خانه » همه » مذهبی » نورعلي الهي چه دليلي دارد که آيات مربوط به اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ از قرآن حذف گرديده است و چه ردّي مي توان به اين ادعا ارائه کرد؟

نورعلي الهي چه دليلي دارد که آيات مربوط به اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ از قرآن حذف گرديده است و چه ردّي مي توان به اين ادعا ارائه کرد؟

نورعلي الهي مؤسس فرقه مکتب و يکي از رهبران موسوم به اهل حق به بهانه اصلاح جامعه اهل حق دست به پايه گذاري آيين تازه اي نمود، چنانچه ادعا مي کند: آن چه در کتاب هاي اين فرقه نوشته شده به علت بي سوادي نويسندگان اهل حق و مکتوب نبودن و به صورت سينه به سينه نقل شدن آن، تحريف شده است.[1]در انديشه هاي نورعلي الهي، اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ به عنوان مظهر الهي شناخته مي شود که ذات خداوند در او تابيده و حلول کرده است و جسم آن حضرت در تمام کرده هاي عالم، قدرت خدايي دارد، البته آن حضرت را مطلق ذات خدا نمي شناسند که آفريننده اصلي جهان باشد. منتهي مي گويند: خداي متعال در برخي از بندگان خويش حلول و ظهور کرده است و يکي از آنها علي ـ عليه السلام ـ مي باشد. پس اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ همان ذات و مقام خدا را دارد و وجودش چنان از ذات خدا صيقل يافته که اين لياقت را پيدا کرده که تمام اراده اش اراده خدايي شود و کمال مظهريت را دارا باشد.[2]علت اصلي ادعاي تحريف قرآن از سوي نورعلي الهي و آن هم آياتي که در شأن امير مومنان ـ عليه السلام ـ باشد را بايستي در اعتراض علماي اسلام و منافات داشتن ديدگاه وي با قرآن و روايات شيعه و سني در مقام امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ دانست که چون جواب قانع کننده اي نداشته به اين بهانه خواسته از انتقادات ديگران خود را خلاص کند که بلي اگر ما آن حضرت را مظهر الهي مي دانيم به خاطر اين است که 2 جزء قرآن حذف شده و آن دو جز در بيان فضايل امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ بود.
در نوشته هايي از نورعلي الهي که در دسترس مي باشد درباره تحريف قرآن چنين مي خوانيم:
«آياتي که مربوط به امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ و خانواده اش بوده از قرآن حذف شده است» يا «از قرآن خيلي حذف شده است ولي آن چه باقي مانده، درست است. خلاصه تمام آن چه در شأن مولا بوده از بين بردند» يا «قرآن در اصل 32 جزء بود که آن دو جزء در اثبات ولايت علي ـ عليه السلام ـ بوده است».[3]مرحوم آيت الله خويي در البيان بر ردّ اين نظريه مي نويسد: از حقايقي که نشان مي دهد نام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ صريحاً در قرآن نيامده است، حديث غدير مي باشد، چرا که اگر نام آن حضرت در قرآن ذکر شده بود، پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ محتاج به نصب و تعيين ايشان و بر پا داشتن اجتماع عظيمي بر آن نبود و صحيحه ابو بصير در کافي نيز مؤيد اين مطلب است که از امام صادق ـ عليه السلام ـ درباره آيه 59 سوره نساء «أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ» پرسيد؟ آن حضرت فرمود: در حق علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ نازل شده است. پرسيد: مردم مي گويند چرا نام علي ـ عليه السلام ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در قرآن نيامده است؟ فرمود: به اينها بگو نماز هم در قرآن تصريح نشده که چند رکعت است، بلکه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ مأمور بود آن را بر مردم روشن کند.[4]ديگر اين که اگر عده اي سعي در از بين بردن فضايل اهل بيت ـ عليهم السلام ـ را داشتند نبايستي امروزه اين همه آيات که به اتفاق شيعه و سني در فضيلت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ در قرآن وجود داشت مانند آيه 67 سوره مائده مشهور به آيه تبليغ، و آيه 55 سوره مائده معروف به آيه ولايت، و آيه 59 سوره نساء معروف به آيه اطاعت، و آيه 214 سوره شعراء معروف به آيه انذار، و آيه 207 سوره بقره معروف به آيه اشتراء و… که به اذعان اهل سنت در شأن علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ نازل شده اند.[5]دليل ديگر بر تحريف نشدن قرآن اين که قرآن کريم از روز نخست مورد عنايت همگان بوده و پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ شخصاً محافظ قرآن بود و پيوسته دستور حفظ ، ثبت و ضبط آن را مي داد و مسلمانان موظف بودند آن را ثبت و حفظ کنند و رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ مي فرمودند: هر چيزي حقيقتي دارد و حقيقت و نور سخنان من اين است که با قرآن موافق باشد.[6] و اين مي رساند که خود قرآن از اعتبار ساقط نشده و گرنه نمي توان روايات را با آن سنجيد.
علاوه بر اينها رواياتي غير قابل انکار از اهل بيت ـ عليهم السلام ـ داريم که مي رساند قرآن کريم تحريف نشده است و نخواهد شد و شيعه اماميه به پيروي از اهل بيت عصمت و طهارت ـ عليهم السلام ـ معتقدند که قرآن کريم از هر گونه تحريف اعم از کاستي و زيادي محفوظ بوده و تا قيامت محفوظ خواهد ماند. به يک نمونه از اين روايات اشاره مي کنيم:
امام باقر ـ عليه السلام ـ فرموده اند: يک نمونه از پشت سر انداختن قرآن توسط عده اي آن بود که حروف و کلمات قرآن را حفظ و استوار کردند ولي حدود و احکام آن را تغيير دادند.[7]اين روايت به صراحت اعلام مي کند که حتي منحرفان از راه و مسير حق نيز با حروف و کلمات قرآن کار نداشتند و کم و زياد نمي کردند بلکه در تفسير دست به توجيهات انحرافي مي زدند.

 
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ معرفت، محمد هادي، مصونيت قرآن از تحريف، ترجمه محمد شهرابي.

پي نوشت ها:
[1] . جيحون آبادي، نعمت الله، شاهنامه حقيقت، تهران، نشر جيحون، 1373ش، مقدمه کتاب.
[2] . الهي، بهرام، آثار الحق ]گفتارهايي از نورعلي الهي[، تهران، نشر جيحون، چاپ چهارم، 1373، ج1، ص536.
[3] . آثار الحق، ج1، ص140، گفتار 494 و ص394، گفتار 1308 و ص423، گفتار 1371.
[4] . خويي، ابوالقاسم، البيان، بيروت، دارالزهرا، چاپ چهارم، 1395ق، ص232.
[5] . ر.ک: ابن جرير طبري، محمد، جامع البيان، بيروت، دارالفکر، 1415ق، ج6، ص388؛ و ر.ک: حاکم حسکاني، عبيدالله، شواهد التنزيل، بي جا، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، چاپ اول، 1411ق، ج1، ص249.
[6] . کليني، محمد، کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365ش، ج1، ص69.
[7] . همان، ج8، ص52، رساله ابي جعفر ابي سعد الخير.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد