در دين مبين اسلام چيزي به نام گروه و يا طريقه عرفان وجود ندارد و اين گروه ها كاملاً يك پديده بيگانه از اسلام مي باشند. امروز گروه و دسته هاي متعددي به نام هاي مختلف براي سود جوئي مالي و يا ترويج فساد اخلاقي و دين زدائي در حوزه هاي كوچك و بزرگ فعاليت مي كنند. برخي از اين گروه ها كاملاً سياسي و وابسته به سياست هاي استعماري مي باشند كه در قالب فرقه و گروه هاي عرفاني خودشان را به جوانان عرضه نموده و از اين طريق آنان را شكار مي كنند. اين دسته از گروه هاي عرفاني، از واردات ابتذال غرب مي باشند كه با نام هاي مثل اكنكار، راگ، شيطان پرستي، متال، عرفان کيهاني، منهاج فردوسي، ريکي و امثال اينها در گوشه و كنار كشور خودشان را نشان مي دهند.
ولي آنچه كه شما با آن در تماس شده ايد ممكن است يكي از گروه هاي صوفيه باشد كه در ميان مسلمانان به نام هاي مختلف ظهور دارند. اين فرقه ها به نام هاي قادريه، چشتيه، ذهبيه، گناباديه، خاكساريه، نعمت اللهيه، اويسه شاه مقصوديه، سهرورديه و امثال اينها معروف اند كه همه آنان از فرقه هاي تصوف به شمار مي آيند. تصوف نيز كوچك ترين ريشه اي در دين اسلام ندارد. و تاريخ نشان مي دهد كه اين فرقه در قرن دوم هجري در ابتداء با ظهور برخي از اشخاص به نام صوفي به وجود آمده و سپس به تدريج با فرهنگ و آموزه هاي خاصي در قالب طريقه و گروه هاي متعددي ظهور نموده اند. علامه طباطبايي در اين رابطه مي گويد: تصوف مقارن با انتشار بحث فلسفي در زمان عباسيان ظهور نمود و براي آن ريشه اي در عهد خلفاء در لباس زهد وجود داشته و سپس به شكل متصوفه در اوائل عهد بني عباس توسط ظهور مرداني از صوفيه مثل بايزيد، جنيد، شبلي، معروف و غير آنان پديدار شدند. اين قوم زماني كه ادعاي كرامات كردند و مطالبي را كه با ظهور دين و حكم عقل متناقض بودند به زبان آوردند و ادعا مي كردند كه بر اين معاني صحيح، فهم اهل ظاهر نمي رسد، بر فقهاء و عامه مسلمين گران تمام شد و آنان را انكار نمودند و از آنان تبرئه جسته و مورد تكفيرشان قرار دادند.[1]يكي از عقايد معروف صوفيه اينست كه براي دين ظاهر و باطن قرار داده و اين مسئله را به نام شريعت، طريقت و حقيقت مطرح نموده اند. آنان معتقدند كه شريعت پوست است و طريقت مغز و حقيقت مغز، مغز است و هرگاه انسان به طريقت كه در پندار آنان از امور معنوي و باطني به شمار مي آيد، عمل كند، شريعت كه به نظر آنان همان ظاهر دين است، هيچ نفعي ندارد و از كارايي مي افتد و هنگامي كه با عمل به طريقت به تمام حقيقت و فناء في الله رسيد در اين مرحله كاملاً تكليف ساقط مي شود.[2]روي اين جهت در نزد صوفيه فقهاء، مفسّرين، محّدثين و متكلّمين كه پاي بند به شريعت دين هستند قشريون و ظاهرگرا ناميده شده اند.[3]بنابراين اعتقاد باطل صوفيه است كه اگر كسي به طريقت عمل نمود و به مقام حقيقت رسيد شريعت و ظواهر دين برداشته مي شود و نيازي به ظواهر دين مثل نماز، روزه، زكات، حج و … نيست.
اين شخص كه شما با او در تماس شده ايد به احتمال قوي وابسته به يكي از اين گروه ها مي باشد و بنابر همين اعتقاد كه مخالف با دين و قرآن مي باشد گفته است كه در مقام ظاهر لازم نيست براي نماز وضو گرفته شود و يا لازم نيست براي غسل ترتيب رعايت شود و مي توان با گفتن ذكري كه به پندارشان همان طريقت است اين امور را ساقط كنند در حالي كه اين اباطيل با صراحت مخالف با دين اسلام و آموزه هاي قرآن و احاديث معصومين (ع) مي باشد. اگر با اين شخص رابطه تان را ادامه دهيد در آينده قطعاً به شما خواهد گفت كه اصلاً نيازي به نماز، روزه ، حج، زكات و ساير دستورات ديني نمي باشد چون به نظر آنها اين عبادات ظاهر شريعت است و باطن و درون آن، طريقت است كه حتي خودشان هم نمي دانند اين طريقت چيست؟ و با وجود طريقت و باطن نيازي به ظاهر و شريعت نمي باشد.
اين شگرد تمام فرقه هاي صوفيه به خصوص فرقه هايي كه خودشان را به مذهب شيعه نسبت مي دهند، است كه به صورت منافقانه در ابتداء خودشان را متشرع و مؤمن نشان داده تا با اين وسيله جواناني را كه تشنه معرفت و معنويت اند به خود جذب نموده و سپس كم كم كه بر آنان مسلط شدند، عقايد باطل خودشان را به تدريج آشكار مي كنند و در نهايت به جائي مي رسند كه رهبران و اقطاب خودشان را ولي و همه كاره مردم معرفي نموده و اطاعت از آنان را واجب و لازم مي دانند و به اين ترتيب جوانان را فريفته و از راه مستقيم اسلام منحرف نموده و به سياه چال حيرت و هلاكت مي اندازند و هيچ گاه ادعاهاي شان را نمي توانند به اثبات برسانند. بنابراين بر شما و امثال شما توصيه مي شود كه ازين گونه افراد فاصله گرفته و يا حتي در افشاي عقايد و تمنيات آنان تلاش نمائيد تا ديگران در دام آنان نيافتند و خسران دنيا و آخرت نصيب شان نشود.
عرفان اسلامي نه نيازي به گروه دارد و نه نيازي به قطب و مرشد و خانقاه و نه نيازي به رياضت هاي برگرفته از رهبانيت مسيحي و عرفان بودسيم و هندوئيسم بلكه يك مسلمان با انجام فرائض و واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات و عمل به دستورات قرآن و روايات معصومين در تمام حوزه هاي زندگي، يك عارف به تمام معنا خواهد بود و از اين طريق مي تواند به قله هاي كمالات انساني رسيده و به خداوند متعال نزديك شده و رضايت او را جلب كند. ما موظف هستيم كه بر طبق شريعت كه خداوند توسط پيامبرش براي هدايت بشر فرستاده است عمل كنيم و خارج شدن از شريعت جز گمراهي و ضلالت چيز ديگري نخواهد بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ عارف و صوفي چه مي گويد، جواد تهراني.
2ـ در خانقاه بيدخت چه مي گذرد، محمد مدني.
3ـ اسلام و دراويش، محمد مرداني.
پي نوشت ها:
[1]. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ج 1، ص 25، قم، دفتر نشر اسلامي، بي تا.
[2]. ر .ک: لاهيجي ، شمس الدين، مفاتيح الاعجاز في شرح گلشن راز، ص 246 ـ 248، تهران، زوار، پنجم، 1383 ش.
[3]. ر.ک: شيرازي، ابوالقاسم، مناهج انوار المعرفه في شرح مصباح الشريعه، ص 6 و 7، تهران، خانقاه احمديه، دوم، 1363 ش.