ابتدا خلاصه اي از زندگي وي
«ميرزا ابوالقاسم حسيني فراهاني فرزند ميرزا عيسي در سال 1193 ق در فراهان به دنيا آمد. جد او با 39 واسطه به امام سجاد ـ عليه السّلام ـ مي رسد. پدر و مادرش تحصيل كرده بودند. او به زودي در بسياري از فنون به ويژه در املا و انشاء فارسي و حسن خط سرآمد زمان شد. پدرش وزير عباس ميرزا (وليعهد فتحعليشاه) بود، لذا به دربار وليعهد رفت و آمد داشت و از همان وقت به خدمت ديواني مشغول شد.»[1]«در سال 1226 ق به جاي پدرش وزير عباس ميرزا شد و در 1239. ق به خاطر حسادت و بدگويي مخالفان دو سال به تهران تبعيد شد و سپس بازگشت و باز هم وزارت را در دست گرفت. در سال 1249 هـ . ق عباس ميرزا تنها حامي او به علت شدت يافتن مرضش درگذشت. او قبل از مرگ قائم مقام فراهاني را خواست و از او پيمان گرفت كه در رسيدن فرزندش محمد ميرزا به سلطنت بكوشد. بعد از مرگ عباس ميرزا با تلاش قائم مقام فراهاني محمد ميرزا وليعهد شد. در سال بعد (1250 هـ . ق) فتحعليشاه در اصفهان در گذشت. قائم مقام فراهاني به محض شنيدن خبر، تاج شاهي را بر سر محمد ميرزا گذاشت. ولي در اكثر نقاط ايران شاهزادگان مدعي سلطنت تاجگذاري كرده و خود را شاه ناميدند. هنر قائم مقام فراهاني و به قول محمد حسين خان اعتماد السلطنه در كتاب روياي صادقه سحر ايشان اين بود كه دهها شاهزاده كه خود را كسي مي دانستند را وادار كرد از حق خود دست كشيده و چون پا شكستگان در گوشه اي خزيدند».[2]با غرامت عظيمي كه به روسها (طي عهدنامه تركمانچاي) داده شده بود، خزانه خالي شد. قائم مقام امتيازات زيادي از درباريان قطع كرد و موجب نارضايتي عمومي دربار شد. از طرفي به دولتهاي روس و انگليس كه بر غارت و امتياز گرفتن از ايران دندان تيز كرده بودند باج نداد و در مقابل آنها ايستاد. طوري شد كه يقين كردند با وجود قائم مقام فراهاني نخواهند توانست به مقاصد خود برسند. دشمنان داخلي و خارجي وي اتحاد شومي تشكيل دادند. سفارت انگليس كه در جريان نقشة قتل بود و آن را كنترل مي كرد محمد شاه را وادار كرد تا فرمان قتل را صادر كند. محمد شاه كه سلطنت خويش را مديون وي مي دانست ابتدا قبول نمي كرد؛ ولي با اصرار سفارت انگليس و دشمني و بدگويي مخالفانش در دربار بويژه حاج ميرزا آغاسي فرمان قتل صادر شد. جمعه شب آخر ماه صفر در باغ نگارستان تهران او را خفه كردند و در شهر ري در كنار امامزاده حمزه بدون غسل و كفن با همان لباس خود در تاريكي شب دفن كردند. عموم نويسندگان دخالت عامل بيگانه به ويژه انگليس را در قتل قائم مقام تأييد مي كنند؛ ولي در مقدار دخالت آنها اختلاف است ما فقط نكته هايي را از منابع كه به صورت صريح يا اشاره نشان مي دهد كه بيگانگان (روس و انگليس) از همكاري نكردن قائم مقام خسته شده و درصدد از بين بردن وي بودند را نقل مي كنيم تا طولاني نشود.
1. اكثر حاسدان و بدگويان و دشمنان داخلي قائم مقام فراهاني از مواجب گيران انگليس بودند. مانند ميرزا ابوالحسن خان ايلچي سالانه 1500 تومان مادام العمر؛ محمد نبي خان (نماينده ايران در لندن) ماهيانه هزار روپيه مادام العمر براي خود و ماهيانه پانصد روپيه مادام العمر براي وارث ارشدش؛ ميرزا مسعود انصاري بيست سال بود كه از انگليس مواجب (حقوق) مي گرفت، وقتي وزير خارجه شد مبلغي هم از روسيه مي گرفت. وقتي صدر اعظم انگليس فهميد ناراحت شد و گله كرد و مانند اللهيارخان آصف الدوله و عبدالله خان امين الدوله و… كه نام عده زيادي از آنها در کتاب حقوق بگيران انگليس در ايران نوشته اسماعيل رائين هست.
2. گرانت واتسن انگليسي بارها گفته كه او با نماينده بريتانيا مخالفت مي كرد.[3]3. سرجان كمپل وزير مختار انگليس با او اختلاف داشت. گاهي به مشاجره هم مي كشيد. او از قائم مقام به عنوان آفت و طاعون نام مي برد و مي گويد: «ما احمقانه تصور مي كرديم كه در جنگ استدلال بر قائم مقام فائق مي آييم».[4]4. جيمز فريزر: «شاه خسته و ناتوان است. درباريان او نيز جز يك عدّه شيّاد و چاپلوس و طمّاع و دسيسه كار بيش نبودند. تنها كسي كه مي توانست ايران را اداره كند ميرزا ابوالقاسم فراهاني بود».[5]5. مستر رياخ مأمور سياسي ويژه انگليس معتقد است: «وزير نيرومند شاه استعداد و شايستگي فراوان دارد… او پي در پي به شاه القا مي كند كه از ما انگليسيها متنفر باشد و طبعاً اين امر به زيان ما تمام مي شود».[6]6. انگليس مخالف حمله ايران به هرات بود؛ ولي قائم مقام عباس ميرزا را راضي كرد تا حمله كنند و به قول جيمز فريزر «نظر مشورتي وزيرش قائم مقام را بر نصايح سودمندتر!!! ما دوستان انگليسي برتري داد». و اين درست برخلاف هدف انگليس بود زيرا به قول سرپرسي سايكس «دولت انگليس براي تسلط بر هند و افغانستان و بلوچستان نفوذ بر ايران را لازم مي دانست». و اين كه ايران بزرگتر و نيرومندتر نشود تا آسانتر بتوان در آن نفوذ كرد.[7]7. پس از قتل قائم مقام فراهاني، محمد شاه معلم دوران كودكي و مراد و مرشد خود حاج ميرزا آغاسي را به صدر اعظمي برگزيد و او چند تن از رجال منسوب به هواداري بريتانيا را به وزارت برگزيد. از آن جمله ميرزا آقا خان نوري را به وزارت لشكر و… .[8]8. سر جان كمپل سفير انگليس در گزارش خود نوشته «… خوشحالم عرض كنم كه دشواريهاي موجود اينك برطرف شده». دكتر فريدون آدميت معتقد است وزير مختار انگليس (كمپل) در قتل قائم مقام تلويحاً پا فشاري كرده زيرا در يادداشتهاي خود نوشته: «من به شاه گفتم: … من به عنوان خيرخواه ايران!!! صميمانه آرزومندم كه ديگر اعليحضرت نگذارند زمام حكومت از دستشان برود».[9]9. ابراهيم دهگان در سالنامه فرهنگ اراك (سال 1339 هـ . ق) دالگوركي سفير روس را عامل قتل مي داند؛ زيرا دالگوركي در يادداشتهاي خود مي نويسد: «حسينعلي راپرت داد كه ديشب قائم مقام به منزل حكيم ميرزا احمد گيلاني رفته و گفته است كه محمد شاه لايق سلطنت نيست. بايد از همسايه هاي جنوبي كمك خواست. من اين مطلب را به شاه رساندم و قرار گذاشتيم كه او (محمد شاه) قائم مقام فراهاني را بكشد و من ميرزا احمد گيلاني را. و چنان كرديم».
دكتر فريدون آدميت در مقاله سرنوشت قائم مقام مي نويسد: «از نظر روسها مسئله اصلي اجراي عهدنامه تركمانچاي و تأمين تجارت و تأسيس كنسولگري روس بود. انگليس هم در بستن قرارداد و تحصيل آزادي بازرگاني و احداث كنسولگري سخت فعال بود. قائم مقام ضمن مخالفت با هر دو دولت در مقابل تأسيس كنسولگري روس و انگليس ايستاد؛ زيرا آن را وسيله گسترش نفوذ آن دو كشور در ايران مي دانست. او خوب مي دانست كه آزادي تجارت براي مملكتي چون ايران زيان آور است لذا فعاليتهاي روس و انگليس بي اثر ماند».
در نتيجه وقتي استعمارگران به ويژه انگليسيها ديدند كه با وجود او به منافع و مقاصد خود نمي رسند درصدد حذف او بر آمدند. سر جان كمپل مي نويسد: جمعي از اقوام شاه و اعيان و… از من خواستند كه شاه را براي قتل قائم مقام فراهاني تشويق كنم. ولي شاه (كه سوگند خورده بود خون قائم مقام را نريزد) ميل به تبعيد داشت. به او گفتم: اگر تبعيد يا عزل شود، بر مي گردد كما اين كه قبلاً تجربه شده است. لذا با فشار و اصرار زياد راضي به قتل وي شد به شرط اينكه خون او روي زمين ريخته نشود تا سوگندش نشكند».[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سفرنامه بارنز، ترجمه حسن سلطاني فر.
2ـ تاريخ ايران دوره قاجار، نويسنده:رابرت گرانت واتسن، ترجمه ع. وحيد.
3ـ منشآت قائم مقام، نويسنده:محمد عباسي.
4ـ تاريخ ايران، نويسنده:سرپرسي سايكس، ترجمه سيد محمد فخر داعي گيلاني.
5ـ تاريخ مفصل ايران، نويسنده:عباس اقبال آشتياني.
پي نوشت ها:
[1] . شميم، علي اصغر، ايران در دوره سلطنت قاجار، تهران، انتشارات زرياب، 1379، نقل به تلخيص.
[2] . فائقي، ابراهيم، آشنايي با قائم مقام فراهاني بزرگمرد تاريخ ايران، تبريز، انتشارات زر قلم، چاپ اول، 1373، (نقل به تلخيص)؛ خان ملك ساساني، سياستگران دوره قاجار، تهران، انتشارات هدايت، 1338، (نقل به تلخيص).
[3] . شيخ الاسلامي، جواد، افزايش نفوذ روس و انگليس در ايران، انتشارات كيهان، 1369، ج 1، ص 261.
[4] . نوايي، عبدالحسين، ايران و جهان، تهران، نشر هما، 1369، ج 2، ص 334.
[5] . محمود؛ محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن 19، تهران، انتشارات اقبال، چاپ ششم، 1367، ج2، ص327.
[6] . فائقي، ابراهيم، همان، ص113.
[7] . همان، ص 113 و 114.
[8] . شميم، علي اصغر، همان، 127 ـ 129.
[9] . همان، ص122، به نقل از آسياي هفت سنگ، دكتر باستاني پاريزي، ص 335.
[10] . فائقي، ابراهيم، آشنايي با قائم مقام فراهاني، به نقل از ايران و جهان، عبدالحسين نوايي، فصل ابوالقاسم قائم مقام.