بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مردم به سه دسته تقسيم شدند يك گروه؛ شيعيان وپيروان حضرت علي ـ عليه السّلام ـ گروه دوم؛ آنها كه ادعاي امارت و سلطنت كرده، مردم را به امارت سعد بن عباده خزرجي فراخواندند و از انصار بودند گروه سوم؛ آنها كه با ابوبكر بيعت كردند و گفتند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كسي را به جانشيني برنگزيد و اينها از مهاجرين بودند.
بعد از حضرت علي ـ عليه السّلام ـ اكثريت به معاويه پيوستند. اصحاب جمل نيز به معاويه پيوسته و فرقه مرجئه را تشكيل دادند. و بعدها فرقه مرجئه خود به چند فرقه تقسيم شد. فرقه مرجئه از عوام بودند وقضاوت در مورد خوبي و بدي حاكمان را به خدا ارجاع ميدادند. فرقه هايي كه از مرجئه بوجود آمد عبارتند از:
1. فرقه جهميه: كه پيروان جهيم بن صفوان بودند و از غلده بودند.
2. غيلدنيه: مرجئه شام بودند و ياران غيلدن بن مروان.
3. ماصريه: مرجئه عراق و پيروان عمرو بن قيس ماصر.
4. حشويه: ميگفتند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كسي را بر نگزيد و چون خيلي احاديث جعلي در احاديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ داخل كردند حشويه ناميده شدند.
فرقه علباثيه: پيروان بشار شعيري، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را خدا خوانده و حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را فرستاده او.
خوارج (حروريه): از فرقه عهد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ كه در جريان حكميت از علي ـ عليه السّلام ـ بريدند و خود چند فرقهاند با نامهاي: محكمه ـ ازارقه ـ بيهيسيه ـ نجديه ـ اصغريه ـ اباضيه.
زيديه: پيروان زيد بن علي بن حسين ـ عليه السّلام ـ كه در سال 740 در كوفه قيام کرد. در عقائد كلامي معتزلي و در فروع حنفي بودند و خود چند فرقه بودند.
1. جاروديه: پيروان ابوجارود قائل به برتري علي ـ عليه السّلام ـ و كفر منكرين و بعد قائل به امامت امام حسن ـ عليه السّلام ـ و امام حسين ـ عليه السّلام ـ و بعد شورا هركس را برگزيند يا كسي از اولاد علي ـ عليه السّلام ـ كه قيام كند.
2. سليمانيه: پيروان سليمان بن جرير قائل به امامت از طريق شورا و قائل به كفر مخالفين حضرت علي ـ عليه السّلام ـ.
3. تبريه: پيروان حسن بن صالح بن حي. علي ـ عليه السّلام ـ را افضل دانسته اما بيعت با ابوبكر و عمر را صحيح ميشمردند و در عثمان توقف كردند و مخالفت با علي ـ عليه السّلام ـ را سبب خلود در دوزخ دانسته و قائل به امامت قيام كننده از اولاد علي ـ عليه السّلام ـ بودند و فرقهاي هم قائل به رجعت و بيزاري از ابوبكر و عمر شدند و معروف به صباحيه بودند.
مختاريه: پيروان مختار و قائل بودند فرقي بين نسخ و بداء نيست و براي خداوند هم بداء حاصل ميشود.
هاشميه: ميگويند بعد از محمد حنفيه (پسر حضرت علي ـ عليه السّلام ـ) پسرش عبدالله معروف به ابوهاشم امام شد و در موردش غلو ميكردند و بعد از او هاشميه چند فرقه شد.
1. بيانيه: پيروان بيان بن سمعان معتقدند خدا به شكل انسان است و همه اعضايش از بين ميرود بجز صورتش با استناد به آيههاي «كل شيء هالك الا وجهه» و «و يبقي وجه ربك» و معتقدند امامت از ابو هاشم به بيان بن سمعان رسيده و معتقدند روح خدا در پيامبران، ابو هاشم و بيان حلول كرده.
2. رزاميه: پيروان رزام بن سابق (سايق) در دوستي با ابومسلم افراط كرده و او را امام بعد از ابو هاشم شمردند و ابومسلم گفته خدا در او حلول كرده فلذا بر بنياميّه غلبه كرد.
3. راونديه: پيروان سر سلسله خلفاي عباسي (محمد بن علي بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب) كه بعد از پيامبر عباس را امام ميشمردند و محمد بن علي را امام بعد از ابوهاشم دانستند، ابو مسلم و امام را داننده غيب ميشمردند.
4. حربيه: قائل به امامت عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب بعد از ابوهاشمند و ميگفتند خدا در او حلول كرده، پيروان عبدالله بن حرب كندي بودند فلذا حربيه ناميده شدند.
كربيه: از كيسانيهاند و ميگويند محمد بن حنفيه نمرده و در كوه رضوي بسر ميبرد.
منصوريه: پيروان ابو منصورند كه بعد از امام باقر ـ عليه السّلام ـ ادعاي امامت كرد و ادعا كرد نبوت و امامت در نسل او تا شش نسل باقي است و آخرين نفر امام مهدي قائم ـ عجل الله تعالي فرجه ـ است، يارانش پس از او دو فرقه شدند برخي فرزندش را امام شمردند و برخي به پيروي از مغيرة بن سعيد، محمد بن عبدالله بن حسن را امام شمردند و بعد از او قائل به امامت كسي نشدند و اين گروه را مغيريه ناميدند. مغيره بعد ادعاي نبوت كرد. بعد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نيز فرقههايي بوجود آمد از آن جمله:
1. ناووسيه: با استناد به روايتي از امام صادق ـ عليه السّلام ـ قائلند. امام صادق ـ عليه السّلام ـ نمرده و او امام مهدي قائم ـ عجل الله تعالي فرجه ـ است
2. اسماعليه: قائل به امامت اسماعيل پسر امام صادق ـ عليه السّلام ـ هستند و او را زنده و مهدي قائم ـ عجل الله تعالي فرجه ـ ميدانند.
3. مباركيه: قائل به امامت نوه امام صادق ـ عليه السّلام ـ (محمد بن اسماعيل) هستند و ميگويند چون اسماعيل قبل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ فوت کد فرزند اسماعيل امام شد و به نام مبارك غلام اسماعيل معروف شد.
4. مقصره: معتدلترين افراد در مورد امام صادق ـ عليه السّلام ـ كه او را خدا نخواندند اما گزافهگويان آنها را مقصره ناميدند.
5. خطابيه: ابو الخطاب را پيامبر دانسته و از اسماعيليه بودند و برخي محرمات را حلال مي شمردند.
6. سميطيه: محمد پسر امام صادق ـ عليه السّلام ـ را امام شمردند.
7. فطحيه: قائل به امامت عبدالله پسر امام صادق ـ عليه السّلام ـ شدند و چون افطح الرأس يا افطح الرجل بود فطحيه ناميده شدند (افطح يعني پهن).
ابومسلميه: گويند که خرم ديني بودند، حرامها را حلال ميشمردند، بعد از ابو مسلم به گرد سنباد جمع شدند و به سنباديه و ابومسلميه معروف شدند.
بشريه: پيروان بشر بن معتمر بغدادي رئيس معتزليان بغداد حامي خلفاء و مخالف با مرحبه و رافضيه و بنياميه.
بكريه: پيروان بكر بن اخت عبد الواحد که معتقد بودند خدا در قيامت به شكل مخلوقات ظاهر مي شود، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را مرتكب كبيره و كافر ميشمردند اما او را آمرزيده حساب ميكردند، به علت حضورش در جنگ بدر.
بشيريه: قائلند خدا در آل محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ حلول كرده و محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ پروردگار است و اما موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ را زنده و امام مهدي قائم ـ عجل الله تعالي فرجه ـ ميشمردند، ايشان پيروان محمد بن بشير بودند.
تناسخيه: قائل به تناسخ ارواح از جسدي به جسدي بودند و راحتي و رنجها را پاداش و كيفر اين روح ميدانستند، و معتقد بودند بدن هاي بعدي بهشت يا جهنم روح مي باشد.
سبائيه: ائمه را خدا و فرشته خواندند،قائل به تناسخ ارواح بودند و قيامت را خروج روح از بدن و دخولش در بدن ديگر ميدانستند.
قطعيه: آنها كه به مرگ امام موسي ـ عليه السّلام ـ و شهادت وي در زندان هارون قطع داشتند و امام رضا ـ عليه السّلام ـ را جانشين امام ميدانستند و آن دسته كه قائل شدند امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ نمرده تابعين دو تن از وكلاي امام بودند كه براي پس ندادن اموال اين گونه شايعه كردند كه امام ـ عليه السّلام ـ نمرده و امام موسي ـ عليه السّلام ـ را امام مهدي خواندند، اينها را واقفيه گويند و آنها كه گفتند نميدانيم امام موسي كاظم ـ عليه السّلام ـ مرده يا نمرده را ممطوره ناميدند.
كامليه: پيروان ابو كامل رافضي هستند که ميگفت روح امامت به تناسخ از بدن امامي به بدن امام ديگر ميرود.
مخمسه: ميگويند خداوند در پنج تن حلول كرده البته در حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ به يقين ميگفتند و در بقيه با شك و ميگفتند آدم ـ عليه السّلام ـ و نوح و موسي و عيسي ـ عليهم السّلام ـ و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ همان محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ هستند و محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نه زاييده و نه زاييده شده.
شيطانيه: محمد بن لقمان ابو جعفر احول (مؤمن الطاق) بازاري بود و مخالفين او در مباحث فقهي و كلامي او را شيطان الطاق مي خواندند برخي هم ميگويند چون در بازار سكههاي تقلبي را تشخيص ميداد شيطان الطاق گفته شد اما اهل سنت فرقه شيطانيه را به وي نسبت ميدهند اين فرقه ميگويد خدا داناست اما تا اراده نكند به چيزي علم پيدا نميكند.
ضراريه: پيروان ضرار بن عمر هستند كه ميگفتند خداوند در قيامت با حس ششم ديده ميشود.
مريسيه: پيروان بشر بن غياث مريسي پيرو عقيده جهميه بود و چون فيلسوف بود متهم به زندقه شد.
بعد از امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ نيز فرقي بوجود آمد مثل:
نصيريه: پيروان محمد بن نصير غيري كه خود را نائب المهدي خواند قائل به حلول روح خدا در علي ـ عليه السّلام ـ بود و ابن ملجم را ناجي روح خدا از ظلمت بدن علي ـ عليه السّلام ـ ميشمردند برخي هم قائل شدند امام عسگري ـ عليه السّلام ـ مهدي قائم ـ عجل الله تعالي فرجه ـ است.برخي گفتند امام عسگري ـ عليه السّلام ـ درگذشت و چون جانشين نداشت زنده شد، برخي گفتند امام ـ عليه السّلام ـ فوت کرده و زنده نشد و امامت هم همانند نبوت منقطع شد و مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه ـ هم وجود ندارد، برخي گفتند امام حسن ـ عليه السّلام ـ درگذشت و چون فرزندي نداشت يا خودش در آينده زنده ميشود يا يكي از ائمه قبلي، برخي در امامت امام حسن عسگري ـ عليه السّلام ـ به علت بي فرزندي و در امامت برادرش جعفر به علت فسق شك كرده و ديگر برادرشان محمد را امام پنداشتند و او را مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه ـ خواندند.برخي ميگفتند ابتدا خداوند امام حسن ـ عليه السّلام ـ را امام كرد بعد بداء حاصل شد كه چون فرزندي ندارد جعفر امام است، برخي هم گفتند ما بر اين عقيده بوديم كه امام حسن ـ عليه السّلام ـ امام است اما وقتي فوت کرد و فرزندي نداشت فهميديم اشتباه كردهايم و بايد به امامت جعفر برگرديم.
شيعه اماميه: ياران علي ـ عليه السّلام ـ كه او و فرزندانش را رها نكردند و بعد از هر امامي كه فرقههايي پيدا ميشد به بيراهه نرفتند و غلو نكردند. از بين فرزندان امام صادق ـ عليه السّلام ـ عالمترين، و پاكترين، و سالمترين را برگزيدند و بعد از امام حسن عسگري ـ عليه السّلام ـ قائل شدند كه فرزندش مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه ـ امام و قائم است و همه اينها را با استناد به سخنان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه پيشين ـ عليهم السّلام ـ معتقد مي شدند و معروفند به شيعه اثني عشري (دوازده امامي) و خاصه اين مطالب برگرفته از كتاب «تاريخ عقائد و مذاهب شيعه»، محمد جواد شكور، ترجمة يوسف فضايي، چاپ اول، انتشارات عطايي، صفحات: 62-74-98-100 تا 106-120 تا 133-140 تا 146-153-162-165-218 تا 235-240 تا 245-254 تا 258-268-270 تا 300-314-327 تا 330-340 تا 350-355.
درپايان لازم به يادآوري است ؛اکنون از فرقه هاي شيعه تنها اين فرقه ها موجوديت دارند:1- اثني عشريه(دوازده امامي) که داراي اکثريت ازنظرجمعيتي وعقايد اصولي ومسلم وفقه استواروحکومت مقتدر 2- زيديه که ساکن دريمن وبرخي ازکشورهاي آفريقايي وخليج فارس و… 3- اسماعيليه که درشبه قاره وکشورهاي اروپايي ساکن وگاهي مورد حمايت کشورهاي استعماري جهت استفاده ي استراتژيک واقع شده اند.4- فرقه اي که دردهه هاي اخير تاريخ معاصر از شيعه منشعب ساخته واستمارروس وانگليس جعل کرده اند؛ بهائيت است که ازشيخيه بابيت را ساخته وازبابيت بهائيت را براي سرکوب شيعه اثني عشري ساخته اند واکنون مورد حمايت آمريکا نيز واقع شده.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرق الشيعه، نويسنده:حسن بن موسي نوبختي، چاپ دوم 1404 هجري، نشر دارالاضواء بيروت، لبنان
2. تاريخ انديشههاي كلامي در اسلام، نويسنده:عبدالرحمان بدوي، ترجمه حسين صابري، مشهد آستانه مقدسه، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1374
3. اسرارالعقائد، ج2، نويسنده:ميرزا ابوطالب شيرازي، دارالكتب الاسلاميه، 1324ش، چ5
4.فرهنگ فرق نويسنده:محمد جواد مشکور
5.غاليان؛ نويسنده:دکتر نعمت الله صفري فروشاني