طلسمات

خانه » همه » مذهبی » سران بهائيت قبل از به وجود آمدن اين مرام به كدامين دين بوده و چه مذهبي داشته اند؟

سران بهائيت قبل از به وجود آمدن اين مرام به كدامين دين بوده و چه مذهبي داشته اند؟

بابيت و بهائيت دو فرقة ضاله هستند كه در پيدايش اين دو فرقه بيگانگان نقش داشته اند، و هدف آنها از بوجود آوردن اين دو فرقه، شكاف انداختن بين مسلمانان و ايجاد تفرقه بود. با نگاه به تاريخ پيدايش اين فرقه (بهائيت) مي‌بينيم كه اين حركت از بنيانگذاري مكتب شيخيه توسط شيخ احمد احسايي آغاز گشت و سپس سيد علي محمد باب ادعاي بابيت امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ و سپس قائميت و در نهايت پيامبري نمود. بعد از باب، بهاء الله از من يظهر اللهي شروع نمود و به تشريع رسيد. اين وقايع از نفي نيابت عام مراجع تقليد آغاز شد و با گذر از جدايي از روحانيت به ابداع دين جديد رسيد.
جهت اطلاع مذهب و مردم افرادي كه يا به نحوي موثر در بوجود آمدن بهائيت بوده و يا خود از موسسين اين فرقه به شمار مي آيند، احجالاً به زندگي نامه هر كدام مي پردازيم:
1. شيخ احمد احسائي:
اوايل قرن سيزده هجري قمري شيخ احمد احسائي در عراق شهرت يافت و مريداني به دورش جمع شدند كه بعدها شيخيه نام گرفتند، او در بيست سالگي مقدمات علوم ديني (ادبيات عربي) را خواند و توجة‌ خود را به اخبار و احاديث شيعه معطوف ساخت، وي پيرو مذهب شيعة 12 امامي بود و در شيعي گري تعصب و حميّت و سختي نشان مي داد و در همان حال، متفكر و بي تاب و داراي ذوق فلسفي بود.[1] وي را از دانشمندان شيعه كه افكار فلسفي جديد و غير سازگار با افكار فلاسفة قبلي داشت معرفي مي كنند.
2. سيد كاظم رشتي:
سيد كاظم دشتي يكي از شاگردان خاص شيخ احمد احسائي بود. او وقتي شيخ در يزد اقامت داشت به خدمت او رفت و شيخ به واسطة شايستگي كه از او مي ديد، به تربيت و تعليم او همت مي گماشت. شيخ احمد هنگام عزيمت به مكه، سيد كاظم رشتي، بهترين شاگرد خود را به جانشيني خويش گماشت و زمام امور شيخيان را به او سپرد.[2] سيدكاظم نيز از علماي شيعه اماميه به شمار مي رفت كه سعي در ايجاد فرقه جديد، يعني فرقة‌ شيخيه داشت و وي را بايد بنيانگذار واقعي اين فرقه دانست، با اين همه وي شيعة دوازده امامي بوده است.
3. علي محمد باب ( علي محمد شيرازي):
سال 1259 (هـ.ق)، سيد كاظم رشتي سر سلسلة شيخيه پس از شيخ احمد احسائي، از دنيا رفت، ولي براي خود جانشين معين نكرد. آنها مذهب را داراي چهار ركن مي دانستند: توحيد، نبوت، امامت و ركن رابع، منظورشان از ركن رابع، شيعه خالص و خاص بود و معتقد بودند كه ركن رابع رابط ميان امام و مردم است.
شاگردان و طرفداران سيد كاظم رشتي براي يافتن ركن رابع كه جانشين سيد كاظم شود، به تلاش پرداختند، پس از چندي عده اي حاج كريم خان كرماني را انتخاب كردند و گروهي متحير بودند،‌تا اينكه ميرزا علي محمد شب جمعه 5 جمادي الاولي سال 1260 هـ. ق در سن 25 سالگي در زمان سلطنت محمد شاه قاجار (پدر ناصر الدين شاه) ادعاي بابيت كرد و گفت: من باب و نايب خاص امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ و از ناحية آن حضرت مامور هستم، و در اين موقع غير از ادعاي بابيت هيچ ادعاي ديگري نكرد. از اين رو او را ميرزا علي محمد باب مي نامند و پيروان او را بابي مي خوانند.[3] بنابراين وي نيز امامي مذهب بود و بعداً مرتد شده و ادعاي بابيت و سپس مهدويت كرد.
4. قرة العين:
نام اصل قرة العين «زرين تاج» و بنا به نوشتة كتب بهايي، ام سلمه بوده است، وي دختر ملا محمد مجتهد قزويني است، در شهر قزوين در سنة 1320 هـ.ق يا به قول آيتي در كواكب الدريه در سنة 1231 هـ.ق متولد شد. زرين تاج در نهايت زيبايي بود و اندام بي نظيري داشت، در عين حال شهرت طلب و هوسباز بود.
او نزد پدرش ملاصالح و عمويش ملا محمد تقي مجتهد (كه بعد بابي ها او را شهيد كردند.) مشغول تحصيل گرديد، در پايان تحصيل، پيرو مكتب شيخيّه شد و جزء مريدان سيد كاظم رشتي (شاگرد ممتاز شيخ احمد احسائي) به شمار مي آمد، عموي كوچكش ملا علي كه از اعضاي اين گروه به شمار مي رفت، او را در اين راه تحريص و تشويق مي نمود، تا آنجا كه  ارسال نامه و مراسلات بين زرين تاج و سيد كاظم رشتي باز شد و سيد كاظم رشتي او را قرة العين «نورچشمي» خواند، از اين زمان به بعد او به لقب «قرة العين» شهرت يافت. سپس براي ديدار استاد و مراد خود (سيد كاظم رشتي) به كربلا مسافرت كرد كه قبل از رسيدن او به كربلا سيد كاظم از دنيا رفته بود. بعد از چندي به بغداد رفت، و سپس توسط ملاحسين بشرويه اي به حضور ميرزا علي محمد باب راه يافت، باب هم او را به لقب طاهره ملقب ساخت.
سرانجام در سال 1268 قرة العين و عده اي كه قبلا دستگير شده بودند، محكوم به اعدام شده و به قتل رسيدند، و اين در زماني بود كه هنوز فرقة بهائيت به وجود نيامده بود، بنابراين قرة العين اول شيعه امامي بود، سپس بابي شد و بابي (نه بهائي) از دنيا رفت.[4]5. ملا حسين بشرويه اي:
اين فرد از اهالي خراسان و از شاگردان سيد كاظم رشتي بود، از نخستين كساني است كه به بابيت سيد علي محمد معتقد شد و در اين راه تلاش فراواني كرد و به عنوان «باب الباب» معرفي شد.[5] وي نيز ابتدا مذهب اماميه داشت و سپس مرتد گشت و به آيين بابيت ايمان آورد.
6. ميرزا يحيي نوري (معروف به صبح ازل):
پس از مرگ باب جانشيني او به ميرزا يحيي نوري برادر كوچكتر ميرزا حسينعلي نوري رسيد. در آثار باب شواهدي وجود دارد كه حاكي از معرفي صبح ازل به عنوان جانشين او مي باشد. بدين ترتيب رهبري با بيان به صبح ازل سپرده شد، او برادرش ميرزا حسينعلي را به عنوان پيش كار تعيين كرد و خود به طور ناشناس به گردش و سفر در اطراف و اكناف پرداخت. او بر خود نام حضرت غايب مستور گذارد، تا از خطر تعرض حكومت مصون بماند و بدين گونه بهاء الله (حسينعلي نوري) مرجع مستقيم بابيه شد.[6]7. ميرزا حسينعلي نوري (بهاء الله):
ميرزا حسينعلي نوري مدعي پيامبري و بنيان گذار دين جديدي است كه با فرقة قبلي يعني بابيه تا حدي متفاوت است. ميرزا حسينعلي در روز دوم ماه محرم سال 1233 هـ. ق در تهران به دنيا آمد. پدرش ميرزا عباس نوري معروف به ميرزا بزرگ از منشيان و مستوفيان زمان محمد شاه قاجار بود. در جنبش هاي بابيه، ازليه و بهائيه نقش حسينعلي نوري بسيار بارز است. در اوان ادعاي باب، ميرزا حسينعلي به وي گرويد و كم كم بازيگر اصلي در وقايع آن دوره شد. پس از اعدام سيد باب، بهاء الله داستان وصايت ميرزا يحيي را بر سر زبان ها انداخت و برادر جوانش را سپر بلاي خود نمود تا از آسيب معاندين در امان بماند و بعد بهاء الله به طور غير مستقيم صبح ازل را به كناري زده خود حاكم مطلق شد. از آن پس ميرزا حسينعلي درصدد برآمد تا زمينة‌ طرح داعية جديدي را فراهم كند. بنابراين كوشيد تا آنچه را از آثار و مكتوبات باب در دسترس بابيان بود، جمع آوري نمايد و با اين شيوه توانست كليه اسنادي را كه روزي ممكن بود عليه وي به كار رود به چنگ آورد. آن گاه با مراجعه به آثار باب كوشيد تا بر سبك او آيه نويسي كند.[7]وي گفته است: من همان شخص موعود علي محمد باب (من يظهره الله) هستم و ميرزا يحيي بايد از من پيروي كند، و احكام و حدود بيان (كتاب ميرزا علي محمد) بستگي به تصديق و امضاي من دارد و من مسلك باب را نسخ نمودم.[8] از سال 1285 هجري حسينعلي بهاء به عكا تبعيد شد تا تاريخ 1309 كه در سن 76 سالگي طومار عمرش در عكا برچيده شد. يعني حدود 34 سال بساط ادعاي الوهيت و ربوبيت را بدون هر گونه رقيب و مزاحم پهن كرد.[9] پس حسينعلي نيز بعد ازينكه شيعه بوده مرتد شده است.
8. عباس افندي فرزند حسينعلي بهاء:
او جانشين حسينعلي بهاء در فرقة بهائي گري است، در زيركي و سياست و بافندگي هاي مرموزانه در نوسازي بهائي گري بي نظير بوده است، وي در سال 1260 هـ.ق در تهران متولد شد. عباس افندي كه او را عبدالبهاء و مركز ميثاق و غُص اعظم مي نامند، چنان كه از نوشته هايش (مقالة شخصي سياح و مفاوضات و الواح مختلفه) استفاده مي شود در تحصيل علوم گوناگون ادبي و عقلي زحمات زيادي را متحمل شده است.
وي كه هشت سال و اندي در تهران، و دوازده سال در بغداد، و پنج سال در ادنه، و بقية‌ عمر را در عكا و حيفا به سر برد، تمام رموز اغفال اغنام اسد (گوسفندان خدا) را ياد گرفت و در ميان اين كشمكش ها و تبعيدها، تجربه ها آموخت و به رموز و ترفند هاي نفوذ در ديگران آگاه گرديد. او به مراتب از پدرش حرفه اي تر بود، و به گفته هاي پدر سر و صورتي داد و با توجيهات مضحك به ايرادهايي كه از طرف پيروان باب و صبح ازل و ديگران مي شد جواب مي داد، بهائيان عباس افندي را در همة شؤون، آيتي از آيات خدا دانسته و او را در ميان هيولايي از افسانه ها و دروغ ها قرار داده اند.[10]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. با بيگري و بهايي گري، محمد محمدي اشتهاردي.
2. بهائيت در ايران، سيد سعيد زاهداني.

پي نوشت ها:
[1] . زاهداني، دكتر سيد سعيد- بهائيت در ايران، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، تابستان 81، ص118.
[2] . بهائيت در ايران، ص 124، به نقل از نجفي، سيد محمد باقر، كتاب بهائيان.
[3] . محمدي اشتهاردي، محمد، بابيگري و بهائي گري، ناشر كتاب آشنا، اول، 79، ص45.
[4] . همان.
[5] . همان.
[6] . همان، ص 55.
[7] . بهائيت در ايران، ص 143.
[8] . بابي گري و بهايي گري، ص 60، به نقل از محاكمه و بررسي باب و بهاء، ج 2، ص 12.
[9] . همان، ص 60.
[10] . بابيگري و بهائي گري، ص 71.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد