خانه » همه » مذهبی » آيا امامان شيعه در عصر خودشان در منبع تاريخي(نه از نظر كلامي و عقلي)به عنوان امام ياد مي شوند؟

آيا امامان شيعه در عصر خودشان در منبع تاريخي(نه از نظر كلامي و عقلي)به عنوان امام ياد مي شوند؟

در صدر اسلام برداشت همه از كلمة «امام» پيشواي جامعه و رهبري در امر دين و دنيا بود.  استفاده از اين كلمه در مورد اهل بيت ـ عليه السّلام ـ،به زمان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ بر مي گردد، كه آن حضرت در مقاطع مختلف   سعي داشته اند كه اهل بيت را بعنوان امام امت و رهبر ملت معرفي كنند. نمونه آن را مي توان در مورد حضرت علي مشاهده كرد كه پيامبر مي فرمود:«انّ وليّكم الله، و انّ امامكم علي بن ابيطالب».[1] همچنين آن حضرت براي اين كه سلسلة امامت را در خاندان اهل بيت مستمر معرفي كند به امامان بعدي، نصّ و تصريح مي كرده اند چنانچه ميفرمايد:«ابناي هذان امامان قاما او قَعدا»[2]، «اين دو پسر من (حسن و حسين)، امام هستند خواه قيام كنند خواه بر جاي بنشينند.»
درحادثه عاشورا اشعاري منتسب به حضرت عباس است که ازحضرت اباعبدالله به تعبير امام ياد کرده که دراکثرمقاتل اين اشعار ورجزها ي عباس بن علي موجود است.
در هر صورت اطلاق كلمة «امام» در بين مردم جاي گرفت و آنان در مقاطع مختلفي اين واژه را بكار مي بردند. مخصوصاً در مقابل ادعاي خلافت و حاكميت، فاسقان اموي، بعنوان مثال روزي اعور شنّي، از اصحاب اميرالمؤمنين، خطاب به آن حضرت چنين مي گويد: «اي اميرالمؤمنين، ما به تو، آن گونه كه شاميان به معاويه مي گويند، نمي گوئيم، بلكه مي گوئيم كه خدواند برتري و راستيت را بيافزايد، تو به نور الهي مي نگري، پس كساني را بر كسان ديگر مقدّم مي داري، امر كردن از تو و اطاعت از ماست، تو «امام» هستي و اگر درگذري، بعد تو  اين دو حسن(ع) و حسين(ع) هستند.»[3]اين گونه بود كه شيعيان مي دانستند كه در هر عصر، امامي خواهد بود لذا در پي شناخت او بودند. چنان چه از هر امامي، امام بعد از او را مي پرسيدند و هم چنان با لقب امام او را خطاب مي كرده اند. مثلاً روزي ابي خالد كابلي مي گويد:«قلتُ لعلي بن الحسين: من الامام بعدك، قال محمد ابني يبقر العلم بقرا»؛[4] «به امام سجاد گفتم: امام بعد از شما كيست؟ فرمود: محمد پسرم كه علوم را مي شكافد.»
در مقابل، مخالفان و حسودان به اين القاب حساسيت نشان مي دادند و سعي در تضعيف اين موقعيت ممتاز اهل بيت داشته اند. چنان چه روزي ابو حنيفه، از در استهزاء و تحقير به امام باقر مي گويد: فانّ قوماً بالكوفه يزعمون انك امام[5] همانا قومي در كوفه هستند كه مي پندارند تو امام هستي.
در موردي ديگر روايت شده است كه روزي هشام به زيد بن علي گفت: برادرت بقر چه مي كند، زيد با اشاره لطيفي كه  هم مي خواهد هشام را مجاب كند و هم مخالفت او را با نبي اكرم آشكار نمايد، مي گويد: پيامبر اكرم)ص) او را باقرالعلوم ناميد و تو او را بقر مي نامي.؟!! و سپس شعري را انشاء مي كند: باقر العلم در قبر مسكن گرفت
كسي كه امام خلق بود، مولدش پاكيزه بود
پس بعد از او به غير از جعفر كيست تنها امام با شكوه خلائق باشد.[6]بديهي است راه يافتن لغات در اشعار شاعران و يا جاري شدن آن بر زبان مخالفان، حاكي از رواج فرهنگ استعمال آن لغت خاص مي باشد حال به نمونه اي از عكس العمل مخالفان نظر مي افكنيم:
«ابن اورمه مي گويد. در ايام متوكل به سامرا رفتم و سعيد زندان بان را ديدم كه متوكل امام هادي(ع) را به دست او سپرده بود، تا بقتلش برساند، پس به من گفت، آيا دوست داري خدايت را ببيني، گفتم، سبحان الله، خداوند با چشم قابل ديدن نيست. گفت: هذا الذي تزعمون انه امام: منظورم اين كسي است كه او را امام مي پنداريد.[7]روايت شده است كه روزي امام باقر ـ عليه السّلام ـ به كثّير شاعر به حال اعتراض ميفرمايد:
«أمدحت عبدالملك»، آيا عبدالملك را مدح كرده   كثير كه دست و پايش را گم كرده بود، مي گويد:«يا بن رسول الله ماقلتُ له امام المهدي و انما قلت له اسد و الاسد كلب و يا شمس و الشمس جماد»؛ من به او امام الهدي نگفته ام
بلكه به او گفتم اي شير و شير هم از خانواده سگ هاست و اي خورشيد كه آن هم از جمادات است.[8]
خود امامان ـ عليه السّلام ـ نيز در مقاطعي كه موقعيت ايجاب مي كرد مردم را به «امامت» دعوت مي كرده اند. چنان چه امام صادق(ع) در اوضاع بهم ريخته اموي كه عباسيان دست به قيام زده بودند، روزي در مني كه محل اجتماع سه روزه مسلمانان هست، بر بلندي ايستاده و با صداي بلند ميفرمايد:« اي مردم، رسول خدا(ص) امام بود و بعد از او علي بن ابيطالب و سپس حسن و حسين و بعد علي بن الحسين و سپس محمد بن علي بود و … »[9]با توجه به مطالبي كه بيان شد به نظر مي رسد استعمال كلمه «امام»، در خصوص ائمه شيعه در بين مردم رواج داشته است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عنصر مبارزه در زندگاني ائمه، نويسنده:آيه الله خامنه اي.
2. امام شناسي،نويسنده: آيت الله تهراني.
3. حيات فكري و سياسي امامان شيعه، نويسنده:رسول جعفريان.

پي نوشت ها:
[1] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1387، ج 3، ص 98.
[2] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، مكتبه الاسلاميه، چاپ سوم، 1371، ج 43، ص 277.
[3] . نصر بن مزاحم المنقري، وقعهّ الصفين، قاهره، المؤسسه العربية الحدثيه، چاپ دوم، 1382 هـ ق، ص 425.
[4] . مجلسي، محمدباقر، همان، ج 46، ص 229.
[5] . همان، ص 356.
[6] . مجلسي، محمدباقر، همان، ص 296.
[7] . ري شهري، ميزان الحكمه، ترجمه حميد رضا شيخي، قم، دارالحديث، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 326.
[8] . مجلسي، همان، ج 46، ص 338.
[9] . خامنه اي، سيدعلي، عنصر مبارزه در زندگاني ائمه اطهار، مشهد، كنگره جهاني امام رضا، 1365، ص 34.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد