در ابتدا لازم است جهت روشن شدن بحث نكاتي را بيان داريم:
1. واجب عيني و كفايي: براي لفظ واجب در «علم اصول» تقسيماتي ذكر شده است از جمله، تقسيم واجبات به كفائي و عيني. واجب عيني آن است كه از شخص خاص و يا تك تك افراد خواسته شده است مانند حج، و يا نماز و روزه… و واجب كفايي آن است كه از مجموع جامعه خواسته شده، ولي اگر يك شخص و يا عدهاي اقدام به انجام آن نمود، از ديگران ساقط ميشود، مانند تجهيز ميّت، فراگيري بعضي علوم مانند پزشكي و…[1] مشمول اين تقسيم ميباشد. بنابراين گاه واجب عيني است و گاه كفائي.
2. اهميت دانش و دانشمندان در اسلام: از مهمترين دعوت انبياء به خصوص خاتم پيامبران دعوت به فراگيري علم و دانش و جهل گريزي بوده است، در قرآن اهميت علم و عالمان بيان شده است و در روايات اسلامي تعبيراتي ديده ميشود كه رساتر و گوياتر از آن در اهميّت علم و دانش تصور نميشود.
پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «لا خيرَ في تعَيُّشٍ الّا لرجليْن عالِمٍ مطاعِ، او مُستَمَعِ داعٍ؛ زندگي جز براي دو كس خير (و صفا) ندارد: دانشمندي كه نظرات او اجرا گردد، و دانش طلباني كه گوش به سخنان دانشمندي دهد».[2]از نظر اسلام علم نه محدوديّت سنّي و زماني دارد و نه محدوديّت مكاني. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصين؛[3] به دنبال دانش (تا دورترين نقطهها، حتي) چين هم برويد».
همچنين طلب علم از نظر استاد و صاحب دانش نيز محدوديت ندارد و حتي دستور داده شده است كه دانش را اگر نزد بدترين افراد(حتي منافق) يافتيد آن را فراگيريد، چنان كه اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: «حكمت را هركجا كه باشيد فراگيريد، گاهي حكمت در سينه منافق است و بيتابي كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينة مؤمن آرام گيرد».[4] در جاي ديگر فرمود: «الحِكمَةُ ضالَةُ المؤمِنِ فخُذْ الحكمةَ و لَو من اهل النفاق؛ حكمت گمشدة مؤمن است، حكمت را فراگيريد هر چند از منافقان باشد».[5]حال بايد ديد آيا از نظر خود علم و نوع آن در اسلام محدوديت وجود دارد يا نه؟
هر علمي كه براي بشريّت مفيد باشد و به نوعي در مصالح ديني و دنيوي او نقش داشته باشد از نظر اسلام فراگرفتن آن لازم شمرده شده است، البته دانشها مراتبي دارند. ممكن است فراگيري بعضي از دانشها لازم، و برخي لازمتر باشد. نوعي از علوم برتك تك افراد جامعه لازم و واجب باشد به اصطلاح «واجب عيني» باشد و نوع ديگر به صورت واجب كفائي ، و وجود گروهي به عنوان كارشناسان و متخصصان در آن علم در جامعه باعث سقوط وجوب و لزوم از گردن ديگران شود. با توجه به نكات پيش گفته، به بررسي حديث مورد سؤال ميپردازيم:
حديث مذكور در منابع مختلف[6] و به صورتهاي گوناگون نقل شده است، آن چه از قرائن موجود در خود روايت مذكور، و روايات ديگراستفاده ميشود اين است كه كلمه «العلم» در حديث مذكور يقيناً اختصاص به علوم رايج حوزوي ندارد بلكه بسياري از علوم دانشگاهي را كه براي جامعه و بشريّت مفيد است در برميگيرد، براي اثبات مدعاي فوق به برخي شواهد اشاره ميكنيم.
1. شاهد خود روايت مذكور: در نقلي كه از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده است ميخوانيم: «اُطلبُوا العِلمَ و لو بالصين فانّ طلبَ العِلم فريضة علي كل مسلمٍ؛ به دنبال دانش (حتي به دورترين نقطه) به چين برويد؛ زيرا فراگيري دانش بر هر مسلماني واجب و لازم است».[7]در نقل فوق، در ابتداي حديث دستور داده كه براي فراگيري علم به چين هم كه شده سفر كنيد، هر چند چين به عنوان مثال است ولي اين نكته را ميرساند كه حتما مراد از آن علوم رايج حوزوي نيست بلكه علوم ديگر بيشتر به ذهن ميآيد، چون در چين و امثال آن بيشتر علوم غيرديني مطرح بوده تا علوم ديني (به معناي خاص).
2. شاهد دوّم قرآن و رواياتي است كه در آن علوم تفسير و بيان شده است و يا به علم خاص سفارش شده است كه نشاندهنده عموميّت و فراگير بودن علم در اسلام است:
الف. به دنبال علم سودبخش باشيد
از امام هفتم ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه روزي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ وارد مسجد شد، ديد جماعتي گرد مردي جمع شدهاند، حضرت فرمود: چه خبر است (و اين مرد كيست)؟ گفتند علامهاي است. فرمود: علامه يعني چه؟ گفتند داناترين انسان است نسبت به نسَب عرب و حوادث دوران جاهليّت و اشعار آن دوران. حضرت فرمود: اين علم سودي ندارد و ندانستن آن زيان نميرساند «و لا ينفع من علمه» سپس حضرت فرمود: علم سودمند عبارت است از: 1. آية محكمه، يعني اعتقادات و مسائل اعتقادي و معرفتي؛ 2. فريضه عادله، يعني فراگيري علم اخلاق (اخلاق فردي و اجتماعي)؛ 3. سُنةٌ قائمه: (يعني علم به احكام شريعت و مسائل حلال و حرام)»[8] و به عبارت ديگر در روايت به سه علم مفيد اشاره شده است كه اصول دين، اخلاق و فروع دين باشد كه اين موارد بر تك تك افراد واجب عيني ميباشد (در اصول و اخلاق تحقيقي و در فروع دين يا تحقيقي و يا تقليدي).
نكتهاي كه از روايت فوق استفاده ميشود اين است كه در اسلام آن علمي مورد نظر است كه مفيد به حال جامعه و افراد باشد. در روايت ديگر علم مفيد را خداشناسي، انسان شناسي، اهداف شناسي (هدف خلقت هستي و انسان) گناه شناسي شمرده است.[9]ب. علم پزشكي و ادبيات
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ مصداقهاي علمي را كه فراگرفتن آنها لازم است چنين بيان ميدارد: «العلم تلاثةٌ الفقه لاديان و الطب للابدان، و النحو للسان؛ علم مفيد و لازم سه علم است علم فقه و احكام براي (حفظ دين و عمل نمودن به دستورات) دين و علم پزشكي براي (حفظ جسم و) بدنها و علم ادبيات (نحو و صرف و…) براي حفظ زبان (از خطا و اشتباه) در بعضي نقلها علم نجوم براي زمان شناسي آمده است.[10] در روايت فوق علم پزشكي (كه يكي از مهمترين علوم دانشگاهي است) وهمچنين ادبيات را جز علومي كه فراگيري آنها (به صورت واجب كفائي) لازم است برشمرده است.
در جاي ديگر فرمود: (علم در يك تقسيم به دو قسم ميشود) علم ديني و علم بدني (و پزشكي) با علوم ديني (اصول و فروع…) روح و جان انسان حيات ميگيرد و زنده ميشود و با علم پزشكي بدنها زندگي مييابند. منتهي حفظ دين بر حفظ جان برتري دارد.»[11]3. هندسه و رياضيات: علم ديگري كه جزء علوم اسلامي و لازم و ضروري شمرده است در روايات هندسه و رياضيات، شناخت اوقات است.
اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: «من لم يعرف الهيئة و التشريح فهو عنينٌ في معرفته؛ هر كس هيئت را (علم نجوم، رياضي)نشناسد (و فرا نگرفته باشد) در معرفتش لنگ است».[12]4. علوم سياسي و زمانه شناسي
علم ديگري كه جزء علوم لازم شمرده شده است علم سياسي، و زمانه شناسي به معناي وسيع است (دشمن شناسي…) اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: «من عرف الايامَ لم يغفلْ عنْ الاستعداد؛ آن كس كه زمان را بشناسد، از بر خورد با رويدادهاي آن غافل (و عاجز نميماند) بلكه براي رويارويي با آنها، آمادگي پيدا ميكند».[13] و فرمود: «مَنْ جهِلَ موضعَ قدَمِه زَلَّ؛ كسي كه ناآگاهانه (در مسايل سياسي و زمانه قدم بردارد) ميلغزد».[14]و امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: العالم بزمانِهِ لاتهْجُم عليه اللوابس؛ انساني كه زمان شناسي (و مردم شناسي و جامعه شناس) باشد لغزشها و اشتباهات بر او هجوم نميآورد».[15]5. علوم و فنون نظامي
قرآن دستورداده كه از تمام نيرو و قدرت براي مقابله با دشمنان استفاده كنيد.[16] يكي از راههاي مقابله با دشمنان فراگيري علوم و فنون پيشرفته نظامي است، پس بايد يك عدهاي در دانشگاهها و دانشكدهها تربيت شوند براي فراگيري علوم فوق، تا توان دفاعي مسلمانان در مقابل دشمنان تقويت شود.
6. هواشناسي، ستاره شناسي و…
از اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ سؤال شد كه آيا علم نجوم ريشه و اصلي دارد؟ فرمود: بلي، توسط يكي از پيامبران پايه گذاري شد».[17] و از امام صادق ـ عليه السّلام ـ سؤال شد كه «اخبرني عن علمِ النجُومِ ما هو قال علم من علوم الانبيا؛ خبر بده مرا از علم نجوم (ستاره شناسي، هواشناسي و…) فرمود: علم نجوم علمي از علوم انبيا ميباشد. راوي عرض كرد آيا اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ علم نجوم ميدانست، حضرت فرمود: «كان اعلم الناس به» از همة مردم نسبت به علوم ستارهشناسي آگاهتر بود».[18]و… و همچنين روايات عام و فراگيري داريم كه دستور ميدهد هر علمي را كه (نافع باشد) فراگيريد.
1. اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ فرمود: «العِلمُ اكثَرُ من اَن يحاط به فخذو من كل علمٍ احسنه». علوم بيش از آن است كه به آن دسترسي پيدا كنيم پس از هر علمي نيكوي آن را فرا گيريد.
اين روايت با صراحت بيان ميكند از هر علمي (كه مفيد به حال جامعه و افراد است) فراگيريد، مقيد به علم خاصي نيست، در نتيجه ميتواند «طلب العلم و…» را توسعه دهد.
2. پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «اعلمُ الناسِ مَن جمعَ علمَ الناس الي علمه و اكثر الناس قيمهً اكثرهُم علماً و اقل الناس قيمةً اقلّهم علماً؛[19] داناترين مردم كسي است كه علم مردم را با دانش خرد جمع كند و ارزشمندترين انسان كسي است كه علمش افزون باشد و كمترين ارزش براي كسي است كه دانشش كمتر از ديگران است.»
بنابراين با توجه به روايات ، علم در «طلب العلم فريضة» به تمامي علوم مفيدي كه جامعه نيازمند آن است توسعه داده شده است. از جمله علامه مرتضي مطهري ميگويد: « علوم اسلامي به علومي كه به نحوي جزء واجبات اسلامي است گفته ميشود، يعني علومي كه تحصيل آن علوم ولو به نحو واجب كفائي بر مسلمين واجب است، و مشمول حديث نبوي معروف ميگردد، «طلب العلم فريضة علي كل مسلم»… علوم «فريضه» كه بر مسلمانان تحصيل و تحقيق در آنها واجب است منحصر به علوم اصول و فقه و مقدمات آنها نيست، بلكه هر علمي كه برآوردن نيازهاي لازم جامعة اسلامي موقوف به دانستن آن علم و تخصص و اجتهاد در آن علم باشد بر مسلمين تحصيل آن علم از باب به اصطلاح «مقدمة تهيّوئي» (آمادگي يافتن) واجب و لازم است.
اسلام ديني جامع و همه جانبه است، ديني است كه تنها به يك سلسله پندها و اندرزهاي اخلاقي و فردي و شخصي اكتفا نكرده است، ديني است جامعهساز، آن چه را كه يك جامعه بدان نيازمند است، اسلام آن را به عنوان يك واجب كفائي فرض و واجب كرده است. مثلاً جامعه نيازمند به پزشك است، از اين رو عمل پزشكي واجب كفائي است… و چون پزشكي متوقف است بر تحصيل علم پزشكي، قهراً علم پزشكي از واجبات كفائي است. هم چنين است فن معلمي، فن سياست، فن تجارت، انواع فنون و صنايع، … و درمواردي كه حفظ جامعة اسلامي و كيان آن متوقف بر اين است كه علوم و صنايع را در عاليترين حد ممكن تحصيل كنند آن علوم درهمان مطرح واجب ميگردد. اين است كه همة علومي كه براي جامعة اسلامي لازم و ضروري است جزء «علوم مفروضه» اسلامي قرار ميگيرد. و جامعة اسلامي همواره اين علوم را «فريضه» و واجب تلقّي كرده است».[20]بنابراين «طلب العلم…» بسياري از علوم دانشگاهي و غيردانشگاهي را نيز شامل ميشود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ علوم اسلامي، منطق و فلسفه، شماره 1، مرتضي مطهري، مقدمه كتاب، ص 1 ـ 15.
2ـ خدمات متقابل اسلام و ايران، همان بخش سوّم.
3ـ كارنامة اسلام، دكتر عبدالحسين زرين كوب.
4ـ ترجمة اصول كافي (مصطفوي) ج 1، ص 35 ـ 90.
5ـ ترجمه الحكم الزاهرة، علي رضا صابري يزدي، ج 1، فصل دوّم.
پي نوشت ها:
[1] . مشكيني، علي، اصطلاحات الاصول، قم، الهادي، چاپ هشتم، 1381، ص275.
[2] . محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ترجمة سيد جواد مصطفوي، علميّه اسلاميّه، ج1، ص40، ح7.
[3] . حر عاملي، وسائل الشيعه، بيروت، دار الاحياء التراث العربي، 20 جلدي، ج18، ص14؛ و ر.ك: بحار الانوار، ج1، ص108.
[4] . نهج البلاغه، محمد دشتي، ص640، حكمت70.
[5] . همان، حكمت 80.
[6] . اصول كافي، همان، ج1، ص35، روايت 1ـ5؛ و بحارالانوار، همان، ج1، ص172 و 180؛ و ر.ک: وسائل الشيعه، همان، ج18، ص14؛ و جامع احاديث شيعه، ج1، ص88.
[7] . وسائل الشيعه، همان، ج18، ص14؛ و بحارالانوار، ج1، ص180.
[8] . اصول كافي، همان، ج1، ص37.
[9] . همان، ص63ـ64، روايت 11.
[10] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، ج78، ص45؛ و الايصال الطالب، ج2.
[11] . حسيني عاملي، سيد محمد، اثنا عشريه، چاپ قديم، ص27.
[12] . ر.ك: دستغيب، سراي ديگر، ص4 و 80.
[13] . علي بن شعبه، تحف العقول، ص98.
[14] . برادران حكيمي، الحياة، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ هفتم، ج1، ص157.
[15] . همان.
[16] . انفال/60.
[17] . انصاري، مرتضي، كتاب المكاسب، چاپ قديم، ص29، بحث نجوم.
[18] . همان.
[19] . قمي، عباس، سفينة البحار، ج2، ص219؛ و ر.ک: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلامية، ج13، ص314.
[20] . مطهري، مرتضي، علوم اسلامي شماره 1، منطق و فلسفه، قم، انتشارات صدرا، 1358، ص11ـ12، با تلخيص و تغيير.