«اهل حق» نامي است كه «علي اللهيان» و «علويان» به خود نسبت ميدهند و فرقهاي از غلات هستند كه بعدها در اسلام پيدا شدند و آثاري از مذاهب يهود، مجوس و مانوي در مذهب ايشان وجود دارد و قائل به حلول تناسخند و علي ـ عليه السّلام ـ را مظهر خدا ميشمارند لقب «علي اللهي» را از جهت آن كه اينان قائل به الوهيت به حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ميباشند، دادهاند.
حق در حساب ابجد عدد 108 است و با دو نقطه «ق» 110 ميشود نام علي ـ عليه السّلام ـ هم در حساب ابجد 110 است و به همين مناسبت «اهل حق» را به «اهل علي»[1] معني كردهاند. شيعة اماميه اهل حق را به عنوان مسلمان نميپذيرند، اهل سنت نيز دربارة آنان همان عقيده را دارند:
عقايد اهل حق: عقائد و مباني اساسي اهل حق، مخلوطي از اعتقادات «تناسخي و حلول ذات» وحدت وجود، عرفان و تصوف التقاطي و مسائلي برگرفته از اديان قديم ايران و هند و برخي از مباني مسيحيت و يهوديت بوده كه بعضاً رنگ اسلامي به آن دادهاند در حالي كه هيچ مطابقتي با اصول مسلم اسلام و تشيع ندارد.
به موجب عقيدة اهل حق، خداوند هفت تجلي دارد كه در هر تجلي وجود او لباس و جامة تازه مي پوشد و چهار ملائكه كه ياران چهار ملك خوانده ميشوند و با «رمز بار» پنج تن ميشوند و در هر تجلي ـ اما هر دفعه به صورت ديگر ـ با او همراهند.[2]در مكتب اهل حق امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ مقام الوهيت دارد نويسندة برهان الحق ميگويد: حضرت علي ـ عليه السّلام ـ دو جنبه دارد: جنبة اول آن كه به ديدة حق بينان مظهر الله است يعني آئينة وجودش محل ظهور جلوة نور ذات حق است. جنبة دوم آن كه ظاهراً بشر است، به اعتبار اين كه مظهر الله است ذات او ازلي و ابدي خواهد بود و به اعتبار اين كه بشر است، چنانچه ديده شد قالب تهي نمود.[3]اهل حق علاوه بر حضرت علي بسياري از رهبران خود را نيز خدا ميدانند.[4]به عقيدة اهل حق،مسلك آنها از نظر آئين باطني آخرين منزل (مرحله) وصل به خداست، آنها ميگويند براي رسيدن به حق (خدا) بشر بايد مراحلي را طي كند اين مراحل عبارتند از: نخستين مرحله شريعت (آئين پيامبران) يعني انجام آداب و مناسك و سنن ظاهري دين؛ مرحلة دوم، طريقت يا اعمال و رسوم عرفاني است بعضي هم مرحلة سومي به نام «معرفت» يعني معرفت، كامل به دين و تكامل بشري ذكر كردهاند. در اين صورت شخص پيرو به مرحلة «حقيقت» (حقاني) يعني وصل به خدا كه مرحلة چهارم باشد، ميرسد. ديدگاه آنان نسبت به شريعت و پيامبران بر اين اساس بوده و معتقدند كه يك عده از پيشوايان آنها در اعصار گذشته در جامه پيامبران و صحابه به حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ياران امام حسين و حتي دوازده امام و عرفا و سلاطين به دنيا آمده و به ارشاد و هدايت مردم جهان پرداختهاند. اهل حق در مورد امامت تعابيري شبيه به نبوت دارند، آنها اگر چه معتقد به امامت دوازده امام هستند ولي اعتقاد به امام و امام حسين را مطابق با تناسخ و حلول تعبير ميكنند به اين معني هر يك از دوازده امام را مظهر و يا جامة يكي از پيشوايان اهل حق ميدانند.[5]تناسخ ـ از برجستهترين اركان اصلي اعتقادات اهل حق تناسخ است اينها ميگويند طبق نامه سرانجام[6] هر ذي روحي مظهر يا جامة روح ديگري از ما قبل است و انسان بايد هزار مرتبه متولد شود و هر مرتبه در قالبي زندگي كند تا در هزار و يكمين مرحله بهشتي يا جهنمي شود و هر بار كه ميميرد لازم نيست به صورت انسان ديگري متولد گردد گاهي به صورت گاو گاهي به صورت ناقه گاهي به صورت سگ و گاهي … و گاهي به صورت انسان.
بهعقيدة ايشان در تن هر كس ذرهاي از ذرات الهي موجود است و ظهور روحاني حق در صورت جسماني پاكان و برگزيدگان، هميشه در گردش ميباشد و آن را در گردش مظهر به مظهر نامند. در اين باره آنان به هفت جلوه پياپيند و ميگويند هر بار خداوند حق تعالي با چند تن از فرشتگان مقرب خدا، به صورت اتحاد در بدنهاي خاكي «حلول» مينمايد، اين حلول به منزله لباس پوشيدن و كندن است، كه آن را به فارسي جامه و به تركي «دون» گويند.[7]شعائر و اعمال: اهل حق در هفته يك يا چند بار در جم خانهها و با حضور پير، جمع ميشوند. تشكيلات جم معمولاً در شبهاي جمعه برگزار ميشود و اين مراسم با تشريفات خاصي اجرا ميگردد. قبلاً به اندازة كافي نذر و نياز در جم حاضر و به قصد دعا و خير و عبادت با خلوص نيت و پاكي جسم و تجلي روح به پاكان انجام ميشود، و آن را حلاّل مشكلات ميدانند، و شركت هفتهاي يك بار در جم و جم خانهها را به جاي عبادت دايمي كافي ميدانند.[8]اهل حق نماز نميخوانند و به جاي آن همان نذر و نيازها را انجام ميدهند. و روزة مخصوصي دارند كه سه روز است و به «مرنو» و «قولطاس» مرسوم است. روزة مرنو از آنجا رسم شده است كه سلطان صحاك و يارانش سه شبانه روز از ترس دشمنانشان در غار مرنو پنهان شده و بي غذا ماندند و پس از نجات يافتن آن روزة مرنو نام نهادند و اين روزه در منطقة باختران (كرمانشاه) اجرا ميشود. روزة قولطاس ـ كه اكثريت اهل حقهاي ايران و خارج از ايران انجام ميدهند ـ مربوط به ياران قولطاس و قوشچي اوغلي و شاه ابراهيم است كه در وسط چلة زمستاني سه شبانه روز زير كولاك ميمانند و پس از نجات از آن خطر جشن ميگيرند (قول يعني اقرار و شرط، و (طاس) به منزلة اين كه كولاك، مانند تاس بر سر آنان بود).[9]
پارهاي از احكام منسوب به اهل حق: 1. چون مردان اهل حق را در مساجد مورد سخريه قرار دادند علي ـ عليه السّلام ـ به آنان گفت: من به جاي شما نماز ميخوانم، شما به جاي نماز كردار (نياز) كنيد و شارب بگذاريد تا همديگر را بشناسيد.
2. علي ـ عليه السّلام ـ هنگام غسل دادن بدن مطهر رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ آبي را كه در گودي ناف پيغمبر جمع گرديده بود آشاميد و به احترام حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ديگر مقراض به سبيل خود نبرد.
3. اگر فردي يك مو از سبيل چيد يك گاو نياز دهد تا از سر تقصيرش بگذرند ولي اگر شارب را چيد حق دخول در جمع خانه را ندارد و پير حقيقت نياز وي را نمي پذيرد.
4. اهانت به سيبل به منزلة تعرض به ناموس اهل حق ميباشد.
5. اهل حق براي به كمال رسيدن يك مرد با يك زن و يا مرداني با يك زن مراسم سردادن را اجرا ميكنند و به وسيلة آن عقد برادر و خواهري ميبندند و معتقدند اين ربط و وصلت تا قيامت باقي خواهد بود.
6. كساني كه در جمع خانه شركت ميكنند روي لباس كمر ميبندند براي اينكه جمع نشينان از چاكران داود به شمار ميآيند و طبعاً چاكر و غلام نيز كمر بسته ميباشد.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اهل حق، احمد مالاميري.
2. در جستجوي عرفان، داود الهامي.
3. علي اللهيان، محمد مرداني.
4. فرهنگ فرق اسلامي، محمد جواد مشكور.
5. مجله تخصصي كلام اسلامي شماره 16.
پي نوشت ها:
[1] . مرداني، محمد، سيري كوتاه، در مرام اهل حق، ص 4، ناشر: مؤسسة دفاع از حريم اسلام، چ اول، 1377.
[2] . جستجو در عرفان اسلامي، ص 155، همان.
[3] . به نقل از سيري كوتاه در مرام اهل حق، ص 49، همان.
[4] . مالاميري كجوري، احمد، اهل حق، ص 85، نشر مرتضي، چ اول، 76.
[5] . مجله تخصصي كلام اسلامي، شماره 18، ص 56.
[6] . سرانجام نام كتاب مقدس مسلك اهل حق است.
[7] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 79، انتشارات آستان قدس رضوي، چ سوم، 1375.
[8] . رباني گلپايگاني، فرق و مذهب كلامي، ص 333، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، چ سوم، 1383.
[9] . رباني گلپايگاني، فرق و مذهب كلامي، ص 333، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، چ سوم، 1383.
[10] . اهل حق، ص 144، همان.