ميل باطني هر انساني رسيدن به كمال و سعادت است كه خداوند آن را در فطرت انسانها نهاده است و هدايت تشريعي هم راهي است براي اين كه انسانها از اين طريق به كمال و سعادت برسند. اصلي ترين راه هدايت انسانها فرستادن پيامبران است تا كمال واقعي را به انسانها نشان دهند. پس شناخت اين پيامبران يكي از دغدغه هاي مهم بشري است. انسانها مي خواهند بدانند كه از كدام راه به اين مهم مي توانند دست پيدا كنند و فردي كه ادعاي پيامبري مي كند و خود را فرستاده خداوند معرفي مي كند، چه تضميني براي صحت گفتارش وجود دارد. در مباحث كلامي چند راه، براي دست يابي و تشخيص صدق مدعي نبوت ذكر شده است كه در ذيل به دو مورد از آنها اشاره مي شود.
1. مهمترين راه اثبات ادعاي پيامبري، نشان دادن معجزه است و پيامبران الهي وقتي مبعوث مي شدند به تناسب همان عصر و مقتضيات زمان خود معجزاتي در اختيار داشتند كه مردم از طريق آن معجزات به صحت ادعاي آنها شهادت مي دادند.
2. دومين راه اين بود كه پيامبران پيشين خبر مي دادند كه بعد از من پيامبري به اين نام و مشخصات مبعوث خواهد شد.[1] بنابراين يكي از مهمترين راهها بشارت پيامبران پيشين است و ما وقتي به كتاب و فرمايشات پيامبر گرامي اسلام نگاه مي كنيم بررسي بيانات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و قرآن نشان مي دهد كه محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسول خدا و آخرين پيامبر معرفي شده است. «ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ»[2] و خاتم النبيين يعني آخرين پيامبر كه دفتر نبوت و رسالت با رسالت او مهر شده و پايان يافته است و دين و شريعت او تا روز قيامت باقي خواهد ماند. و بعد از او ديگر نبي و رسولي نخواهد آمد.
بعضي از دين سازان براي مخدوش كردن مسأله خاتميت به اين معني كه قرآن پيامبر اسلام را خاتم انبياء شمرده نه خاتم رسولان، اشاره دارند. ولي توجه ندارند كه نبي كسي است كه حامل خبري از غيب كه عبارت از دين و حقايق است، مي باشد و وقتي كه نبوتي بعد از رسول خدا نباشد رسالتي هم نخواهد بود زيرا رسالت خود يكي از اخبار غيب است و چنانچه خبر دادن از انباي غيب منقطع شود و نبوتي نباشد قهراً رسالتي هم نخواهد بود و بين اين دو عموم و خصوص مطلق حاكم است. بنابراين اگر كسي خاتم انبياء باشد به طريق اولي خاتم رسولان نيز مي باشد.[3] خاتم الانبياء بودن پيامبر با بيانهاي متفاوتي از خود پيامبر نقل شده آن هنگام كه پيامبر در آخرين حج عمر شريفش فرمود: حاضران به غائبان اين سخن را برسانند كه بعد از من پيامبري نيست و بعد از شما امتي نخواهد بود.»[4]با توجه به مقدمات فوق بايد گفت هر فردي كه ادعاي پيامبري داشته باشد و خود را فرستاده خدا معرفي كند بايد آن دو مشخصه(اعجاز، معرفي پيامبر پيشين) را به همراه داشته باشد تا مردم فرد مدعي را پيامبر دانسته و به او ايمان بياورند. مطالعه تاريخ نشان مي دهد كه بشارتي از سوي پيامبران پيشين براي نبوت علي محمّد باب و حسينعلي بهاء آورده نشده و اينان نيز معجزه اي براي مدعاي خود ارائه نداده اند بنابراين نمي توان از مردم انتظار داشت به صرف ادعا به آنها ايمان بياورند. ثانياً يكي از عوامل مهم براي گرايش مردم به يك دين صداقت و يكرنگي است كه در سخنان و عمل كرد باب و حسينعلي بهاء ديده نمي شود و همين موجب تنفر مردم از آنها شده است. ثالثاً وجود تناقضات فراوان دركتاب ها و عملكرد و گفتار بزرگان بهائيت، مانع از باور آنها توسط مردم مي شود. البته ادلّه ديگري نيز در مورد علل عدم گرايش مردم به بهائيت وجود دارد ولي همين سه نمونة ذكر شده نشان مي دهد كه اين آئين ساختگي، ريشه اي در ميان مردم ندارد و تبليغات گسترده و پول خرج كردن هاي فراوان آنان نيز نمي تواند مردم را به اين آئين متمايل كند. تا جايي كه بسياري از بابيان پس از شنيدن دعاوي متفاوت از اين آئين دست برداشتند.
نتيجه سخن: با توجه به اينكه قرآن پيامبر گرامي اسلام را خاتم الانبياء معرفي مي كند و به طور صريح بيان مي دارد كه بعد از او نبي نخواهد آمد و ادعاهاي کذب و متناقض علي محمد باب و نداشتن آن دو ويژگي ادعاي پيامبري، بابيه و بهائيه نتوانستند مردمان را خصوصاً اديان و مذاهب و ملل مختلف را به سوي خود جلب كنند
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الهيات و معارف اسلامي، شيخ جعفر سبحاني.
2. خاتميت شهيد مطهري.
3. راه و راهنما شناسي، مصباح يزدي.
4. اديان و مذاهب اسلامي، سيد مصطفي بني حسيني.
پي نوشت ها:
[1] . آموزش عقايد، مصباح يزدي، سازمان تبليغات اسلامي 1370، ضرورت بعثت انبياء.
[2] . احزاب/40.
[3] . تفسير نمونه، تهران، ناشر دارالكتب الاسلاميه، جلد 17،ص 326،.
[4] . همان، ص 326.