آنچه مسلم است اين است كه در صدر اسلام، گروهي به نام عارف يا صوفي در ميان مسلمين وجود نداشته و نام صوفي در قرن دوم هجري پيدا شده است ميگويند اولين كسي كه به اين نام خوانده شد ابو هاشم كوفي است.[1] و اولين خانقاه را اميري ترسا در رمله شام بنا نهاده است.[2]بسياري از محققين اسلامي و مستشرقين تصوف را به دليل كثرت اختلاف در مسائل و احكامي كه با دين اسلام ارتباطي ندارد، بيگانه از اسلام ميدانند[3] و همين بيگانگي تصوف با اسلام و احاديث متعددي كه از سوي ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ در ذم آنان وارد شده باعث گشته است تا در طول تاريخ علما به مقتضاي زمان و مكان اقدامات جدي بر عليه تصوف انجام دهند و اين اقدامات در برخي از موارد كه علماي شيعه در تنگنا قرار داشتند و يا با مسائل مهمتري دست به گريبان بودهاند نمود كمتري يافته و در مواردي به صورت افشاگري بر عليه متصوفه در محافل درسي و وعظي خودنمايي كرده است، و هرگاه مجالي حاصل شده علاوه بر تكفير متصوفه رديّههاي علمي و استدلالي در رد تصوف و متصوفه بر عليه آنها به رشته تحرير درآمده است، روي هم رفته برخورد علما با متصوفه را ميتوان به دو نوع عملي و علمي تفسيم كرد:
الف) اقدامات علمي: اغلب علماي شيعه به دليل فقدان حكومت مستقل و قوي شيعي تنها توان مبارزه علمي با متصوفه را داشتهاند و با نوشتن كتاب و مقاله و رساله در رد متصوفه به رد استدلالي روش و آراء و تفكرات متصوفه پرداختهاند.[4]در تتمه كتاب «تنبيه الغافلين» از 120 كتاب نام برده شده كه برخي از اين كتابها به طور كامل به ردّ تصوف پرداختهاند و در برخي نيز تحت عناويني چند به اين مهم اهتمام ورزيدهاند؛ در اين خصوص ميتوان به كتاب «كسرالاصنام» صدرالدين محمد شيرازي (ملا صدرا) و «حديقة الشيعه» مقدس اردبيلي و كتاب «خيراتيه» تأليف علامه كرمانشاهي و «الرد علي الصوفية و الغاليه» نوشته حسين بن سعيد اهوازي كه از اصحاب امام رضا ـ عليه السّلام ـ است و تأليفات فضل بن شاذان، ابو سهل نوبختي، ابو اسحق كاتب از اصحاب امام حسن عسگري ـ عليه السّلام ـ و شيخ صدوق و ديگر بزرگان اشاره كرد.[5]ب) اقدامات عملي: پيش از روي كار آمدن سلسله «صوفيه» علما در قبال صوفيه كاري از پيش نميبردند و اقدام افرادي چون حلاج و عينالقضاة همداني تنها به دليل نظر مخالف علما صورت نيافت بلكه عداوتهاي درون گروهي و مصالح امرا در اين مورد بيتأثير نبود؛[6] در دوران حكومت صفوي كشمكش ميان علماي شيعه و متصوفه بالا گرفت، و صوفيان از سوي عالمان و حكمرانان مورد سختترين حملات قرار گرفتند و اين درگيري با سقوط صوفيه از موضع قدرت، و تعقيب ايشان پايان يافت و چنان كه در تاريخ شاه اسماعيل صفوي آمده است قبور اولياي آنان به وسيله حكمرانان كه در آن روزگار بر طبق دستورهاي علما كار ميكردند در معرض نبش قرار گرفت و شيخالاسلام علامه محمدباقر مجلسي به آنها هجوم سختي برد وكفر آنها را اعلام كرد و به وجوب تعقيب آنها فتوا داد؛[7] از جمله اقداماتي كه پادشاهان صفوي به اشاره علما بر عليه متصوفه اعمال كردهاند، برخورد شديد شاه طهماسب صفوي با صوفيان ميباشد، وي پسيخانيان (نقطويان» را كه از صوفيان پيرو محمود پسيخاني بودند و پس از مرگ او در ايران پراكنده شده و به نشر آيين خود ميپرداختند تا نطنز و كاشان و انجوان تعقيب نمود و آنها را قلع و قمع كرد؛ در قزوين نيز گروهي از نقطويان را به حبس انداخت؛[8] از اين قبيل اقدامات كه با اتحاد علماء و حكام بر عليه صوفيان صورت ميگرفت در طول حكومت صفويان حتي در دوران شاه سلطان حسين، آخرين پادشاه صفوي نيز به وفور يافت ميشود؛ شاه عباس صفوي اقدامات بسيار مؤثري را بر عليه متصوفه اعمال نمود و او بود كه بناي استحكام يافته تصوف را در ايران ويران كرد، شاه عباس با حمايت علما و تدابيري كه انديشيد توانست تصوفي را كه پس از مرگ شاه طهماسب در زمان او جان گرفته و به رهبري درويش قلندر از نيروي نظامي نيز بهرهمند بود، از ميان ببرد؛[9] همچنان كه از تواريخ به دست ميآيد در عهد صفويه، صوفيه به طور كامل منهدم گرديد و جز رگههايي بيفروغ از آن باقي نماند.[10]پس از صوفيه چون اغلب مردم ايران به تشيع گرويده بودند، علما با تكيه بر مردم از قدرتي مثال زدني برخوردار شدند، و همين موجب گرديد كه هرگز تصوف جايگاه قبلي خود را به دست نياورد، در اواخر «زنديه» كه تصوف برگرفته از هند ميخواست رشد كند با مخالفت شديد عالم بزرگ علامه محمد علي كرمانشاهي مواجه گرديد، وي به دليل اقداماتش بر عليه صوفيه ملقب به «صوفي كش» شده بود؛[11] اقدامات عملي علامه به جايي رسيد كه وي سرسلسله صوفيه آن زمان، معصومعلي شاه را در خانه خود محبوس گردانيد، وقتي فتحعلي شاه و صدر اعظم او ابراهيم شيرازي بيگلر بيگي كرمانشاه را مسئول پيگيري واقعه معصومعلي شاه ميكنند، آقا محمدعلي طي نامهاي بر آنها اعتراض ميكند كه چرا دركار مربوط به مجتهد شرع دخالت ميكنند و نميگذارند حاكم شرع حد شرعي را درباره مجرمين و مستحقين اجرا كند؟ فتحعليشاه و صدر اعظم هم در پاسخ نوشتند: «صلاح ما آن است كه تراست صلاح»[12]؛ بعدها علامه با نوشتن كتاب خيراتيه، با استدلالهاي قوي بطلان تصوف و روش متصوفه را اثبات كرد؛ نامههايي از فتحعلي شاه به علامه و بالعكس وجود دارد كه در كتاب خيراتيه موجود ميباشد.[13]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . سفينة البحار، شيخ عباس قمي، كلمه صوفيه.
2 . خيراتيه، محمدعلي بن وحيد بهبهاني، مؤسسه وحيد بهبهاني.
3 . فضايح الصوفيه، محمدجعفر بن محمد علي، انصاريان.
4 . ارزش ميراث فرهنگي صوفيه، عبدالحسين زرين كوب، اميركبير.
5 . تصوف و تشيع، هاشم معروف الحسني، آستان قدس رضوي.
6 . عرفان و تصوف، داود الهامي، مكتب اسلام.
7 . تنبيه الغافلين، محمود بن محمدعلي، انصاريان.
8 . پيدايش تصوف در ميان شيعيان، داود الهامي، دفاع از حريم اسلام.
9 . در ديار صوفيان، علي دشتي، چاپ جاويدان.
10. عرفان و ادب در عصر صفوي، احمد تميم داري، حكمت.
11 . موضع تشيع در برابر تصوف، داود الهامي، مكتب اسلام.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، ص 110، تهران، صدرا، ج 6، 1368.
[2] . الهامي، داود، پيدايش تصوف درميان شيعيان، ص 40، قم، دفاع از حريم اسلام، 1377.
[3] . مطهري، مرتضي، مسأله حجاب، ص 38، تهران، صدرا، 1368.
[4] . آل آقا، محمدجعفر بن آقا محمد علي، فضايح الصوفيه، ص 196، قم، انصاريان، 1413.
[5] . آل آقا، محمد بن محمد علي، تنبيه الغافلين، ص 102، قم، انصاريان، 1413.
[6] . زرينكوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، ص 64 تا 72، تهران، امير كبير، چ 7، 1373.
[7] . معروف الحسني، هاشم، تصوف و تشيع، ص 554، مشهد، آستان قدس، چ 2، 1375.
[8] . تميمداري، احمد، عرفان و ادب در عصر صفوي، ج 1، ص 74، تهران، حكمت، چ 1، 1372.
[9] . تميم داري، احمد، عرفان و ادب در عصر صفوي، ج 1، ص 75، تهران، حكمت، چ 1، 1372.
[10] . زرين كوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، ص 98، تهران، اميركبير، چ 7، 1373.
[11] . زرينكوب، عبدالحسين، ارزش ميراث صوفيه، ص 97، تهران، اميركبير، چ 7، 1373.
[12] . الهامي، داود، موضع تشيع در برابر تصوف در طول تاريخ، ص 288، قم، مكتب اسلام، 1378.
[13] . محمد علي بن علامه وحيد بهبهاني، خيراتيه، ج 1، ص 143، قم، مؤسسه وحيد بهبهاني.