سران بهائيت بنا به دلايلي كه در راستاي اهداف آنها است در موضوعات مختلف ديدگاه هاي خاصي از خود ارائه كرده اند كه هر چند در بدو امر (و البته براي افراد كم اطلاع و ساده لوح) شعارهايي زيبا و فريبنده جلوه مي كند اما با بررسي نظرات مختلف ارائه شده و جمعبندي بيطرفانه مي توان به مقصود اصلي آنها پي برد.
الف) حسينعلي نوري[1] در جملاتي به ظاهر انساندوستانه خطاب به پرفسور ادوارد براون ميگويد
آيا اگر تمام اقوام و ملل در ظل يك ديانت درآيند و جميع مردمان مانند برادر شوند و روابط محبت و يگانگي ميان ابناء بشر استحكام يابد و اختلافات مذهبي از ميان برود و تباين نژادي محو و زائل شود چه عيب و ضرري دارد.[2]ب) اصل سوم از اصول ديانت بهايي مي گويد:
ديانت بهايي معتقد است كه اساس اديان يكي است و همگي از جانب خداوند در زمان هاي مختلف براي هدايت بشر توسط انبياء نازل گرديده است و در آينده هم ادامه خواهد داشت.[3]ج) عباس افندي (عبدالبها) مي گويد:
همه بايد تعصبات را ترك نمايند حتي به كنائس و معابد و مساجد همديگر بروند زيرا در جميع اين معابد ذكر الهي مي شود و همه براي عبادت حق مجتمع مي شوند. چه فرق مي كند، هيچ يك شيطان را نمي پرستند مسلمين بايد به كليساهاي مسيحيان و كنائس يهوديان بروند و بالعكس هم ديگران بايد به مساجد مسلمين بروند، اين مردم به خاطر تقليد و تعصّب از يكديگر اجتناب مي ورزند.
در امريكا من به كنيه يهود كه شبيه كليساي مسيحيان بود رفتم همه را ديدم كه به عبادت خدا مشغول بودند در بسياري از اين مجامع به آنها گفتم اساس اديان الهي يكي است براي آنها دلائل حقيقت انبياي الهي و مظاهر مقدسه را تشريح كردم و آنان را تشويق نمودم كه از تقليد كوركورانه به پرهيزند پيشوايان قوم و رؤساء به معابد يكديگر بروند و از اساس اديان و تعاليم الهيه صحبت بدارند و در كمال اتحاد و يگانگي و الفت در معابد يكديگر به عبادت پردازند و تعصبات را ترك نمايند.[4]آنچه از سه بند گذشته به دست مي آيد اينست بشر به برادري نياز دارد و اختلافات مذهبي و نژادي مانع اين برادري است و بايد ريشه كن شود روح اديان يكي است كه عبادت است از هدايت بشر توسط خداوند كه با دوري از تعصب و تقاليد كوركورانه مي توان به درك جوهره اصلي دين كه عبارت از حق تعالي است دست يافت.
مطلب تا اينجا اگر چه داراي ابهاماتي است اما مي توان، قدري مسامحه آنرا قبول كرد اما بعد از اينها به مطالبي بر مي خوريم كه انگيزه سران اين جمعيت را قدري واضح تر مي كند.
بهاء الله خطاب به پيروان اديان مختلف مي گويد:
«همه انبياء حاملين رسالت حقيقي از طرف خدا بودند و هر كدام از آنها در دوره خود عاليترين تعاليمي را بحسب استعداد نفوس به آنها دادند و مردم را طوري تربيت كردند كه مستعد اخذ تعاليم ديگر از طرف پيامبران بعدي باشند» وي سپس پيروان اديان را دعوت مي كند به اينكه نه تنها الهام الهي را نسبت به پيامبر خود انكار نكنند بلكه آنرا در مورد همه پيامبران تصديق نمايند و اذعان كنند كه تعاليم همه آنها از جهت اصول با هم موافق بوده و هر يك جزيي از طرح بزرگي براي تربيت و وحدت عالم انساني است»[5]در اين جملات وي مي كوشد تا به پيروان اديان بقبولاند كه مدعيان نبوت را هم جزء پيامبران محسوب دارند و تعاليم خود را در دريف تعاليم انبياء قرار دهد امّا از آنجا كه تعاليم اديان با هم تفاوت دارد و حتي در برخي منافات شديد دارد تلاش مي كند كه به نحوي اين مشكل را برطرف نمايد.
عبدالبهاء در جواب اين اشكال مي گويد:
«در ديني از اديان الهي منقسم به دو قسم است كه قسم اصل است كه تعلق به عالم ابدي دارد و آن بيان تعاليم الهي و مبادي اصليه و ظهور محبت الله است كه منطوق همه اديان بوده و لن يتغير و لن يتبدي است قم ثاني فرع است كه تعلق به جسمانيات يعني معاملات دارد و بحسب ترقي انسان و اقتضاي مكان و زمان در هر شريعتي تغيير و تبديل پيدا مي كند. قسم ثاني دين اهميتي ندارد زيرا فقط به عوائد و رسوم معيشت نظر دارد اما اساس دين الهي يكي است و حضرت بهاءالله آن اساس اصلي الهي را تجديد فرمودند»[6]پاسخ عبدالبها در حقيقت پاسخي است كه صاحبان اديان وقتي در مواجهه با معتقدين به آئين هاي قبل از آنها قرار مي گيرند ارائه مي دهند كه نه تنها از خود وي نيست بلكه با همين جملات مي توان اشكالاتي جدي بر بهائيت وارد كرد از جمله اينكه سران بهائيت بگويند كدام احكام بهائي در خور اهالي زمان امروز است. تمام احكام صادره بهائي نه تنها مشكلي از زندگي بشر امروز را حل نمي كند بلكه صدها مشكل ديگر فرا روي وي قرار مي دهد.
در نهايت پيامبر بهائيت خود را تنها ناجي بشر امروز مي شمارد و ضمن يك جمله مفاخره اي كه از نظر علمي هيچ پشتوانه اي ندارد خطاب به ملكه ويكتوريا دنيا را به مريضي بدحال تشبيه مي كند كه به علت گرفتاري در دست اطباي غير حاذق مرضش شدت پيدا كرده و طريق حصول شفا را چنين بيان مي كند:
«ترياق اعظم و سبب اتم براي سلامتي «دنيا» اتحاد جوامع انساني روي زمين است بر يك امر و شريعت واحد و اين ممكن نخواهد بود مگر با طبيبي حاذق كامل و تأييد الهي شده قسم به جان خودم اين حق است و غير از آن ضلالت و بدبختي است و هنگامي كه اين سبب اعظم مي آيد و اين نور از مشرق قدم مي تابد آن طبيبان نالايق مثل ابري ميان وي و اهل عالم قرار مي گيرند بنابراين بيماريش شفا نيافته و دردش باقي مانده تا امروز»[7]وي در لوح پاپ 1867 م مي گويد:
«… اقبلوا يا قوم (اي قوم رو كنيد به سرچشمه وحي و كمتر از لحظةاي توقف نكنيد آيا انجيل مي خوانيد ولي به رب جليل اقرار نمي كنيد اين براي شما سزاوار نيست اي گروه دانايان بگو اگر اين امر را انكار كرديد به كدامين حجت ايمان خود را به خدا اثبات مي كنيد آن حجت را بياوريد)»
آري ديني كه مدعي است همه اديان يكي هستند پيامبرش نه تنها آن را نمي پذيرد بلكه مدعي جميع مشكلات بشر توسط اديان قبل از خود مي گردد در يكي از الواح او چنين آمده است.
«اي اهل عالم فضيل اين ظهور اعظم آنكه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از كتاب محو نموديم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاق است ثبت فرموديم نعيماً للعالمين»[8]وي اسباب اختلاف و فساد و نفاق را نه در رفتار متدينان به علت سوء برداشت از دين بلكه در كتاب كه نماينده تمام ايدئولوژي يك آئين است معرفي مي كند و با منت اين اسباب را برداشته و علل الفت و اتحاد و اتفاق را ثبت مي نمايد. جالب آنكه با مطالعه زندگي خود بهاء و فرزندان و خاندان وي حكايات غريبي از اختلاف و فساد و نفاق به چشم مي خورد. در نهايت اينكه در برابر اديان ديگر از خود موضع گيري نشان نمي دهد و با يك شعار فريبنده در بعضي موارد همه اديان را مورد تأييد قرار مي دهد اين خودش حاكي از ضعف وي يا يكي اين دين بوده كه بدين وسيله خواسته پيروان اديان ديگر را بر عليه خود تحريك نكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بهائيت در ايران، دكتر سعيد زاهد زاهداني
2. بهائيت به روايت تاريخ بهرام افراسيابي
پي نوشت ها:
[1] . ميرزا حسينعلي نوري، فرزند ميرزا بزرگ نوري ملقب به بهاء الله، مؤسس فرقه بهائيت و از شاگردان سيد باب.
[2] . دكتر جي اي اسلمنت، بهاء الله و عصر جديد، دارالنشر البهائيه، برازاويل 145 بديع ص 135 ، 1988 ميلادي.
[3] . مختصري در مورد ديانت بهايي، از مطبوعات شرق الاذكار بهايي هندوستان – بهارپور – دهلي نو – 1988.
[4] . عبدالبهاء خطاب به جمعي از جهانگردان ترجمه و نقل از مجله نجم باختر شماره 9 صفحه 37.
[5] . جي اي اسلمنت، مأخذ پيشين ص 139.
[6] . پيشين، ص 142.
[7] . نقل از كتاب الواح نازله خطاب به ملوك و رؤساي ارض صفحه 135.
[8] . لوح دنيا از مجموعه الواح حضرت بهاء الله چاپ مصر ص 297.