طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نقش استعمار در ايجاد بهائيت را بنويسيد؟

نقش استعمار در ايجاد بهائيت را بنويسيد؟

يكي از فرقه هايي كه در ايران به دست استعمار بوجود آمد فرقه ضاله بهائيت است. در ايران دوره قاجار تا قبل از نهضت مشروطه دو قدرت اصلي در كشور وجود داشت، يكي اقتدار شاه كه دربار و دولت را اداره مي كرد و ديگري اقتدار مراجع و روحانيت وابسته به آنان كه ملت را رهبري مي كرد؛ در دورة فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه دولتهاي بيگانه توانستند اقتدار خود را بر دولت ايران تحميل كنند در اين ميان ملت به رهبري روحانيت در مقابل مطامع آنان ايستادگي كردند اما برخي از مردم به انديشه شيفته كه وعده اتصال به امام زمان(عج) را مي داد گرويدند و بيگانگان از طريق انگشت گزاردن بر همين عامل تلاش نمودند تا مردم ايران را به فرقه هاي گوناگون تقسيم كنند. [1]لذا اولين ردپايي كه از بيگانگان در امر بهائيت به چشم مي خورد فعاليتهاي پرنس دالگوركي كارمند سفارت روسيه تزاري در تهران است وي اولين بيگانه اي است كه با حسينعلي بهاء و برادرش در ارتباط بوده است، او زماني تظاهر به مسلمان شدن مي كند و نزد شيخ محمد نامي به درس خواندن پرداخته رخت و لباس روحاني به تن مي كند و با سوء استفاده از آن به جاسوسي مي پردازد، از جمله كساني كه وي آن زمان با ايشان آشنا شده و صميمي بوده ميرزا حسينعلي مي باشد. و طبق برخي شواهد با همكاري همين ها قبل از قضيه بهائيت كارهايي هم بر عليه منافع ايران انجام مي داده از جمله به قتل قائم مقام مي توان اشاره كرد.[2]بعد ها در جريان شورشهاي بابيان در خلال سوء قصد عليه جان ناصرالدين شاه دالگوركي براي نجات جان ميرزا بهاء پا در مياني نمود و فرستاده خود را با وي همراه كرده تا به سلامت از ايران خارج شود.[3] و اين موضوع را نه تنها مورخان بهائي بلكه خود حسينعلي بهاء نيز بدان تصريح دارد.[4] شوقي افندي از خود بهاء الله نقل مي كند: «ايامي كه اين مظلوم در سجن (زندان)، امير سلاسل و اغلال بود، سفير دولت بهيه ‌ـ ايده الله تبارك و تعالي ـ نهايت اهتمام در استخلاص اين عبد مبذول داشت و مكرر اجازه خروج از سجن صادر گرديد ولي پاره اي از علماي مدينه(تهران) در اجراي اين منظور ممانعت نمودند تا بالاخره…
اعلي حضرت امپراطور دولت بهيه روس ـ ايده الله تبارك و تعالي ـ حفظ و رعايت خويش را في سبيل الله مبذول داشت و اين معني علت حسد و بغضاي جهلاي ارضي گرديد».[5]حسينعلي بهاء در كتاب «مبين» از امپراطور روسيه تشكر مي كند كه از ذكر آن اجتناب مي كنيم.
از جمله عوامل روسها در حمايت از بهائيت مي توان به منوچهر خان گرجي اشاره كرد. وي از اسرايي بود كه آقا محمد خان به ايران آورد و بعدها با حمايتهاي روسها به ايشيك آقاسي دربار و در زمان محمد شاه هم به حكومت اصفهان رسيد او به اين فرقه كمك هاي زيادي نمود تا جايي كه باب را از معركه نجات داده از شيراز به اصفهان آورد و لوازم آسايش او را فراهم نمود.[6]براي اين كه به ابعاد دخالت بيگانگان در به راه اندازي اين فرقه پي ببريم مطلبي را از سفير روس نقل مي كنيم: «ملا محمد علي سر دسته بابيان زنجان از سامي افندي سفير عثماني و سرهنگ شيل وزير مختار انگليس در تهران در خواست ميانجي گري نمود اما همكار انگليسي من عقيده دارد كه مشكل است دولت ايران براي خاطر آن فرقه راضي به دخالت بيگانه گردد.»[7]بدون ترديد آگاهي از نيّت بيگانگان در ايجاد اين فرقه ما را در رسيدن به ماهيت حقيقي اين امر ياري خواهد نمود؛ از گزارشات دالگوركي سفير دولت روسيه در ايران به وزير امور خارجه نسلرو آمده است كه: «خيلي خوب است كه فرقه بابيه با علماي اسلام مخالفت و مبارزه شديد شروع كرده و آنان را متهم به انحراف کند.»
لازم است در ادامه به نقش انگليسي و عثماني در روند رشد اين فرقه اشاره اي هر چند گذرا داشته باشيم؛ نياز انگلستان به جاسوساني در خاك عثماني كه بتوانند با نقشه هاي بريتانيا در آن ديار هماهنگي داشته و خوب نقش خود را بازي كنند بابيان را به بازي گرفت و آنان را به خدمت سياست دولت انگلستان درآورد و از طرف ديگر دولت عثماني هم با اين تصور كه مي توان از اين افراد به عنوان ناراضيان ايران عليه دولت ايران در موقع ضروري استفاده كرد به آنان فرصت و موقعيت داد؛[8] ليكن عثماني ها در استفاده از اين فرقه سود چنداني نبردند اما لطمات بسياري را از اينان كه مزدوران انگليس بودند متحمّل شوند.
عباس افندي ملقب به عبدالهاء فرزند ارشد بهاء بود وي پس از پدر تغيير بزرگي در مناسبات با بيگانگان بوجود آورد و محوريت را از روسيه به انگليس تغيير داد.
عباس افندي در محيط حكومت عثماني و داخل ايران مجالي براي فعاليت خود نمي يافت. بدين جهت در سال 1911.م به اروپا مسافرت كرد و به جاي روسيه با انگلستان و سپس آمريكا رابطه ويژه اي برقرار كرد و در جريان جنگ جهاني اول خدمات زيادي براي انگلستان انجام داد و پس از پايان جنگ به پاس اين خدمات طي مراسمي لقب سر (Sir) و نشان نايت هود (Knight hood) كه بزرگترين نشان خدمتگزاري به انگليس است به وي اعطا شد و بدين صورت بهائيگري به عنوان ستون پنجم و يكي از ابزار سياست استعماري انگليس مبدل شد.[9]عبدالبهاء نيز لطف دولت انگليسي را بي پاسخ نگذاشته و به افتخار جرج پنجم لوحي نازل مي فرمايد كه ذكر آن خالي از لطف نيست: «خداوندا …حمد و ثنا مي كنم به تو براي وجود اين سلطنت عادله و دولت قاهره كه قدرت خود را براي رفاهيت و سلامتي رعايا بذل مي نمايد، بارالها امپراطور اعظم جرج پنجم انگليس را با توفيقات رحيمانه خود نگهدار و سايه …»[10]و همين مناسبات صميمانه است كه موجب مي شود پس از مرگ عبدالبهاء، وزير مستعمرات حكومت اعلي حضرت پادشاه انگلستان مستر وينستون چرچيل از حضرات اجل مندوب سامي فلسطين تلگرافاً تقاضا كند كه از طرف حكومت اعلي حضرت پادشاه انگلستان با هيئت بهائي همدردي نمايند.[11]اخيراً برخي منابع از خدمت اين فرقه به اسرائيل پرده برداشته اند.[12] كه البته امري محتمل است چرا كه پس از مرگ عبدالبهاء، رهبري بهائيان به دست شوقي افندي نوه دختري ميرزا حسينعلي افتاد كه تا سال 1957 م. ادامه يافت، پس از مرگ او، گروه نه نفري بيت العدل كه مركز آن در حيفاي اسرائيل قرار دارد، بهائيان و بهائي گري را اداره مي كند.[13]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بهائيان ديگر چه مي گويند، محمد علي خادمي، شيراز، نور، 1327.
2. بهائيت به روايت تاريخ، بهرام افراسيابي، تهران، پرستش، 1366.
3. بهائيان، محمد باقر نجفي، تهران، كتابخانه طهوري، 1357.

پي نوشت ها:
[1] . زاهد زاهداني، سيد سعيد، بهائيت در ايران، ص 84، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1380.
[2] . كيائي، سيد حسن، بهائي از كجا و چگونه پيدا شده، ص 175، تهران، چاپ تهران، 1349.
[3] . افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، ص 341، تهران، سخن، پنجم 1374.
[4] . حسيني طباطبائي، مصطفي، ماجراي باب و بهاء، ص 137، تهران، روزند، سوم، 1380.
[5] . حسين طباطبائي، مصطفي، ماجراي باب و بهاء، ص 138، تهران، روزند، سوم، 1380.
[6] . نجفي، سيد محمد باقر، بهائيان، ص 616، تهران، كتابخانه طهوري، 1357.
[7] . نجفي، سيد محمد باقر، بهائيان، ص 598، تهران، كتابخانه طهوري، 1357.
[8] . افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، 394، تهران، سخن، پنجم، 1374.
[9] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 341، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، اول، 1377.
[10] . كيائي، سيد حسن، بهائي از كجا و چگونه پيدا شده، ص 179، تهران، چاپ تهران، 1349.
[11] . نجفي، سيد محمد باقر، بهائيان، ص 677، تهران، كتابخانه طهوري، 1357.
[12] . رائين، اسماعيل، انشعاب در بهائيت ص 167، چاپ مرو بي تا، بي جا.
[13] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 341، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، اول، 1377.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد