متأسفانه بعد از شيوع و تكثيرش در دموكراسيهاي غربي، راه خود را به سوي جوامع مسلمان نيز گشوده است؛ در اين صورت مشمول غيبت، بهتان و محرمات ديگر مي شود.

پي نوشت ها:
[1] . امام خميني ، سيد روح الله، چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، 1371، ص 301. شهيد ثاني مي گويد: هو ذكر الإنسان حال غيبته بما يكره نسبة اليه مما يعدّ نقصانا في العرف بقصد الانتقاص و الذّم. (رسائل شهيد ثاني، ص284).
[2] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت دار الوفاء، اول، 1404ه.ق، ج74، ص 282.
[3] . نهج البلاغه، فيض در اسلام، بي‎جا، بي‎تا، ص 686، خطبه 207.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد