همه ي مردم بويژه حاكمان و افراد با نفوذ جامعه بايد در فكر جامعه و نجات مظلومان باشند، ولي در اثر رفاهطلبي و گرايش به فرار از سختيها و علاقه به زندگي دنيوي و لذايذ مادي و سطحينگري وظيفه ي خطير خود را فراموش كرده و در كژراهه گام بر ميداشتند. فرازي از سخنان حضرت در اين مورد:
«شما اي گروه حاضر! اي گروهي كه به علم و دانش شهرت داريد و از شما به نيكي ياد ميشود و به خيرخواهي و اندرزگويي و به راهنمايي در جامعه معروف شدهايد و به خاطر خدا در دل مردم راه پيدا كردهايد به طوري كه مردمان مقتدر از شما بيم دارند و ناتوان به تكريم شما برميخيزد… آيا بر همه اين احترامات و قدرتهاي معنوي از اين جهت نايل نگشتهايد كه به شما اميد ميرود تا به اجراي قانون خدا كمر ببنديد گرچه در مورد بيشتر قوانين خدا كوتاهي كردهايد! بيشتر حقوق الهي را كه به عهده داريد فرو گذاشتهايد مثلاً حق ملت را خوار و خفيف كردهايد و حق افراد ناتوان را ضايع كردهايد من از اين بيمناكم كه نكبت خشم خدا بر شما فرود آيد…»[1] و «نيز از آن جهت بر شما بيمناكم كه به چشم خود ميبينيد تعهدات در برابر خداوند گسسته و زير پا نهاده شده است، اما نگران نميشويد در حالي كه به خاطر پارهاي از تعهدات پدرانتان آشفته ميشويد اينك تعهداتي كه در برابر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ انجام گرفته مورد بياعتنايي است».[2]چنانكه در فرازي از خطبه آمده است، پس از رحلت نبي اكرم چون به وصيت حضرت درباره جانشيني عمل نشد،کم کم ديگر سنن و روش آن حضرت نيز متروك شد[3].
به قدرت رسيدن معاويه در شام توسط خلفاء[4] و تمرد او از حکومت علوي باعث به وجود آمدن بسياري از بدعتها ودوري شديد جامعه از اسلام اصيل شده بود وجايگزيني يزيدي که حتي ظواهر التزام به اسلام را رعيت نميکرد به عنوان خليفه از سوي معاويه در صورت تثبيت وعدم اعتراض از سوي ملتزمان به اسلام واقعي ديگرنشاني از تعليمات پيامبر (ص)باقي نمي ماند.
با اين روند امام قيام خونين خويش را در چنين جامعهاي ضروري مي ديد چنانچه ايشان در خطبه هاي خويش بارها تكرار نموده كه من براي اصلاح در دين جدم كه از سوي بنياميه منحرف شده و اخلاق مردم را نيز به فساد كشيده است قيام ميكنم.
اصولادر موردهر حادثهاي كه رخ ميدهد دو نکته بايد مورد توجه قرار بگيرد:
1. علت پيدايش و بوجود آمدن آن، مثلاً علل پيدايش انقلابها.
2. پيآمد و نتايج وقوع آن حادثه.
درباره علل انقلاب امام حسين ـ عليهالسلام ـ با استناد به سخنان گهربار آن حضزت به طور گذرا صحبت کرديم. پس از اين مرحله بايد به پيامد و آثار بوجود آمده از اين قيام توجه كنيم.
در ابتدا لازم است متذكر شويم كه دين اسلام تنها در انجام فرائضي چون نماز و حج و روزه خلاصه نميشود و كسي كه مسلماني را منحصر در اين فرائض بداند از ديدگاه روايات اسلامي و پيشوايان ديني نميتواند ادعاي مسلماني كند، مسلماني يعني عمل به محتواي كامل دين.نماز و روزهاي كه نتواند در انسان تحول دروني و غيرت ديني و شجاعت ايجاد كند نه به درد دنيا مي خورد و نه به درد آخرت.اسوه و الگوي ما در اسلام واقعي و ايمان واقعي پيامبر اكرم و اميرمؤمنان و ساير ائمه هستند، مگر پيامبر اكرم فقط نماز ميخواند و روزه ميگرفت و حج به جاي آورد، در سيره آن حضرت[5] اسلام منحصر در اعمال خشك و بي روح نيست و نمازي كه اسلام از مؤمن ميخواهد نماز واقعي است و آن نماز براساس قران اين گونه است: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ»[6] نماز بايد انسان را از ارتكاب تمام بديها و منكرات باز دارد و اگر كسي مدعي نماز خواندن است و پس از نماز مرتكب جرم و معاصي و انواع گناهان ميشود در حقيقت نماز نخوانده است. نماز و حجي كه زندگي انسان و رفتار انسان را تحت تأثير قرار ندهد، اعمال ظاهري است، خوارج مگر نماز نميخواندند كه علي(ع) آنها را از دم تيغ عدالت گذراند،[7] منافقين زمان پيامبر كه قرآن درباره آنها در سوره منافقين سخن گفته در نماز جماعت پيامبر حاضر ميشدند اما نماز آنها نتيجه كاربردي نداشت لذا قرآن به صراحت آنها را طرد ميكند.[8]نتايج و پيامدها و آثار مستمر قيام امام حسين ( عليهالسلام ):
1. رسوا نمودن حكومتگران و روشنگري مردم و شناساندن چهره ي واقعي بنياميه چنانكه برخي از مورخان نوشتهاند كه پس از نهضت عاشورا عموم مردم يزيد را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عيب گرفته و از او روي گرداندند.[9] بنابراين مشروعيت مردمي حكومت بنياميه نيز به زير سؤال رفت لذا يزيد پس از وقوف از خطر اين مسئله عبيدالله را متهم به انجام اين عمل نموده و او را سرزنش كرد.[10]2. احياء و زنده نمودن برخي از ارزشها مانند قيام و شهادت در مقابل حكومت جائران و مستكبران. مردم حجاز در دوره خفقان و سياه معاويه و عمال او هرگز تصور غلبه بر اين جوّ و فضاي سياسي حاكم را نداشتند و از ترس و هراس هرگز در فكر قيام بر عليه اين دستگاه را نداشتند بطوري كه او به راحتي خلافت را تبديل به سلطنت موروثي نمود و به زور براي فرزند فاسقش بيعت گرفت. امام با قيام خود ارزش شهادت را احياء كرد و شجاعت قيام و مبارزه و آزادگي را در مردم معاصر خود و نسلهاي بعدي ايجاد کرد[11]. امام معيار ارزشها را مطرح نمود و به جامعه حيات داد.
3. قيام عاشورا بهترين الگو براي آزادگان جهان شد. با اينكه سركوب و قتل در رأس كار بنياميه و بنيعباس بود ولي مردم پس از قيام امام حسين از مرگ بيم نداشتند و قيام مينمودند كه قيام توابين، و قيام مختار و قيامهاي ديگر در نواحي مختلف جامعه اسلامي كه تحت رهبري عناصر و شخصيتهاي برجسته و صحابه بزرگ مانند سليمان بن صرد و…[12] صورت مي گرفت از اين جمله اند.عبدالله عفيف ازدي بدون هيچ ترسي بر يزيد اعتراض و و از او اظهار تنفر نمود.[13]تمام قيامهاي سرزمينهاي اسلامي پس از نهضت عاشورا به گونهاي از اين نهضت الگو گرفتند و به ارزشهاي مكتب عاشورا پايبند بودند، نمونه ي ملموس و محسوس آن قيام امام خميني(ره) و انقلاب اسلامي است.
4. امام حسين(ع) با نهضت سرخ خويش اسلام اصيل محمدي ـ صلي الله عليه و آله ـ را از اسلام اموي جدا كرد. بنياميه بنام اسلام و به عنوان جانشين پيامبر بدعتهاي فراواني در تاريخ اسلام بوجود آوردند، آنها در حال مستي بر مردم امامت مينمودند. معاويه بقدري از نام اسلام به سود خود بهره برده و مردم شام را اغفال نموده بود كه روز چهارشنبه بر مردم نماز جمعه خواند و مردم نيز بدون كوچكترين اعتراضي بر او اقتدا كردند.[14]بنياميه با اين اعمال و رفتار خود اسلام را كاملاً وارونه نمودند اگر قيام امام حسين ـ عليهالسلام ـ نبود امروز اسلام واقعي از اسلام اموي متمايز نبود ، آنها مردم شام را چنان فريفته بودند كه گمان ميكردند پيامبر خويشاني غير از آنها ندارد.[15]5. امام حسين(ع) قرآن و معارف آنرا زنده نگه داشت و آنچه در قرآن بعنوان امر به معروف مطرح بود «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يدْعُونَ إِلَى الْخَيرِ وَ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ…»[16] را بطور عملي به اجرا گذاشت. خلاصه آنكه امام حسين ـ عليهالسلام ـ با خون خويش راه راستين اسلام را مشخص نمود و بر تمام فرقههاي ساخته و پرداخته ي امويان و امثال آن خط بطلان كشيد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حماسه حسيني، در 3 جلد، نويسنده:از شهيد مطهري.
2. قيام عاشورا نويسنده:مرحوم آيتي.
3. قيام امام حسين، نويسنده:دكتر سيد جعفر شهيدي.
4. سيره ي پيشوايان، آقاي پيشوايي.
پي نوشت ها:
[1] . طبرسي. مجمع البيان، ص 162.
[2] . همان، ص 162.
[3] . اميني، پيشين، ص 9ـ196.
[4] . مسعودي، مروجالذهب، بيروت، دارالمعرفة، ص 41.
[5] . ر.ك: ابن هشام، السيرة النبويه، بيروت، دارالكتب العربي، چاپ ششم، 1418، ج2، ص133، ورود به مدينه و تأسيس حكومت.
[6] . عنكبوت/45.
[7] . ر.ك: نهجالبلاغه، خطبه 92.
[8] . ر.ك: آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، تهران، دانشگاه، چاپ چهارم، ص 262.
[9] . سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، نجف، منشورات مكتبه الحيدريه، 1383ق، ص 263.
[10] . ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 4، ص 87 و طبري، تاريخ، بيروت، دارالقاموس الحديث، ج 6، ص 266، و ابن جوزي، پيشين، ص5ـ261.
[11] . مطهري، حماسه حسيني، تهران، صدرا، چاپ چهل و دوم، ج1، ص300 و 358.
[12] . يعقوبي. تاريخ، تهران، علمي فرهنگي، چاپ هفتم، 74، ج 2، ص 199.
[13] . طبري، پيشين، ج 6، ص 263.
[14] . علي بن الحسين مسعودي، مروجالذهب، پيشين، ص 41، (ر.ك: ترجمه پاينده، ص 36).
[15] . همان، ص 37.
[16] . آلعمران/104.