بهائيت يک دين اختراع شده و دروغين است که مؤسس آن ميرزا حسين علي ملقب به بهاء در روستاي نور منطقه اي در مازندران ايران در سال 1233ش متولد شد و پس از مرگ باب، مدعي نبوت شد، ولي تنها به اين ادعا اکتفا نکرد بلکه از آن هم فراتر رفت. و مدعي الوهيّت گرديد، بدين معني که او همان پاينده پا برجايي است که مي ماند و جاويد مي باشد و مدعي شد روح خداست و او همان کسي است که پيامبران و رسولان را مبعوث داشته و اديان را به صورت وحي ارسال و به گمانش باب تنها پيامبري بود که کار مهمش بشارت به ظهور او بوده است.
اما در مورد سئوال بالا بايد گفت که در ميان آثار بهاء الله و پيروان او در مورد توحيد تناقض گويي هاي بسياري وجود دارد که در جايي بهاء الله خود را خدا مي نامد و منکر وجود خدايي غير از خودش مي شود که در اين صورت جاي بحثي پيرامون سئوال فوق باقي نمي ماند و در برخي ديگر از آثار خود معترف به الوهيت خداوند منّان مي شود و از آن به گونه متفاوتي که در اکثر اديان است ياد مي کند و انسان را عاجز از هر گونه شناختي پيرامون خداوند مي داند. فلذا ما جواب سئوال را در دو بخش متفاوت بر اساس دو فرض سابق بيان مي کنيم:
بخش اول: بهاء الله در برخي از کتب خود ادعاي الوهيت مي کند و خود را خدا مي نامند به عنوان مثال مي توان به اعتراف او در زندان عکاء اشاره کرد که چنين گفته است: «لا اله الا انا المسجون الفريد؛ هيچ خدايي وجود ندارد به جز من زنداني تنها چنانچه مشاهده مي شود بهاء الله خود را خدا مي نامد از اين گونه عبارات در موارد مختلفي از جمله ادعيه هاي به جا مانده از وي مي توان يافت».[1]بنابراين بحث از صفات و افعال و ذات خداوند در چنين فرقه اي سالبه به انتفاء موضوع مي باشد يعني ديگر محلي براي بحث با اين چنين ادعايي باقي نمي ماند.
بخش دوم: با تتبع در بيشتر آثار پيروان بهايي و در برخي از کتب مقدس بهايي در مورد خداوند متعال مي توان چنين برداشت کرد که: بهائيان به يگانگي خداوند متعال وجود فناناپذير و ازلي کلّ خالق همه جهان و هر چه در اين عالم است اعتقاد دارند.
«خداوند به صورت خداوندي شخصي، غير قابل فهم، دست نيافتني، منبع همه الهامات و ابدي عالم به همه چيز حيّ و حاضر در همه جا و عزيز معرفي شده است.
بهائيان اعتقاد دارند که خداوند قصد و اراده خود را به اشکال مختلف معرفي مي کند براي مثال با استفاده از فرشتگان خودش که در اين صورت به آنها عوامل تجلّي خداوند يا معلمان الهي گفته مي شود که اين عوامل تجلي قصد دارند ادياني را در جهان اشاعه داده و بر پا کنند در آموزه هاي بهايي گفته مي شود که خداوند بسيار بزرگتر از آن است که توسط انسان ها به طور کامل درک شود و حتي تصويري کامل از وي به دست آيد.
اعتقاد دارند خداوند به شکل انسان در وجود بهاء الله تجلّي پيدا کرده است و به وي زباني اعطا کرده تا انسان ها بتوانند وي را کاملآً درک کنند در واقع آنها معتقدند که درک مستقيم جوهره خداوند غير ممکن است».[2]«ديانت بهايي نيز مانند ساير اديان معتقد به خداوند و توحيد ذات اقدس الهي هستند و اين اصل از اصول اساسي ديانت بهايي مي باشد.
شناخت ذات خدا براي ما که مخلوق اراده اش هستيم محال است تنها راهي که وجود دارد شناخت صفات خداوند آن هم نه به طور کامل به اين صورت است که با شناخت مظاهر الهي و فرشتگان خداوند که مظهر صفات خداوند بر روي زمين هستند امکان پذير مي باشد (آن هم به طور نسبي نه کامل)».[3]«چون هيچ معرفتي کامل نيست تا به اين حقيقت عالي خداوند متعال برسد تمام توصيف هايي که از اين حقيقت مي شود محدود به نقطه نظرات محدود ذهني اين افراد مي باشد. بنابراين هرگز نمي توان ماهيت بي پايان و نامحدود خداوند و حقيقت مطلقه را در بر گيرد».[4]ميرزا حسينعلي بهاء در کتاب خود چنين مي گويد: «مربيان و فرستادگان الهي مظاهر ظهور الهي هستند که داراي مقام هاي بسيار والا و بلند هستند از آنجا که خداوند براي افراد بشر قابل شناخت نيست بيشترين حدّي که انسان ها مي توانند نسبت به خداوند شناسايي حاصل کنند از طريق اين نفوس است که مظاهر کامل جميع نام ها و صفات الهي هستند. بنابراين آنها براي افراد بشر مانند خدا هستند. اين مظهر ظهورات که در عالم امر و عالم خلق در مقام نفس خداوند قرار دارد».[5]تمام مطالب گفته شده فوق نقل قول هايي بود از برخي کتاب هاي منتشر شده بهائيان که اکثراً در کشورهاي غربي نوشته و چاپ شده اند، با توجه به اين مطالب مي توان چنين نتيجه گرفت:
اولاً: اکثر اين مطالب که از سوي نويسندگان بهايي ارائه شد بازي با کلمات و عبارات و اصطلاحات غامض و غير قابل فهم براي بيشتر مردم مي باشد.
ثانياً: افکار کفر آميز از جمله حلول کردن خداوند در مظاهر الهي که بهاء الله را يکي از آنان مي پندارند در آنها فهميده مي شود.
ثالثاً: باب شناخت خداوند را بسته و آن را محدود به شناخت بهاء الله کرده اند. و هيچگونه تفصيلي در مراتب صفات الهي و اراده و ذات خداوند ارائه نداده اند و براي معرفي و شناخت خداوند اصولي را پي ريزي نکرده اند و تنهاترين راه را شناخت بهاء الله معرفي کرده اند.
بنابراين در مرحله اول مي توان گفت که خود ميرزا حسينعلي در برخي موارد به الوهيت خودش قائل است و شناخت صفات و ذات و افعال خداوند را همان شناخت خودش مي داند.
و در مرحله ثاني بهائيان و رهبران آنها معتقد به عدم قدرت و توانايي بشر در درک و فهم افعال و صفات و ذات خداوند هستند و به همين علت هم در هيچ کتابي از آنها نمي توان مطلبي در مورد نحوه افعال الهي و معرفي صفات خداوند پيدا کرد. تنها چيزي که مي گويند اين است که انسان با شناخت مظاهر الهي (بهاء الله) مي تواند خداوند را بشناسد.
انسان منصف با توجه کردن به دو بخش ارائه شده به ياد ضرب المثل معروف ايراني «دم خروس را قبول کنيم يا قسم حضرت عباس را» مي افتد به اين صورت که خود بهاء ادعاء الوهيت مي کند و بارها به آن اعتراف مي کند ولي نويسندگان و پيروان بهايي تلاش در توجيه کردن اعترافات اين مرد دارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بهائيت چگونه پديد آمد؟، نور الدين چهاردهي، انتشارات فتحي.
2ـ ارمغان استعمار، محمد محمدي اشتهاردي، انتشارات نسل جوان.
3ـ تاريخ جامع بهائيت، بهرام افراسيابي، انتشارات سخن.
4ـ بهائيت در ايران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
5ـ بهائيان، محمد باقر نجفي.
پي نوشت ها:
[1]. کتاب بهائيت در ايران، دکتر سيد زاهد زاهداني، کتاب يکي از بهائيان، مظهريت و الوهيّت، نوشته دکتر علي مراد داودي بهايي.
[2]. دين بهايي، ترجمه ويکي پديا، فصل اصول اعتقادي بهايي.
[3]. نگاهي تازه به ديانت بهايي، نوشته و تهيه توسط مرکز نقطه نظر، ص24 الي 26.
[4]. مؤمن موژان، کتاب گفتاري کوتاه درباره امر بهايي، ترجمه فاروق ايزدي نيا، انتشارات وان ورلد آکسفورد، ص84ـ85.
[5]. کتاب بيان، نوشته بهاء الله، بند يک (اول).