الف) سند آن چه قدر اعتبار دارد؟
ب) راويان و متن صحيح آن را نقل كنيد.
ج) منظور از زوراء تهران است يا بغداد؟
دربارة روايت مذكور و ارزش آن و محتواي آن بايد گفت:
الف) ابتدا به تاريخ و سرگذشت اين روايت اشاره ميشود و آن اين که: اين روايت در كتابي به نام (گنجينه عطار يا كشكول مرتضوي) که از كتابي منسوب به فقيه عارف ابن فهد حلي(ره) متوفي به سال 841 هجري قمري به نام مناقب العترة نقل شده است. با مراجعه به كتابنامه فهرست نگار بزرگ، آقا بزرگ تهراني(ره) معلوم شد كه از اين كتاب يكي از مؤلفين دورة مشروطه به نام ابوالحسن مرندي در جزوهاي سخن گفته است.[1] موضوع اين جزوه ردّ قوانين مجلس مشروطه است. نام جزوه «دلايل براهين الفرقان في بطلان قوانين نواسخ محكمات القرآن» است. (اين رساله دو مرتبه تأليف و چاپ شده است. نسخة اول مختصر بوده ولي نسخة دوم با تغييرات و تكميل مفصّل تأليف شده است. هر دو نسخه در كتابخانه مرحوم آيت الله نجفي موجود است، لكن از روايت مذكور و از نقل از مناقب العترة خالي بود. معلوم شد نسخه دوم مذكور افتادگي دارد. اما در صفحه 80 نسخة دوم تركيب «الشوري الكبري و الصغري» به خوبي دلالت بر اين دارد كه اين روايت مورد استدلال مؤلف است). البته در مراجعه به سرگذشت نامهها در شرح حال ابن فهد حلّي به نام كتابي به عنوان «مناقب العترة» برخورد نشد[2] (بله، ممكن است نام آن از قلم افتاده باشد به ويژه آن كه قصد اين مؤلفان استفاده و جمعآوري تمام كتب اِبن فهد نبوده است). اما اعتبار اين روايت، واضح است كه با توجه به دسترسي نداشتن به منبع اصلي روايت، هيچ يك از اين دو نقل (نقل گنجينه عطار و دلايل البراهين) اعتباري به اين روايت نميبخشد. به ويژه كه براي اولين بار اين روايت در عهد اولين دوره مجلس شوراي ملي بر سر زبانها آمده است. بلي، اگر اين روايت در كتابي متعلق به قرون گذشته ديده ميشد و نويسندة آن كتاب هم شخصيتي با تقوا و شناخته شده ميبود و دانشمندان شرح حالنويس نام اين كتاب را در فهرست كتب آن شخصيت ميآوردند و كتاب موجود هم به عنوان كتابي از اين دانشمند شناخته شده در بازار كتاب مشهور بود ميتوانستيم غيبي بودن اين خبر را قرينة صدور آن از مصدر عصمت بدانيم و خود را از بحث سندي بينياز بينيم، و اين نكته قابل توجه است كه عالم ملاحمنويس معاصر، مرحوم ميرجهاني (ره)، با وجود بناي او بر جمعآوري، از اين روايت گزارشي نميدهد.[3]ب) در گنجينة عطار يا كشكول مرتضوي آمده است:
«عن كتاب مناقب العترة لابن فهد الحلّي عن حذيفة اليماني و جابر بن عبدالله الانصاري عن رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ انه قال الويل الويل لامتي من الشوري الكبري و الشوري الصغري سئل في تقسيمها قال ـ صلي الله عليه و آله ـ الشوري الكبري تنعقد في بلدي بعد وفاتي لغصب خلافة اخي و حقّ بنتي و الصغري تنعقد في الزوراء لتغيير سنتي و تبديل احكامي».[4]ترجمه آن چنين است: «واي، واي بر امّتم از شوراي بزرگتر و شوراي كوچكتر» شوراي بزرگتر در شهر من بعد از وفاتم براي غصب خلافت برادرم و حقّ دخترم و كوچكتر در «زوراء» براي تغيير در سنّت و احكامم منعقد ميگردد.
ج) در بيشتر روايات و در كتب لغت «زوراء» به ناحيه بغداد كنوني گفته ميشود و عالم بزرگي مانند علامه حلي (بر طبق نقل محدّث نوري([5] و محدث توانايي چون حاج شيخ عباس قمي (ره) بر اين عقيدهاند.[6] لكن در روايتي گفته شده است كه «زوراء» ري است ، نه بغداد.[7] بنابراين در صورت عدم وجود قرينه خاص زوراء به همان انطباق مشهور حمل خواهد شد. به ويژه اين كه صدور اين روايت غريب در مذمّت زوراء در زمان پايتخت بودن بغداد و به احتمال اعتناء از روي تقيّه بوده است.
خلاصه: اين روايت معتبر نيست، زوراء هم ناحيهاي در عراق كنوني كنار رود دجله است.
پي نوشت ها:
[1] . تهراني، آقابزرگ، الذريعه، بيروت، دارالاضواء، ج22، ص330.
[2] . حر عاملي، وسايل الشيعه، دارالكتاب الاسلامي، ج2، ص21؛ طبرسي نوري، حسين، مستدرك الوسايل، قم، اسماعيليان، ج3، ص 435.
[3] . ميرجهاني، محمد حسن، نوائب الدهور، تهران، صدر، 1369ش، ج1ـ2.
[4]. مرتضوي، گنجينه عطار، تهران، 1354ش، ص6.
[5] . قمي. عباس، سفينة البحار، تهران، سنايي، 1382ق، چاپ سنگي، ج1، ص567.
[6] . همان.
[7] . كليني، محمد بن يعقوب، كافي، تهران، اسلاميه، ج8، ص177.