در ابتدا به اين نکات توجه شود:
الف. اين حديث از امام رضا ـ عليه السلام ـ است و شبيه به خطبه است (طولاني و حماسي و سرشار است).
ب. اين حديث را بزرگان حديث در كتابهاي خود آوردهاند و اعتبار آن راتأكيد كردهاند. اساساً نقل اين بزرگان گذشته از بلندي متن و سترگي مضمون در اعتبار اين گونه احاديث گواه محكمي است كه قابل ردّ نيست. هر چند کتاب تحف العقول و مؤلف آن علي بن شعبه مورد اشکال علما است که سلسله سند در آن ذکر شده و خود علي بن شعبه هم رجال شناس نبوده است.
ج. پرداختن وسيع به اين چند وصف از اوصاف امام ـ عليه السلام ـ در توان اين قلم و اين نوشته نيست. اما نمي از يمي و كمي از بسيار تشنگان را كوثري خوشگوار است.
بررسي روايت
1. امام در لغت به معناي پيشوا و در شريعت نيز به پيشوايي در امور دين و دنيا به نيابت از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ امامت ميگويند.[1] كسي كه سرمشق است، راهنماست، نجات دهنده است، آرامش دهنده است. امام در قاموس شريعت امام خوبها و خوبيهاست،[2] امام و پيشوا حقيقت عقل و احساس است، رهبر عشق و نفرت است عشق به راستان و نفرت از دجّال صفتان.[3] امام نور است در آسمان جان.[4] امام آتش است در زمهرير و زمستان.[5]به حق، دربارة امام ـ عليه السلام ـ سخن گفتن كار عقل محاسبهگر و ترازودار را به شعر گفتن و غزل خواندن ميكشاند. حقاً، فلاسفه و عرفا دربارة امام ـ عليه السلام ـ بهتر از شعراء نميگويند.[6] پس چه بهتر كه چكامه را به دست اهلش بسپاريم و توصيف امامت را به امام ـ عليه السلام ـ واگذاريم.
2. دراين روايات، چند نكته مهم گنجانده شده است:
الف. امامت مفهومي بسيار گستردهتر از فهم و توان انسانهاست؛ ب. امام، بخشي از كمال يافتگي دين است و بدون او دين ناقص و قرآن انكار ميشود؛[7] ج. امام را خداي توانا بر ميگزيند، و قدرت و گسترة اعمال ولايت را به او اعطا مينمايد.[8] د. آيا بشر ميتواند امام را براي امور دين و دنيا برگزيند و اين قدرتها را هم به او بدهد. آيا اين كساني كه مردمي، ادعاي امامتشان را دارند، اين تواناييها را دارند؟
3. امام امانت داري است با رفق و مدارا. پدري است دلسوز و دل پريش و مواظب فرزند. برادري است از يك تيره و قبيله. چونان مادر نيك رفتار با طفل شيرخوار است. و در يك جمله پناه در اوج نياز و بيپناهي است.
4. الف. ما به امام ـ عليه السلام ـ نيازمنديم به سان نياز فرزند به پدر، طفل به پدر. امّا امام ـ عليه السلام ـ به ما نياز ندارد، هرچند محبت دارد، عشق ميورزد، محبتي از سنخ محبت خدايي، برترينها. اگر امام ـ عليه السّلام ـ مهربان نباشد، جامعه مثل فرزند بيمادر ميشود، مادر نامهربان غريبه است و رهبر بيمحبّت بيگانه. پس لازمه امامت مهرباني است.
ب. ما و امام ـ عليه السلام ـ از يك وطنيم، از يك آب و خاكيم، اصل ما از يك سرشت و خميره است، برادري ما تني، و پدري و مادري است.[9]ج. ولايت امانت است و خيانت در امانت موجب نقض غرض و از بين رفتن ولايت ميشود. پس امام بايد امين باشد.
يك نكته: امانت دار بايد امانت را براي همه نگاه دارد، خوب و بد، پس بايد اهل مدارا باشد. از همين روست كه خدا امانتها را، زمين و زمان و كيهان و انسان را، به او سپرده است.[10] خداي تعالي خداي همه است و امكانات دنيا را براي همه تقسيم و همه را بهرهمند خواسته است و بايد امانتداري باشد تا سهم هر كس را به او برساند و داد مظلوم را از ظالم بستاند، بنابراين ظالم را امام قرار نداده است[11] و اهل عصمت و ايثار و زهد و شجاعت را امانتدار اين امانت ساخته است.[12]د. لازمهي امامت دفع ضرر و جلب منفعت است پس امام پناهگاه است. اگر همه پيروان مريض يا ذليل يا فقير شوند يا همه نابود شوند، امام بر كه ميخواهد امامت كند؟ امامت بيهوده ميشود. پس بايد از خطرهاي بزرگ كه همه پيروان را تهديد ميكند، جلوگيري كند. پس امام پناه در خطرهاي بزرگ است. «بِكُمْ يُمْسَكُ السماءُ أنْ تَقَعَ علَي الأرضِ إلاّ بإذْنِه؛ به وسيله شما آسمان از فرو ريختن بر زمين نگه داشته ميشود».
بشر در وسط بيشة اختيار كه ديگران از امثال و اقران او در آن از آزادي سوء استفاده كردهاند بيپناه است. خداي منان يا بايد خود بيايد و او را از دست هرج و مرج طلبان نجات دهد و يا نمايندهاي توانا و دارا را پناهگاه بيپناهان قرار دهد. او كيست؟ او امام ـ عليه السلام ـ است.
هـ . انسانِ مسئوليت نشناخته به سان طفل است كه نه خير خود را ميشناسد، نه شرّ. تنها گريستن مي داند و بس. امام ـ عليه السلام ـ به مانند مادر به نيكي خير او را فراهم و رنج او را كم ميكند تا او را مهياي مسئوليت خطير بندگي نمايد.
به راستي امام ـ عليه السلام ـ كيست؟ زبانهاي رسا، دلهاي برنا، موجودات توانا و هر كه مدعي اين ميدان است بگويد، امام كيست؟
5. بر امين بودن امام جملة «السلام عليك يا أمين الله في أرضه» دلالت دارد.
تفسير روايات در مورد آيه : «وَ بِالْوالَدَيْنِ اِحْسانًا» و نيز ولايت مطلقه (كه بسيار بالاتر از ولايت پدر بر فرزند است) و ادله قرآني و روايي فراوان دارد، بر پدر بودن امام اشاره و دلالت دارد.
روايات وحدت سرشت ، بر برادري امام اشاره دارد. اين روايات فراوان است كه قسمتي از عبارات آن به اين صورت است: همانا خدا طينت ما و شيعة ما را به هم آميخته است… پس به خدا سوگند شما از ماييد.[13]سيره ي امامان ـ عليهم السلام ـ به وضوح بر محبتهاي مادرانه و مهربانانه ايشان دلالت دارد. حضرت باقر ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: گرفتاري مردم بر ما سنگين است، اگر آنها را به حق دعوت كنيم نميپذيرند و اگر آنها را رها كنيم به وسيله ديگران هدايت نميشوند.[14]و حضرت صادق ـ عليه السلام ـ در نكوهش از ترك تقيه به اين مضمون ميفرمايد:
براي سخن و حاجت ما به قدر حاجتهاي خودتان تلاش كنيد، همان گونه كه در كارهاي خودتان آن قدر تلاش ميكنيد تا كارتان به طور دلخواهتان انجام شود. براي خواسته و امر ما هم نهايت تلاش را بنماييد تا آن گونه كه شايسته است كار انجام شود[15] (نه اين كه با رفتاري از سر اجبار فقط عذر بياوريد كه ما امر شما را اطاعت كرديم اما نشد). امام ـ عليه السلام ـ در اين عبارت چونان مادر از نافرماني شيعيان سخن ميگويد، اما طرد و رها كردن آنها را به جرم نافرماني نفي ميكند و با نصيحت و دلسوزي راههاي مختلف براي تربيت شيعيان قرار ميدهد.
بر پناه گاه بودن امامان نيز ادله فراوان است. شفاعت، قضاي حوايج و شفاي بيماران در شفاخانههاي حرمهاي مطهر اهل بيت – عليهم السلام – ، اجابت توسلات و… كه در اين باره كتابهاي فراواني به نگارش درآمده است.
اما متن روايت به خوبي نقش امام معصوم را در ميان مردم بيان ميکند که امام امين خدا و مردم است، امام بهترين رفيقي است که فقط به خاطر منفعت مأمومين رفيق آنهاست نه منفعت خويش. امام از هر برادر و مادري مهربانتر است چرا که محبت بستگان عاطفي است و نوعاً در پي سعادت انسان نيستند اما امام دلسوزي است که تلاش ميکند پيروان خويش را به سعادت ابدي و جاودانه برساند، علاوه بر اين که در همين دنيا و آغاز عالم آخرت يعني برزخ دستگير انسان و انيس و مونس اوست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مرآه العقول، علامه مجلسي.
2ـ امامت، مرتضي مطهري.
3ـ ترجمه تحف العقول، بخش سخنان امام رضا(ع).
پي نوشت ها:
[1] . مفيد، النكت الاعتقادية، كنگره شيخ مفيد، 1413ق، ص39.
[2] . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره، انتم نور الاخيار.
[3] . محمد بن يعقوب کليني، کافي، تهران، الولاية لولينا و البرائة من عدوّنا (جزء ولايت دوستان ما و دشمني با دشمنان ماست)، ج2، ص21.
[4] . كافي، ج1، ص194.
[5] . همان، ص198.
[6] . همان، ص201.
[7] . همان، ص199.
[8] . همان، ص199ـ201.
[9] . همان، ص389.
[10] . همان، ص441.
[11] . همان، ص 199.
[12] . همان، ص202.
[13] . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[14] . صدوق، من لايحضره الفقيه، ج4، ص405.
[15] . محمد بن يعقوب کليني، كافي، بيروت، دار التعارف، 1401ق، ج2، ص223.