1ـ در مورد اعتقاد مسيحيان به حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ مي توان گفت که آنان درباره خداوند قائل به تثليث يعني پدر، پسر، روح القدس هستند يعني مي گويند پدر خداست، پسر خداست، روح القدس خداست اما اين سه خدا يک خدا را تشکيل مي دهند اين سه از لحاظ قدرت و عظمت برابرند و هيچ يک پيش از ديگري به وجود نيامده است و هر سه ازلي هستند.[1]مسيحيان حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را انساني مي ديدند که تولد يافته و پس از مدتي زندگي کردن وفات کرده او تا آخر زندگيش يک موجود انساني بود اما انساني که خداوند به عنوان پسر خويش پذيرفته بود و نيز معتقدند که حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از قديم بوده[2] آنان معتقدند که مسيح شخصيتي با ذوات الهي و بشري است و او را با ارزشترين نمايه خدا و بشريت ميدانند او هم انسان است و هم خدا. که هر کدام آثار ويژه خود را دارد که ترکيب شده و هماهنگ مي باشند.[3]حال با اين بيان مي توان زندگي حضرت عيسي را به سه مرحله تقسيم کرد.
1ـ تولد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از قديم بوده است، يعني به مدتها پيش از تولد او بر روي زمين باز مي گردد.
در کتاب مقدس در ميکاه 5 در مورد حضرت عيسي ميگويد که «از تو (بيت لحم) کسي براي من ظهور خواهد کرد که از ازل بوده است» و خود حضرت عيسي در يوحنا 8: 23 مي گويد «شما از پايين هستيد و من از بالا، شما متعلق به اين جهان هستيد ولي من نيستم…».
بنابر اعتقاد آنان اولين کسي که خداوند آفريد عيسي ـ عليه السلام ـ بود و نخست زاده تمام آفريدگان مي باشد و آن چه در آسمان و بر زمين است از چيزهاي ديدني و ناديدني از طريق عيسي آفريده شده (کولسيان 1: 15 ـ 16) در واقع عيسي ـ عليه السلام ـ تنها موجودي است که خداوند به دست خود آفريده و به همين سبب است که «يگانه پسر» خدا ناميده شده اين نخست زاده عزيز خدا در تمام مدت نزد او بود و دوشادوش خداوند کار مي کرد و اين هم نشيني عيسي با خدا و همکاري نزديک آن دو بود که خصوصيات خدا در عيسي کاملاً شکل گرفت.
2ـ عيسي ـ عليه السلام ـ از مادرش مريم بدون پدري انساني به دنيا آمد. به همين دليل نقص هايي که انسان ها از آدم به ارث برده اند در او موجود نبود. تا سن سي سالگي در شهر ناصره زندگي مي کرد و در همين سال نزد يحيي تعميد دهنده رفت تا در رود اردن به دست او تعميد بگيرد پس از تعميد در همان لحظه که عيسي از آب بيرون مي آمد آسمان باز شد و يحيي روح خدا را ديد که به شکل کبوتري پائين مي آمد و بر عيسي قرار گرفت آن گاه ندايي از آسمان در رسيد که اين فرزند عزيز من است که از او خشنودم (متي 3: 16 و 17)
3ـ عيسي در سن 33 سالگي بر روي چوب شکنجه و اعدام شد اما مرگ عيسي پايان زندگي وي نبود بلکه خدا او را با بدني روحي رستاخيز داد و پس از آن به گفته کتاب مقدس «به دست راست خدا بنشست» عبرانيان 10: 12 و 13 که پس از مدتي باز خواهد گشت.
حال اغلب مردم مسيحي جهان به تثليث معتقدند و اعتقاد بنيادي کليساها مي باشد و در اعتقاد آن ها مسيحيان کساني هستند که مسيح را به عنوان خدا (با توضيحاتي که داده شد) پذيرفته اند بنابر اين تثليث را به عنوان «يک خدا در سه شخص» در نظر مي گيرند و هر کدام از آن ها را بدون آغاز مي دانند و از ازل بوده اند و مي گويند که تک تک آن ها قادر مطلق هستند و هيچ يک بر ديگري برتري ندارند. با اين همه هنوز نتوانسته اند به اين سوال پاسخ دهندکه چگونه مي شود يک چيز سه تا باشد و يا سه چيز يکي باشد و با وجود تثليث چگونه مي توان از تجسم و تشبيه تبري جست.
2ـ اعتقاد يهوديان درباره موسي ـ عليه السلام ـ
يهوديان، موسي ـ عليه السلام ـ را اولين و مهم ترين نبي واقعي خدا مي دانند که پيدايش دين و هويت قوم اسرائيل را به او نسبت مي دهند که رسماً از جانب خدا به رهبري قوم خدا مبعوث شده تا دستورات و قوانين خدا را به مردم ابلاغ کند.[4]در چارچوب اعتقادي آنان يکي از اصول مهم، اعتقاد به نبوت و برتري موسي در سلسله همه پيامبران مي باشد.[5] دين يهود و مذاهب وابسته به آن، داراي مشخصه جالب و تقريباً يکتايي هست که اديان ديگر جهان به اين شکل از آن برخوردار نيستند. در دين يهود خدا براي حمايت و هدايت يک قوم خاص شخصاً وارد عمل مي شده و توسط سخن گويان خود فرامين و نظريات خويش را به آن ها ابلاغ مي کند و تاريخ اين قوم را با اين عمل شکل مي دهد. گفتار اين سخن گويان ـ که نبي نام دارند ـ کلام خداست و دستورات و فراميني که به وسيله آنان ارائه نمي شود دستور و قانون خداست که اجراي آن بر همه افراد قوم واجب است.[6] در فرهنگ يهوديان نبي به کسي که وانمود مي کند با خدايان ارتباط دارد و قواي مافوق بشري و توان پاسخ به سوالات را دارد،[7] اطلاق مي شود. طبق اين فرهنگ يهوديان، هر کس که بتواند اين کارها را انجام بدهد نبي مي باشد و اطاعت از او واجب مي باشد و حضرت موسي ـ عليه السلام ـ که کارهاي ما فوق بشري مانند تبديل کردن عصا به مار را انجام مي داد نبي مي باشد. درکتاب مقدس چنين مي نويسد روزي هنگامي که موسي مشغول چرانيدن گله پدر زن خود بود…. ناگهان فرشته خداوند چون شعله آتش از ميان بوته اي بر او ظاهر شد…. خداوند به موسي فرمود: حال تو را نزد فرعون مي فرستم تا قوم مرا از مصر بيرون آوري، موسي گفت: خدايا من کيستم خدا فرمود: من با تو خواهم بود… و به آنان بگو: هستم (يعني خدايم) مرا نزد شما فرستاده است. خروج 3: 1 تا 14.
حال با اين بيان مشخص مي شود که يهوديان موسي ـ عليه السلام ـ را پيامبري از جانب خدا مي دانند اما مسيحيان حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را به عنوان پيامبر نمي پذيرند.
و نيز بر خلاف مسلمانان هم يهوديان و هم مسيحيان عصمت را در پيامبران شرط نمي دانند يعني از ديدگاه آنان پيامبران نيز مرتکب گناه مي شوند. بنابر اين در نزد يهوديان حضرت موسي ـ عليه السلام ـ معصوم از گناه نمي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سيماي بني اسرائيل در قرآن و عهدين، ابو الفضل روحي.
2ـ پسر خدا در عهدين و قرآن، عبد الرحيم سليماني اردستاني.
3ـ يهوديت، عبدالرحيم سليماني اردستاني.
4ـ باورها و آيين هاي يهود، الن آنترمن، مترجم، رضا فرزين.
پي نوشت ها:
[1] . دايره المعارف کاتوليکي.
[2] . رابرت وير (ويراستار کلي)، جهان مذهبي، ترجمه گواهي، عبد الرحيم، چاپ اول 84، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص 192.
[3] . زيبايي نژاد، محمد، مسيحيت شناسي مقايسه اي، انتشارات سروش، تهران، چاپ اول، 82، ص 41.
[4] . آشتياني، جلال، تحقيقي در دين يهود، نشر نگارش، چاپ سوم، 83، ص 343.
[5] . الن انترمن، باورها و آيين هاي يهودي، مترجم: فرزين، محمد رضا، مرکز مطالعات اديان ومذاهب، چاپ اول، 1385.
[6] . تحقيقي در دين يهود، ص 342.
[7] . تحقيقي در دين يهود، ص 346.