ـ در واقع اين توصيه و تشويق مؤکدي که اسلام در توجه به علم و علما مي کرد از اسباب عمده آشنايي مسلمين با فرهنگ و دانش انساني بود، پيغمبر اسلام خود نيز در عمل، مسلمين را به آموختن تشويق بسيار مي کرد، به عنوان نمونه: بعد از جنگ بدر هر کس از اسيران که قدرت پرداخت فديه را نداشت در صورتي که به ده نفر از اطفال مدينه خط و سواد مي آموخت آزادي مي يافت.
ـ علم مورد توصيه در اوايل اسلام عبارت بود از معرفت قرآن و دين، اما بعدها تمام علوم ديگر به سبب ضرورتي که گهگاه در فهم و تفسير قرآن و آداب و مناسک ديني داشتند مورد توجه مسلمين واقع شد. از جمله اين علوم حکمت و فلسفه مي باشد.
ـ علم به مبادي نظري عقايد ـ که سبب دفع شکوک و شبهات از قرآن و موجب دفاع از دين باشد ـ فرض کفايه اگر محسوب نمي شد لااقل فضيلتي مهم بود و بدين گونه کلام، و به دنبال آن فلسفه نيز، تحت عنوان حکمت در نزد مسلمين وارد قلمرو علوم محموده گشت.
ـ بدين ترتيب پايه اصلي علم و تمدن اسلامي در خود اسلام بود و در محيط مساعد و توصيه و تشويقي که اسلام براي آن داشت، با چنين مقدماتي آيا معقول است که مثل بعضي شرق شناسان پيشرفت تمدن و فرهنگ اسلامي را به امر ديگري غير از خود اسلام منسوب داشت؟ [1]رويکرد اميرمؤمنان به مباحث عقلي و استدلالي بر اساس اقتضاي زمان بود اما در کلمات آن حضرت مباحث ظريف و نکات فلسفي و کلامي بي نظير و جامعي وجود دارد که به برخي از آنها اشاره مي شود:
1. توصيه امام علي ـ عليه السلام ـ به فراگيري حکمت:[2]خُذِ الحِکمة أنّي کانت فإنَّ الحکمة… ؛ حکمت را از هر کجا که باشد فراگير! که حکمت در سينه منافق ناآرام است تا وقتي از آن بيرون رود و در سينه مؤمن که صاحب آن است قرار گيرد.
2. مباحث توحيدي:[3]ـ امام (ع) در وصف خدا چنين مي فرمايد: او خدايي است که افکار ژرف انديش، کنه ذاتش را درنيابند و غور کنندگان و غوّاصان درياي علوم به او دست نيازند. خداي بي چوني که صفاتش را حدّ و نهايت نيست. هيچ نعمتي و تصويري مشخص نکند. اوصاف او فراسوي زمان و ماوراي مدت هاي محدود و معدود است.
ـ سرآغاز دين، معرفت اوست و کمال معرفت او، تصديق ذات او و کمال تصديق ذات او توحيد و شهادت بر يگانگي اوست. و کمال توحيد و شهادت بر يگانگي او، اخلاص است و کمال اخلاص او، آن است که وي را از صفات زائد بر ذات پيراسته دارند.
ـ ستايش خدا را که نهان امور را مي داند و نشانه هاي آشکار بر هستي او شهادت مي دهند. ديدن او با چشم بينا محال است. پس نه چشم آن کسي که او را نمي بيند، هستي او را انکار مي نمايد، نه قلبي که او را شناخت مي تواند او را ببيند.
ـ سپاس خداي را که بي ديدن شناخته شده است و بي انديشه، آفريننده (خدايي) که جاودانه قائم و دائم است.
درباره بحث نبوت که از شاخه هاي علم کلام است مطالب فراواني در خطبه ها و سخنان ديگر حضرت وجود دارد. که به چند نمونه اکتفا مي شود:
3. مقام نبوت در سخنان امام علي ـ عليه السلام ـ :
ـ اصطفي سبحانه من ولده (أي آدم) أبنياء أخذ علي الوحي ميثاقهم و.. .[4]ـ أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله، أرسله بالدّين المشهور. و القلم المأثور و…[5]ـ ابتعثه و الناس يضربون في غمرة و يمرجون في حيرة قد قادتهم أزمّة الحين.[6]ـ بعث إلي الجنّ و الإنس رسله، ليکشفوا لهم عن غطائها و ليحذّروهم من ضرّائها، و ليضربوا لهم أمثالها، و ليبصّروهم عيوبها، و ليهجموا عليهم…[7]ترجمه:
ـ خداي سبحان از فرزندان آدم پيامبراني برگزيد و براي وحي و تبليغ رسالت از آنان پيمان گرفت، در آن هنگام که بيشتر خلايق پيمان خدا را شکستند و در نتيجه حق او را نشناختند و برايش شريک و مانند گرفتند و اهريمنان آنان را از شناخت حق روي گردان کردند و رهزنانِ راه بندگي او شدند، فرستادگان خود را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپي به سويشان فرستاد تا از آنان بخواهند پيمان الهي را که در فطرت آنان بود ادا کنند.
ـ گواهي مي دهم که محمد(ص) بنده و فرستاده خداست. او را با دين بلند آوازه و نشانه برگزيده و کتاب نوشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشکار و آشکار کننده حق از باطل فرستاده تا شبهات را بزدايد و با دليل و برهان حجت آوري کند و با آيات هشدارشان دهد.
ـ خداوند او را مبعوث به رسالت فرمود در حالي که مردم آن دوران غوطه ور در جهالت و گمراهي بودند و در اسارت فراز و نشيب امواج حيرت، آنان در مهار فرمان هلاکت به اين سو و آن سو کشيده مي شدند و بر دل هاي آنان قفل هاي گناهان بسته بود.
ـ رسولان خود را به دو گروه جنّ و انس فرستاد تا پرده هاي ظلماني دنيا را از جلو چشمان آنان بردارند و از آسيب هاي دنيا بر حذرشان بدارند و از دنيا مثل ها براي آنان بيان کنند و بر عيوب آن، بينايشان سازد و… .
در نهج البلاغه سير بحث نبوت در دو شاخه اصلي «نبوت عامه» و «نبوت خاصه» مطرح مي گردد، مباحث نبوت عامه عبارتنداز:
1) درباره وحي و اختصاص آن به انبياي الهي.
2) تداوم رسالت انبياء.
3) فلسفه بعثت انبياء.
4) سيره و اوصاف برخي از انبياي الهي.
اهم موضوعات نبوت خاصه در کلام امام علي (ع) عبارتنداز:[8]1) بعثت نبي اکرم(ص).
2) وضعيت و محيط قبل از بعثت.
3) شخصيت نبي اکرم(ص) و برخي صفات و سيره ايشان.
4) معجزه پيامبر(ص).
5) اهل بيت پيامبر اکرم(ص).
از تقسيم بندي فوق بر مي آيد که:
اولاً: هر يک در نبوت عامه بر اساس ادله عقلي و در نبوت خاصه اکثراً به ادله نقلي استناد کرده اند.
ثانياً: از بيانات حضرت در نهج البلاغه بر مي آيد که هدف از بعثت انبياء تنها اقامه برهان و شکوفايي استعدادهاي نهاني آدمي براي درک و شناخت خداي تعالي نبوده است. بلکه در کنار اين امر هدف والاتري نيز وجود داشته است. به طوري که آنان علاوه بر علم و فهم حصولي، به ارائه علم و فهم شهودي نيز پرداخته اند.
ثالثاً: با نگاهي دقيق به موضوعات قرآن و نهج البلاغه در مي يابيم که بنابر اقتضاي آن دوران، تکيه قرآن در نبوت خاصه بر دلائل صدق ادعاي پيامبر اکرم(ص) از طريق اعجاز قرآن و ديگر قرائن و بشارت و اشارات بوده است، در حالي که در نهج البلاغه بيشتر بر ذکر صفات و خصوصيات اخلاقي و سيره و سنّت و گفتار پيامبر اکرم(ص) تصريح مي شود. به طوري که 38 مورد حديث نبوي مستقيماً در نهج البلاغه نقل شده است.
امامت از ديدگاه امام علي ـ عليه السلام ـ:[9]از جمله مباحث کلامي و عقلي ژرف که در سخنان امام علي(ع) مي توان يافت بحث امامت و جايگاه ائمه است که با توجه به حوادث زماني و با ضرورت توسط امام طرح و در مراحل مختلف تبيين شده تا خط امامت پس از رسالت محو نشود و مدعيان خلافت به عنوان امام مذکور در قرآن قلمداد نشوند.
خطبه ها و نامه هاي نهج البلاغه مولا اميرالمؤمنين(ع) در موارد بسيار به موضوع امامت پرداخته است و آن را از ديدگاه هاي مختلف و به گونه اي زيبا و اساسي و از طرفي جامع و دقيق مطرح نموده است. رئوس مطالب مهم مطرح شده عباتنداز:
الف) امامت عامه:
1. ضرورت وجودامام بعنوان حجت الهي.
2. بيان وظايف امام
3.وظيفه ي امت در قبال امام
4. نظام امت باامام
5. امام رهبر جامعه
6. ويژگي هاي امام
ب) امامت خاصه:
1. امامت مخصوص اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است
2. درباره ائمه اثنا عشر(ع)
3. وجوب تبعيت از ائمه اهل بيت(ع).
4. درباره شئونات و خصوصيات شخص مبارک امام علي(ع)
5. اوصاف امام مهدي(عج).
ـ شهيد مطهري در مساله مطرح شدن امامت به شکل خاص آن در نهج البلاغه مي گويد: در نهج البلاغه علاوه بر مساله خلافت و زعامت امور مسلمين در مسائل سياسي، مساله امامت به مفهوم خاصي که شيعه تحت عنوان «حجّت» قائل است، عنوان شده و به نحو بليغ و رسايي بيان شده است.
جايگاه امامت:[10]ـ فرض الله… الأمانات نظاماً للإمّة، و الطّاعة تعظيماً لِلإمامة؛ خداوند، امانت (پيشوايي) را براي نظام امت، و اطاعت را براي بزرگداشت مقام امامت واجب کرد.
امام، چراغي در تاريکي است[11]ـ مثلي بينکم کمثل السّراج في الظّلمة، يستضييء به من ولجها؛ مثل من ميان شما مانند چراغ در تاريکي است آن کس که به حيطه روشنايي آن داخل شود از نور آن برخوردار گردد.
همراه با ائمه:[12]ـ انظروا أهل بيت نبيّکم فالزموا سمتهم، و اتبعوا أثرهم، فلن يخرجوکم من هديً…؛ به خاندان پيامبرتان بنگريد و همراه آنان باشيد به هر سمتي که گام بر مي دارند، شما هم به همان سمت گام برداريد. زيرا آنها هرگز شما را از راه راست خارج نمي کنند و به سستي باز نمي گردانند. پس اگر سکوت کردند شما هم سکوت کنيد و اگر قيام کردند شما هم قيام کنيد و از آنها پيشي نگيريد که گمراه خواهيد شد و از آنان عقب نمانيد که هلاک خواهيد شد.
معاد از ديدگاه امام علي(ع):[13]يکي از مباحث کلامي که در کلام امام علي(ع) مورد توجه مي باشد، بحث معاد است. از آنجا که معاد يکي از اصول مذهب اسلام مي باشد به آن توجه فراوان و مورد بحث بسيار واقع شده. به چند نمونه اشاره مي شود:
«أمّا بَعدُ، فَإنّي أوصيکُم بِتَقوي اللهِ، الّذي ابتدَأَ خَلقَکُم، وَ إلَيهِ يَکُونُ مَعادُکُم؛[14] پس از ستايش پروردگار، همانا من شما را به ترس از خدا سفارش مي کنم، خدايي که آفرينش شما را آغاز کرد و به سوي او باز مي گرديد».
«طوبي لِمَن ذَکَرَ المَعادَ، وَ عَمِلَ لِلحسابِ، وَقَنِعَ بِالکَفافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللهِ؛[15] خوشا به حال کسي که به ياد معاد باشد. براي حسابرسي قيامت کار کند، با قناعت زندگي کند، و از خدا راضي باشد».
«بِئسَ الزَّادُ إلَي المَعادِ، العُدوانُ عَلَي العِبادِ؛[16] بدترين توشه براي قيامت، ستم بر بندگان است».
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ صافي گلپايگاني، لطف الله، الهيّات در نهج البلاغه، قم، نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، 1375ش.
2ـ طباطبايي، علامه سيدمحمد حسين، علي(ع) و فلسفه الهي، ترجمه سيد ابراهيم سيد علوي، قم، انتشارات اسلامي، 1361ش.
3- قرآن ومعصومان درآينه ي علوي،اميرعلي حسنلو.
پي نوشت ها:
[1] . زرين کوب، عبدالحسين، کارنامه اسلام، تهران، اميرکبير، چاپ ششم، 1379، ص26.
[2] . ترجمه دکتر شهيدي، نهج البلاغه، حکمت 79.
[3] . خطبه اول نهج البلاغه. يا: خاتمي، احمد، فرهنگنامه موضوعي نهج البلاغه، ص867.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 1.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 2.
[6] . نهج البلاغه، خطبه 191.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 183.
[8] . همان.
[9] . همان، ص188.
[10] . نهج البلاغه، حکمت 252.
[11] . نهج البلاغه، خطبه 187.
[12] . نهج البلاغه، خطبه 97.
[13] . دشتي، محمد، ترجمه نهج البلاغه، ص922.
[14] . نهج البلاغه، خطبه 198.
[15] . نهج البلاغه، حکمت 44.
[16] . نهج البلاغه، حکمت 221.