عمر در ذي الحجه سال بيست و سوم هجرت در گذشت. و پيش از آنكه بميرد شش نفر را: (علي ـ عليه السّلام ـ، عثمان، زبير، سعد بن ابي وقاص، عبدالرحمن بن عوف و طلحه بن عبيدالله) مامور كرد تا به مشورت بنشينند و در ظرف سه روز يكي از خود را به خلافت برگزينند.
امير مومنان ـ عليه السّلام ـ كه همواره مصلحت مسلمانان و جامعة اسلامي را در نظر داشت، باز هم مصلحت را در اين ديد كه با آن چند نفر (كه به فرمايش خود حضرت به هيج عنوان همسنگ آن حضرت نبودند.)[1] در شوراي شش نفره عمر شركت كند. لذا آن حضرت در جواب عباس كه از آن حضرت درخواست كرده بود وارد شوراي شش نفره نشود، فرمود: «از اختلاف هراس دارد.»[2] حضرت در جايي ديگر كه از ايشان درخواست مي شود در شوراي شركت نكنند، مي فرمايند: «مخالفت را خوش ندارم.»[3] بنابراين حضرت مصلحت جامعه را در اين امر مي بيند كه در شوراي عمر شركت نمايند. و در خطبة شقشقيه مي فرمايد: «سپس عمر خلافت را در گروهي قرار داد… ناچار باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگ گرديدم.»[4] از طرفي ما شيعيان معتقديم كه حق حضرت و در حقيقت همان انتصاب الهيِ آن حضرت زير پا نهاده شده بود. و در آن موقعيت احتمال داشت كه با انتخاب علي ـ عليه السّلام ـ آن حق به جاي خويش برگردد و همان گونه كه خداوند ايشان را نصب كرده بود، شوراي شش نفره هم او را انتخاب كنند.
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ خودشان در اين رابطه مي فرمايد: «ما خاندان نبوتيم و معدن حكمت و اَمان مردم در زمين و ماية نجات طلب كنندگان حق، ما را حقي است كه اگر بدهند مي گيريم»[5]از طرفي حضرت مجبور بودند كه در آن جمع شش نفره شركت داشته باشند. طبري مي نويسد: «عمر به ابوطلحة انصاري گفت: پنجاه كس از انصار را برگزين و اين جمع را وادار كن كه يكي را از خودشان انتخاب كنند.»[6] ابن ابي الحديد نيز در همين رابطه مي نويسد: «عمر به ابوطلحة انصاري گفت: … اين شش تن را در خانه اي جمع كن و آنان را با تعجيل و تمام كردن انتخاب خليفه وادار كن.[7] و خود حضرت مي فرمايد: «… و لكن به ناچار با آنان انباز شدم.»[8]يكي ديگر از ادله اي كه سبب شد حضرت وارد اين شوراي شش نفره بشود (اگر دليل سابق ناديده گرفته شود) نقض گفتار عمر بود كه گفته بود: «مردم دوست ندارند نبوت و خلافت براي شما جمع شود.»[9]«قطب راوندي نقل مي كند كه ابن عباس به علي ـ عليه السّلام ـ گفت: «چون عمر شورا را به گونه اي ترتيب داده است كه عثمان خليفه شود. پس شما در شورا داخل نشو. حضرت فرمود: مي دانم ولي مي خواهم با شركت كردنم در شورا كلام سابق عمر را نقض كنم. چون او با قرار دادن من در شورا، شايستگي مرا براي خلافت پذيرفته است و با اين عمل كلام سابق خود را كه هرگز رسالت و خلافت در يك خاندان جمع نمي شود باطل مي شود. پس با حضورم در شورا خواستم دروغ ديروزش را با عمل امروزش ثابت كنم.»[10]از طرفي نبودن حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در شورا راه را براي ديگران بازتر مي كرد و اين به مصلحت اسلام نبود.
شرکت امام توجيه عقلاني ديگر نيز دارد؛اگرامام شرکت نمي کرد ،آيندگان چنين مي پنداشتند که هيچ حقي حضرت نداشت،اگر حقي داشت،چرا ازحضوري که احتمال رسيدن به حق وجود داشت خود داري کرد.
نتيجه گيري:
حضرت علي ـ عليه السّلام ـ با سنجيدن شرايط موجود، مصلحت اسلام را در اين امر ديدند كه در آن شوراي شش نفره شركت داشته باشند و هر چند خودشان قائل به خلافت انتصابي بودند اما جناح مقابل حضرت (عمر و… ) معتقد به اين امر نبودند. لذا حضرت با ورودشان به شورا خواستند به آن انتصاب الهي جنبة عينيت ببخشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- امام علي مرتضي و خلافت ابوبكر عمر، عثمان، حسين رفيع پور.
2- تاريخ خلفا، رسول جعفريان.
3- علي(ع) در زمان عمر: سيد محسن امين.
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، ترجمة دشتي، قم، موسسه مطبوعاتي امير المومنين، 1381، ص47، خطبةسوم.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمة دكتر محمود مهدوي دامغاني، تهران، نشر ني، 1375، ج1، ص 189.
[3] . طبري، محمد بن جرير، الرسل و الملوك، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375، ج5، ص2067.
[4] . نهج البلاغه، پيشين، ص47، خطبة سوم.
[5] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، به تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء الكتب العربيه، سال 1385ق، چاپ دوم، ج1، ص195.
[6] . طبري، محمد بن جرير، پيشين، ص2067.
[7] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ترجمة مهدوي دامغاني، پيشين، ص 84.
[8] . نهج البلاغه، خطبة سوم.
[9] . ابن ابي الحديد، پيشين، ج 1، ص 189.
[10] . همان.