طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا تصليب عيسي ـ عليه السّلام ـ مي تواند كفاره خواهي خداوند از آدمي باشد؟

آيا تصليب عيسي ـ عليه السّلام ـ مي تواند كفاره خواهي خداوند از آدمي باشد؟

قبل از هر چيز بهتراست دربارة اين اعتقاد (كفاره) توضيحي داده شود. شايد تمام مذاهب و اديان براي بخشش گناهان خود تعليماتي آورده باشند امّا مسيحيت برخلاف اغلب اديان در اين باره داراي آموزة خاصي است. چون غالب مذاهب معتقدند كه انسان بايد خودش كاري انجام دهد تا كفارة گناهانش شود. ولي مسيحيت تعليم مي دهد كه خدا خودش براي كفارة گناه بشر كاري انجام داده كه همان تصليب حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ باشد.

منشأ اعتقاد به كفاره و فدا در مسيحيت:
مسيحيان معتقدند آدم ابوالبشر با خوردن از درخت ممنوعه گناه كرد و از بهشت رانده شد و آيندة خود و فرزندانش با اين عصيان تيره گرديد و بار گناه بر دوش حضرت آدم و فرزندانش قرار گرفت و خداوند اگر مي خواست تمام فرزندان آدم را براي خطاي پدر به هلاكت ابدي و عذاب دائم مخلد سازد كه با رحمتش منافات داشت و اگر مي خواست همه را بي مورد بيامرزد با عدالتش منافات داشت اين اشكال همچنان باقي بود تا به وسيلة فداي مسيح حل شد. يعني مسيح خود را فدا كرد تا بني آدم از هلاكت ابدي نجات يابد.[1]اين اعتقاد (فدا ـ كفاره) مسيحيت از جهاتي مورد مناقشه است.
اوّلاً: بايد دانست كه اين موضوع كه اساس دعوت مسيحيت را تشكيل مي دهد در اناجيل نبوده و مسيحيت ابتدائي خالي از اين مطلب مي باشد. عيسويان خود نيز به اين حقيقت اذعان دارند كه عيسي ـ عليه السّلام ـ به اين امر اشاره اي نكرده است. آنچه از متون مذهبي مسيحي بدست مي آيد اين است كه اين فكر را نخستين بار پولس اظهار داشت: (گناه با هبوط آدم در جهان پيدا شده است)[2] پس از وي اين اعتقاد كم كم رواج گرفت كه عيسي ـ عليه السّلام ـ فديه خدا بوده و با قرباني كردن خود بشريت را از گناه بري الذّمه نمود.[3]ثانياً: بحث فدا از طرف خود مسيحيان مورد نقد قرار گرفته است. مانند، پلاز، كه يكي از كشيشان به نام بود او به اتفاق جمعي از اصحاب خود موضوع گناه ازلي را منكر شده و آزادي ارادة شخصي را در اعمال مدخليت تام دانسته و سرايت گناه يك فرد به ديگران را بي موجب شمرد.[4]همچنين، پلاكيوس روحاني انگليسي معتقد بود كه گناه آدم فقط در خودش تأثير داشت و روح انساني مستقيماً توسط خداوند بدون گناه خلق مي شود و از تمايلات فاسد آزاد است و از خدا اطاعت مي كند.[5]ثالثاً: هدف از بعثت انبياء هدايت بشر بوده اگر قرار است نبي با فداي خود امتش را نجات دهد ديگر براي هدايت و راهنمائي امت خود اين همه زحمات را متحمل شدن لازم نيست.
رابعاً: از حيث نقل و عقل هر كس در گرو اعمال خويش است. كه آيات شريفة قرآن به اين امر تصريح دارند مانند آيه: (كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)[6] هر نفسي در گرو عملي است كه انجام داده است. و آيه (لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ)[7] اينگونه عذاب بر آن است تا خداوند هر شخص را به كيفر كردارش برساند. و همچنين آيه شريفه (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى)[8] هيچ كس بار گناه ديگري را به دوش نمي گيرد، (و در نتيجه) با صراحت ديدگاه مسيحيت را ردّ مي كند.
و از حيث عقل هم براي خداي عادل و حكيم قبيح است كه به خاطر گناه ديگران فرد ديگري را مجازات كند.
خامساً: اصل منشأ اعتقاد مسيحيت مردود است، چون تمام پيامبران الهي از جمله حضرت آدم در معتقدات شيعه از گناه معصوم اند. اصولاً در بهشتي كه آدم و حوا در آن متنعم بودند هنوز تكاليف مولوي الهي تشريع نشده بود و اوامر الهي ارشادي بوده است و آياتي كه در قرآن در آن تعبير به ذنب در مورد آدم ـ عليه السّلام ـ شده بايد آنها را به اصل معناي لغوي حمل نمود.[9]سادساً: طبق صريح آيه قرآن حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ به صليب كشيده نشده و كشته نشده است بلكه (امر) براي آنها مشتبه شده است. (وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ).
با توجه به نكات مذكور، مسيحيت براي اثبات عقيده خود هيچ دليل و برهان ندارند. بلكه از جمله جعليات و تحريفاتي است كه مسيحيت در دين و عقيدة خود انجام داده اند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. همايون همتي، ناشر نقش جهان، چاپ 1379.
2. هاروي، كالس، مسيحيت، مترجم عبدالرحيم سليماني اردستاني، ناشر مركز تحقيقات اديان و مذاهب.
3. اگريدي، جوان، مسيحيت و بدعتها، مترجم عبدالرحيم سليماني، ناشر طه.
4. شكور، محمد جواد، خلاصة اديان، انتشارات شرق، چاپ 6، سال 1377.
5. برايان ويلسون، دين مسيح، مترجم حسن افشار، ناشر نشر مركز تهران، تاريخ 1381.
6. ايزد پناه، مهرداد، آشنايي با دين مسيح، ناشر محور، مكان تهران، 1381.
 
پي نوشت ها:
[1] . نوري، يحيي، آئين مسيحيت و يهوديت، ناشر علم و دين، چاپ دوم، ص 90ـ89.
[2] . رسالة روميان/3:5و 18.
[3] . آئين مسيحيت، ص 91.
[4] . همان، ص 92.
[5] . زيبايي نژاد، محمدرضا، درآمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت، ‌انتشارات اشراق، ص103.
[6] . مدثر/38.
[7] . ابراهيم/51.
[8] . فاطر/18.
[9] . درآمدي بر تاريخ و كلام مسيحيت، ص 171.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد