به توپ بستن مجلس توسط محمدعلي شاه محصول نزاعها و كشمكشهاي بين دو نيروي عمده يعني شاه و مليّون بود؛ شاه خود را «ظل الله» ميدانست و همه كس را مطيع خود بدون هيچ قيد و شرطي؛ ولي آزديخواهان و سران انجمنها خواهان آزادي و مساوات و محدوديت شاه بودند و به طور كلي خواهان مشروطيت.
در مشروطيت از روحانيون مبارز آن روزگار، آيت الله بهبهاني و آيت الله طباطبايي هستند و از سران انجمن هاي آزاديبخش همانطوري كه كسروي نام ميبرد، ميتوان به اين افراد اشاره كرد: ميرزا جهانگيرخان (مدير روزنامه صوراسرافيل)، سيد محمدرضاي شيرازي، (مدير روزنامه مساوات)، ملك المتكلمين (يكي از سخنرانان عمومي)، سيد جمال واعظ (وي نيز يكي از سخنرانان بوده است)، بهاءالواعظين (سخنران)، ميرزا داود خان (يكي از پيشروان آزاديخواه) و دو نفر ديگر.[1]به طور كلي دو علت اصلي را درباره به توپ بستن مجلس ميتوان در تاريخ پيدا كرد: علت داخلي و علت خارجي.
علت داخلي:
علت داخلي خودكامگي و استبداد شخص شاه بوده است كه منجر به حادثه به توپ بستن مجلس شد. در اين رابطه ما به سراغ منابع و اسناد خواهيم رفت تا اين ادعا اثبات شود:
نخستين منبع مربوط به كتاب، «تاريخ مشروطه ايران» تأليف احمد كسروي است (وي از ليبرالترين تاريخنگاران محسوب ميشود)؛ در بخش سوم كتابش در مورد چگونگي به توپ بستن مجلس مينويسد:
«از روزي كه جنبش مشروطهخواهي در ايران آغاز گرديد، محمدعلي ميرزا كه آن زمان وليعهد ميبود، روي دشمني نشان داد؛ زيرا از آغاز زندگي با فرمانروايي خودكامانه بار آمده و هميشه مردم را زيردست خود ديده بود، و اين بار دشوار ميافتاد كه مردم سري افرازند، و در برابر او ايستاده سخن از كشور و كارهاي آن رانند، و خود كسي نميبود، كه معني مشروطه يا سررشتهداري توده را نيك بداند و از سودهاي آن آگاه باشد و بنام دلبستگي به كشور و نيرومندي آن از هوسهاي خود چشم پوشد. يك مرد كوتاهانديشي بيش نميبود.»[2]دومين منبعي كه از استبداد محمدعلي شاه سخن ميگويد: كتاب «حيات يحيي» اثر يحيي دولتآبادي است. وي در فصل دهم، جلد دوم به بيقيد و بندي شاه اشاره دارد: «… محمدعليشاه به سلطنت ميرسد در بحبوحه هيجان افكار آزاديخواهان مملكت و سياست بازي اجانب با محدود شدن اختيارات او و مقابل بودنش با يك حكومت ملي نورس پرآشوب خالي از علم و تجربه كافي محمدعلي شاه از ابتداي سلطنت بزرگتر همتي كه دارد اينست كه خود را از قيد و بند مشروطيت كه قهراً اختيارات و عايدات او را هم محدود خواهد ساخت رهائي بخشد…»[3]سومين منبع در اين مورد، كتاب در ايران بين دو انقلاب، تأليف يراوند ابراهاميان است. وي به مبارزه و درگيري اصلي ميان شاه و مجلس پرداخته كه با ساختار آينده دولت مربوط ميشد. از نظر نظام پارلماني و مجلسيان قدرت بايد تفكيكپذير ميشد و سهم عمده از قدرت را قوه مقننه دارا باشد نه قوه مجريه و شاه. «او ميبايست در برابر نمايندگان سوگند ياد كند، بودجه دربار را نيز بايد مجلس تصويب ميكرد. منشأ حاكميت وي نه خداوند بلكه اراده مردم بود، سلطنت وديعهاي بود كه به موهبت الهي از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض ميشد.»[4]
علت خارجي:
منظور از علت خارجي، دولت روس و سفير آن كشور و شخص لياخوف فرمانده قزاق ها در ايران ميباشد. احمد كسروي در كتابش به دخالت دولت روس اشاره دارد، وي مينويسد: «… و چون دولت روس با جنبش توده، چه در كشور خود و چه در ايران، سخت دشمن ميبود، از اينرو در اين هنگام محمد عليميرزا را به خود نگزارده و دشمنيش را با مشروطه بيشتر ميگردانيدند. به ويژه پس از آنكه پيمان 1907 را با انگليس بستند و خود را در دست درازي به شمال ايران آزاد داشتند…»[5]گزارشهاي «راپورت هاي» لياخوف در كتاب كسروي آمد كه بسيار حائز اهميت است: «محرمانه راپورت نمره 59، محرمانه راپورت نمره 60»[6] بنا به اطناب بودن اين گزارش ها از پرداختن به آنها صرفنظر ميشود.
ديگر از منابع كه به اين موضوع پرداخته كتاب «اختناق ايران» تأليف مورگان شوستر است: «… روز بعد مداخلههاي علني سفارتخانههاي انگليس و روس شروع و به طوري صريحاً تقويت و امداد از مغلوب شدن مجلس نمودند كه نتيجه آن سه هفته بعد بمباردمان (بمباران) بهارستان به توسط بريگاد قزاق شد… وزير مختار روس سبقت گرفته، تهديدات خود و خواهشهاي شاه را اظهار نمود. ولي نماينده انگليس همراهي دولت متبوعه خود را فقط موكول به قبول مقاصد وزير مختار روس گردانيد».[7]مهدي ملكزاده، يكي از راويان ليبرالي، نيز به اين موضوع در كتابش اشاره دارد و خبر دارد و خبر از تماسهاي مكرر محمدعلي شاه با سفير روس و لياخوف فرمانده قزاقخانه و شاپشان مستشار محترم خود ميدهد كه براي از بين بردن مشروطيت و به توپ بستن مجلس نقشه ميريختند.
ملكزاده عيناً آنچه در كتاب كسروي آمده و راپورتهاي لياخوف را در كتابش آورده است، علاوه بر آن يك سند تاريخي خوبي در مورد اخلال جلالالدوله پسر ارشد ظل السلطان در كار سلطنت بنابر نامهاي كه سفير روس به او نوشته ارايه ميدهد:
«جلال الدوله پسر ارشد ظلالسلطان كه در آن زمان مورد تنفر محمدعليشاه بود و پس از انهدام مجلس و از ميان رفتن مشروطه به اروپا تبعيد گرديد، نامهاي را كه سفير روس به او نوشته بود و سواد آن در آرشيو اين تاريخ ضبط است و ما عين آن را در اينجا نقل ميكنيم، در پاريس به نگارنده نشان داد: «شما در كار سلطنت شاه اخلال ميكنيد اين مطلب با معاهدات و قراردادهاي شما مخالف است، صريح مينويسيم كه دولت روس و انگليس براي تغيير سلطنت موجود موروثي ايران حاضر نيستند و اين اقدامات شما براي شما و خانواده ظل السلطان عاقبت وخيم دارد…»[8]دولت آبادي نيز در بخشي از كتاب خود به دخالت روس در جريان به توپ بستن مجلس اشاره دارد.[9] ديگر از منابع، كتاب «ايران در دورة سلطنت قاجار» تأليف علي اصغر شميم است كه به دخالت روس و لياخوف اشاره ميكند و عين گزارش محرمانه كلنل لياخوف را آورده است (محرمانه راپورت نمره 60)[10]ما به هيچ سندي برنخورديم که بر دخالت شيخ فضل الله در اين ماجرا دلالت کند .
نتيجهگيري:
دو علت اصلي و عمده در به توپ بستن مجلس توسط محمد علي شاه بررسي شد، يكي علت داخلي يعني استبداد و خودكامگي شخصي شاه و ديگري علت خارجي، يعني دخالت دولت روس كه در تهران لياخوف فرمانده قزاقها بود كه مجلس را به توپ بست.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ كتاب ايران در دوره سلطنت قاجار، نويسنده:علي اصغر شميم.
2- تاريخ مردم ايران،نويسنده: زرين کوب
پي نوشت ها:
[1] . كسروي، احمد، تاريخ مشروطه ايران، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم، 1357، ج2، ص593.
[2] . همان، ص 577.
[3] . دولتآبادي، يحيي، حيات يحيي، تهران، انتشارات فردوسي، چاپ چهارم، 1362، ج2، ص99، فصل 38.
[4] .آبراهاميان، يرواند، ايران بين دو انقلاب، ترجمه احمدي گلمحمدي و محمدابراهيم فتاحي و ليلايي، تهران، نشر ني، تهران، چاپ هشتم، 1382، بخش 1، ص 114.
[5] . كسروي، احمد، پيشين، ص 577.
[6] . كسروي، همان، ص 589 تا ص 593.
[7] . شوستر، مورگان، اختناق ايران، ترجمه ابوالحسن شوشتري، انتشارات بنگاه مطبوعاتي عليشاه، چاپ كاويان، 1344، مقدمه ص 37.
[8] . ملكزاده، مهدي، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران، انتشارات علمي، چاپ دوم، 1363ش، فصل 29، ص 686.
[9] . دولتآبادي، يحيي، پيشين، ص 99.
[10] . شميم، علياصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات زرياب، چاپ دوم، 1380، فصل 18، ص 518.