براي درك بهتر مسئله و سهولت فهم آن، قرن اول ميلادي را به سه بخش تقسيم مي كنيم:
الف. عصر حياتِ زمينيِ مؤسس دين، يعني حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ كه از سال اول تا 30 ميلادي را شامل مي شود.
ب. عصر گسترش مسيحيت كه از سال 30 تا 64 ميلادي را شامل مي شود.
ج. عصر نزاعهاي عقيدتي كه از سال 64 تا حدود 100 ميلادي را شامل مي شود.[1]از همان آغاز عصر گسترش مسيحيت، در رهبري جهان مسيحيت اختلاف بروز كرد چرا كه در دورة گسترش مسيحيت دو شخصيت عمدة مسيحيت يعني پطرس[2] و پولس[3] نقش آفريني مي كردند.
فلذا از همان آغاز جهان مسيحيت داراي دو رهبر بود. عده اي طرف دار پطرس بودند و عده اي ديگر طرف دار پولس، هر كدام از آنها عقايد و افكار جداگانه اي داشتند. يكي عيسي را بشرمي دانست و ديگري خدا.[4]اين وضع به همين منوال بود و در پرتو اين دو دسته گي، شاخه هاي ديگري با رهبران مستقل از آنها منشعب شدند. به عنوان مثال مي توان به مذاهبي چون:
نسطوريه: كه رهبر آنها شخصي به نام نسطور بود.[5]يعقوبيه:[6] كه رهبر آنها همان طور كه ادعا مي كردند شخصي به نام يعقوب برادر حضرت عيسي بود. و مذاهب ديگري چون اليانيه و اليليارسيه و مقدانوسيه و سباليوسيه و نوئتوسيه و بولسيه[7] اشاره كرد.
اين اختلافات و چند دستگي ها در ميان دنياي مسيحيت وجود داشت تا اينكه در قرن چهارم ميلادي كنستانتين، امپراطور روم به كيش مسيحيت در آمد، او ايمان خودش را در ميان ملت اعلام كرد و دين مسيحيت را دين رسمي
كشور اعلام نمود.[8]اين كار او باعث شد كه در دنياي مسيحيت وحدتي ايجاد شود و جهان مسيحيت داراي يك رهبري واحد كه همان رئيس كليساي روم بود، شود.
اما چون اساس دين مسيحيت يعني پايه هايي[9] كه اين دين روي آن استوار شده بود غيرمعقول بود از همان اوايل انتشار دعوت نصرانيت و روي آوردن محصلين به ابحاث ديني در مدارس روم و اسكندريه و ساير مدارس مسيحيت، درگيري و مشاجره در ميان علماي نصارا رخ داد. فلذا كليسا روز به روز مراقبت خود را در جلوگيري از اين درگيري ها و حفظ وحدت كلمه، بيشتر نمود و مجمعي تشكيل داد كه هر وقت از ناحية بُطْريق و يا اسقفي حرف تازه و ناسازگاري پيدا شد و در آن مجمع آن بُطْريق يا اسقف قانع نشد با چماق تكفير و تبعيد و حتي قتل او را سر جاي خود بنشانند.[10]در نتيجه كليساي روم توانست با تفتيش عقايد سيطرة روز افزون خودش بر سايردول اروپايي چون فرانسه و انگليس و… گسترش داده و آنها را به سوي نصرانيت جلب كند.[11]به همين خاطر در سال 590 ميلادي كليساي روم رهبري و سياست مطلقه بر همة عالم مسيحيت را به دست آورد.
اما اين رهبري واحد دردنياي مسيحيت ديري نپاييد، چرا كه چيزي نگذشت كه امپراطوري روم به دو امپراطوري شرقي و غربي تقسيم شد و همين امر منجر به بروز و ظهور دو رهبري در دنياي مسيحيت گرديد، يكي رهبري كليساي قسطنطنيه (استانبول) و ديگري رهبري كليساي روم كه به پيروان كليساي قسطنطنيه ارتدكس و به پيروان كليساي روم كاتوليك مي گويند.[12]در نتيجة اين شكاف بزرگ در دنياي مسيحيت، مسيحيان داراي دو رهبري جداگانه شدند، وضع به همين صورت سپري شد تا اينكه در قرن 16 ميلادي در نتيجة سخت گيريها و ديكتاتوريها و دخالتهاي بيجاي كليساي روم غربي (كاتوليكها) مردم از كليسا زده شدند و عده اي از متدينين به انجيل، عليه كليسا شورش كردند و خواستار آزادي شدند و در آخر نه تنها از پيروي رؤساي كليسا و پاپ ها سر باز زدند بلكه در تعاليم انجيلي به كلي از اطاعت كليساي روم سر باز زده اعتنايي به دستورات صادره از آن نكردند كه به اين دسته پروتستان گويند.[13]اين دومين شكاف عمده اي بود كه در جهان مسيحيت ايجاد شد كه حاصل آن تقسيم شدن مسيحيان جهان به سه دستة بزرگ يعني ارتدكس، كاتوليك و پروتستان بود و هر كدام از آنها داراي رهبري جداگانه اي شدند.
اما غير معقول بودن پايه هاي دين مسيحيت نگذاشت كه كار به همين جا ختم شود، چرا كه در قرون 19 و 20 ميلادي هر كدام از مذاهب سه گانة مسيحيت (ارتدكس ، كاتوليك، پروتستان) به شاخه هاي فرعي ديگري تقسيم شدند تا جايي كه در پايان قرن 19 و آغاز قرن 20 ميلادي مسيحيان ارتدكس در هر منطقه، كليساي مستقلي را با رهبري مستقل ايجاد كردند كه تقريباً تعداد آنها به 15 رسيده است.[14]و از كاتوليكها شاخه هايي چون الكاتاد[15] و مورمونها[16] جدا شدند كه هر كدام از آنها داراي رهبري جداگانه با اعتقادات جداگانه مي باشند.
و از پروتستانها نيز شاخه هاي فراواني با نامهاي گوناگون منشعب شدند كه از آنها مي توان به لوتريه،[17] جيش الخلاص،[18] ميتوديه،[19] عنصريه،[20] شهوديهوه[21] اشاره كرد.
همان طور كه مشاهده مي كنيد مسيحيان به خاطر فرار از اعتقادات غيرمعقول و نيز به خاطر آزاد شدن از قوانين سخت گيرانة كليساي روم در هر منطقه اي كليساي مستقلي را تأسيس كرده اند كه داراي رهبر مستقلي مي باشد.
فلذا مي توان زمان پيدايش رهبران مسيحيت را به چهار دوره تقسيم كرد.
الف. عصر گسترش مسيحيت (30 تا 64) كه منجر به پيدايش دو گروه، طرف داران پطرس و طرفداران پولس شد.
ب. حدود قرن 5 و 6 ميلادي كه منجر به پيدايش دو مذهب كاتوليك و ارتدوكس شد.
ج. ابتداي بروز نهضت اصلاح ديني (حدود قرن 16 ميلادي) كه منجر به منشعب شدن پروتستانها از كاتوليكها شد.
د. اواخر قرن 19 و اوائل قرن 20 ميلادي كه منجر به انشعابات فراوان در هر يك از سه مذهب اصلي مسيحيان يعني ارتدكسها، كاتوليكها و پروتستانها شد.
فلذا مي توان ادعا كرد كه در عصر حاضر هر كليسايي، داراي حكومتي جداگانه است، زيرا هر كدام داراي رهبر و اسقف مستقل با اعتقادات خاص خودش مي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. الموجز في الاديان و المذاهب المعاصرة.
2. درآمدي به مسيحيت.
3. تفسير الميزان، ذيل آيات 80-79، سورة آل عمران (ج 3).
پي نوشت ها:
[1] . فصلنامة هفت آسمان، عهد جديد، عبدالرحيم سليماني، پائيز و زمستان 1378، ص 74.
[2] . او بزرگ ترين حواري حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ بوده و آن حضرت او را سنگ زيربناي كليسا ناميده و شباني امت را به او سپرده.
[3] . او بعداً به مسيحيت ايمان آورد و مدعي شد كه حضرت عيسي را پس از به صليب كشيده شدن ديده و آن حضرت به او مأموريت داده است.
[4] . فصلنامة هفت آسمان، ص 74.
[5] . جمعي، موسوعة الاديان، بيروت، دارالنفائس، چاپ اول، 1422 هـ ، ص 474.
[6] . همان،ص 502.
[7] . موسوي، محمدباقر، ترجمة الميزان، انتشارات اسلامي، چاپ 5،1374ه. ش، ج3، ص503، طباطبائي، محمد حسين، ذيل آيات 80-79، سورة آل عمران.
[8] . همان.
[9] . يعني تثليث، صليب، فداء شدن.
[10] . ترجمة الميزان، ج 3، ص 501، ذيل آيات 80-79 سوره آل عمران.
[11] . همان، ص 503 و 504.
[12] . همان، ص504.
[13] . همان، ص 505.
[14] . موسوعة الاديان في العالم (المسيحيه)، چاپ اصلي،2000 ميلادي، ص 206.
[15] . جمعي، موسوعة الاديان، بيروت، دارالنفائس، ص 410.
[16] . همان، ص 470.
[17] . همان، ص 431.
[18] . موسوعة الاديان في العالم (المسيحيه)، ص 206.
[19] . همان.
[20] . همان.
[21] . موسوعة الاديان، ص 319.