مكتب تصوف و فرقه هاي صوفيه كه امروزه در ميان برخي از جوامع اسلامي رايج است برخاسته از دين اسلام نمي باشد. زيرا نه در قرآن كريم و نه در متون روايي معتبر هيچ پايگاه و ريشه اي براي تصوف و فرقه هاي آن وجود ندارد لذا تصوف با آمدن اسلام در ميان مسلمين نيامده است. از ديدگاه تاريخي نيز اين نتيجه بدست مي آيد كه تا زمان حكومت عباسي ها اثري از صوفيه و تصوف و فرقه ها و اقطاب آن در ميان مسلمين به چشم نمي خورد و همه محققين بر اين مطلب اتفاق نظر دارند.
با توجه به اين که تا زمان امام صادق ـ عليه السلام ـ فرقه هاي صوفيه وجود نداشته رواياتي که از معصومين ـ عليهم السلام ـ در رد و نکوهش صوفيه نقل شده از زمان امام صادق ـ عليه السلام ـ به بعد مي باشد. جز اين که يک روايت از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به صورت پيشگويي و خبر دادن از به وجود آمدن آنها نقل گرديده است. که برخي از آنها را در اين جا ذکر مي کنيم:
1. رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در اثناي سفارش هايي به اباذر غفاري فرمود: در آخر الزّمان جماعتي خواهند بود كه پشم پوشند در تابستان و زمستان و گمان كنند كه ايشان را به سبب اين پشم پوشيدن فضل و زيادتي بر ديگران است اين گروه را ملائكه آسمان و زمين لعنت مي كند.[1]2. به سند صحيح از «احمد بن محمد بزنطى» روايت كرده اند كه مردى به امام صادق ـ عليه السلام ـ عرض كرد: در اين زمان قومى پيدا شده اند كه به آنها «صوفى» مى گويند، درباره آنها چه مى فرماييد؟ امام در پاسخ فرمود: «اِنهم اعداؤنا فمن مال اليهم فهو منهم و يحشر معهم و سيكون اقوام يدعون حبّنا ويميلون اليهم ويشبّهون بهم ويلقّبون انفسهم بلقبهم و يُأوّلون اقوالهم، ألا فمن مال اليهم فليس منا و انا منه براء و من انكرهم و ردّ عليهم كان كمن جاهد الكفار بين يدى رسول الله؛ آنها (صوفى ها) دشمنان ما هستند، پس هر كس به آنان ميل كند از آنان است و با آنان محشور خواهد شد. به زودى كسانى پيدا مى شوند كه ادعاى محبت ما را مى كنند و به ايشان نيز تمايل نشان مى دهند و خود را به ايشان تشبيه نموده و لقب آنان را بر خود مى گذارند و گفتارشان را تأويل مى كنند. بدان كه هر كس به ايشان تمايل نشان دهد از ما نيست و ما از او بيزاريم و هر كس آنان را رد و انكار كند، مانند كسى است كه در حضور پيامبر اكرم با كفار جهاد كرده است».[2]3. در حديقة الشيعه از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرمود: كسي كه در نزد وي از صوفيان سخن به ميان آيد و اين شخص آنها را با زبان و قلب انكار نكند از شيعيان ما نيست. اما اگر آنها را انكار كند ـ روش و مسلك آنها را باطل بداند ـ مانند كسي است كه در كنار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با كفّار به جهاد پرداخته است.[3]4. امام هادي ـ عليه السّلام ـ در مسجد النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ نشسته بود كه گروهي از صوفيه وارد شدند امام ـ عليه السّلام ـ به اطرافيان خود فرمود به آنها توجه نكنيد… آنگاه اضافه كرده و فرمودند: همه صوفيان از مخالفين ما هستند و راه و مسلك آنها مغاير با راه و مسلك ما مي باشد و اينها نصارا و مجوس اين امت هستند.[4]5. يكي از شيعيان به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كرد در زمان ما قومي به وجود آمده كه آنها را صوفيه مي نامند، در رابطه با آنها چه مي فرمائيد؟ امام ـ عليه السّلام ـ در جواب فرمودند: آنها دشمنان ما هستند و كسي هم كه رغبتي به آنها داشته باشد از آنهاست و با آنها محشور خواهد شد.[5]6. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در رابطه با ابي هاشم صوفي كوفي سؤال شد، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: او جدّاً عقيده فاسدي دارد، او كسي است كه مذهب و مسلك تصوف را پايه گذاري كرده است.[6]7. شيخ مفيد به سند صحيح از امام علي النقي ـ عليه السلام ـ روايت كرده است كه محمد بن حسين مي گويد: كه در مسجد النبي در خدمت امام علي النقي بودم كه در آن حال جمعي از اصحاب آن حضرت، شرفياب حضور آن حضرت شدند و در ميان ايشان «ابوهاشم جعفري» نيز بود. او كه مردي بسيار بليغ و باكمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظيمي داشت، و چون اصحاب در كنارش قرار گرفتند بناگاه جمعي از صوفيه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذكر گرديدند حضرت فرمود: به اين حيله گران اعتنا نكنيد زيرا جانشينان شياطين و خراب كننده قواعد دين مي باشند زهد ايشان براي راحتي بدنهايشان و تهجّد و شب زنده داري شان براي صيد كردن عوام است، عمري را در گرسنگي به سر بردند تا عوام و نادانان را مانند خرها پالان كنند و زين بر پشت آنها گذارند. ذكر نمي گويند مگر براي فريب مردم و خوراك خود را كم نمي كنند مگر براي پركردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستي خدا زنند تا ايشان را به چاه اندازند اوراد ايشان رقص و كف زدن و غنا و آواز خواني است و هر كس به زيارت يكي از آنان در حال حيات و يا بعد از مرگ برود مانند آن است كه به زيارت شيطان و بت پرستان رفته باشد. و هر كس ياري شان كند گويا يزيد و معاويه و ابوسفيان را ياري كرده است.
در همان موقع يكي از اصحاب آن حضرت عرض كرد: «و ان كان معترفاً بحقوقكم؟» و اگر چه آن كس به حقوق شما اقرار داشته باشد؟ حضرت نگاه تندي به او كرد و فرمود: اين سخن را ترك كن مگر نمي داني هر كس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمي كند آيا نمي داني ايشان پست ترين طوائف صوفيه مي باشند، و فرقه هاي صوفيه عموماً مخالف ما هستند و طريقه آنان باطل و برخلاف طريقه ما است. و اين گروه نصاري و مجوس اين ملت هستند و آنان سعي در خاموش كردن نور خدا (محو اسلام) مي كنند و خداوند نور خود را تمام مي كند گرچه كافران خوش ندارند.[7]از اين روايت صحيح و معتبر كه ترجمه آن بيان گرديد استفاده مي شود كه تمام صوفيه مذموم و آنها عموماً از مخالفين ائمه اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مي باشند هر چند دم از علي و اولاد او بزنند و ادعاي تشيع نمايند آنان از ساير فرق صوفيه پست تر و نزد شيطان محبوبترند زيرا آنها باعث گمراهي شيعيان مي شوند امام ـ عليه السلام ـ در جواب كسي كه گفت: ولو معترف به حقوق شما باشد، فرمود: آن كس كه معترف به حقوق ما مي باشد با ما مخالفت نمي كند. يعني آنان در ادعاي خود دروغگو هستند اعتراف به حقوق اهل بيت ـ عليهم السلام ـ با تصوف و صوفي گري سازگار نمي باشد.
در اين راستا علما و فقهاي بزرگ شيعه در طول تاريخ با اين جريان انحرافي مخالفت نموده و هيچ گاه روش و طريقه آنان را مورد تأييد قرار نداده اند.
1. علامه حلّي مي گويد: صوفيه جاهل ترين جاهلان است و عقايدشان شبيه به عقايد كفار است.[8]2. شيخ حرعاملي در كتاب اثني عشر مي گويد: تمام شيعيان فرقه هاي صوفيه را انكار نموده اند.[9]3. آيت الله گلپايگاني پس از نفي و ردّ تصوف مي گويد که حق در راه سلوک به سوي خدا راه و روشي است که اصحاب ائمه ـ رضوان الله عليهم ـ به متابعت از ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ رفته اند و علماء ابرار و صلحاء شيعه و اسلاف آنان از آنها تبعيت کرده اند. و هر چيزي که با اين روش مخالف باشد بدعت و گمراهي است. پس هيچ روشي در عبادت و هيچ طريقه اي و هيچ رياضتي در مجاهده نفس و تزکيه و تهذيب آن غير از آن چه که از کتاب و سنت نبوي و ائمه اطهار استفاده مي شود وجود ندارد. و لذا دوري از آن چه که صوفيه اختراع کرده اند از قبيل سلاسل شان و پيروي از غير فقهاء در مسئله رياضت و جدايي بين شريعت و طريقت، واجب است. و به گردن گرفتن راه و طريق آنان و رکون به سوي آنها جايز نيست و هيچ کسي از علماء اماميه را نمي بينيم مسلک صوفيه را رفته باشد يا عقيده آنان را پسنديده باشد. خداوند مسلمانان را از شرور مبدعين حفظ نمايد انشاالله العالم».[10]و نيز پس از اين که شرکت در خانقاه و رياضت و سير و سلوک صوفيان را ترويج باطل مي داند راه صحيح سير و سلوک را منحصر در انجام عبادات بر طبق رساله مرجع تقليد دانسته چنين مي گويد: «براي عبادت به مسجد برويد و براي رياضت مطابق رساله مرجع تقليد، واجبات و مستحبات را عمل نماييد و محرمات و مکروهات را ترک کنيدکه بهترين رياضت است و از متابعت غير از قرآن و اخبار ائمه ـ عليهم السلام ـ اجتناب کنيد که خطر دارد.»[11] فقهاي عظيم الشأن شيعه به پيروي از مكتب اهل بيت ـ عليهم السلام ـ حضور در خانقاه را ولو به قصد دعا و عبادت و اجراي مراسم مذهبي جايز نمي دانند. فقيه عالي قدر شيعه آيت الله گلپايگاني(ره) در جواب به كسي كه در خانقاه براي عبادت شركت مي نموده، فرموده است: «واضح است كه معبد مسلمانان مسجد است و رفتن به خانقاه اگر براي اين باشد كه گمان كنيد آنجا خصوصيت و شرافتي بر ساير امكنه دارد بدعت و حرام است و علاوه اين تشكيلات، موجب تفرقه بين مسلمين و اختلاف و ضعف آنها مي شود و ذكرهائي كه در آنجا خوانده مي شود اگر سند و مدرك معتبر نداشته باشد خواندنش به قصد ورود جايز نيست و اگر عبادت آن هم با عقايد حقه موافق نباشد خواندنش مطلقاً حرام است»[12] همچنين رفتن به خانقاه جهت سوگواري ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و اقامه فاتحه براي اموات و منبر رفتن در آنجا جهت ختم فواتح و كمك به ساختمان خانقاه را ترويج باطل و جايز ندانسته است.[13]4. نظر و موضع امام خميني(ره) مانند ساير فقهاء و علماء اماميه در برابر تصوف و فرقه هاي صوفيه خيلي روشن است که در برخي از کتاب هايش منعکس شده است. مثلاً امام در کتاب چهل حديث درباره صوفيان چنين مي گويد: «آن بيچاره اي که خود را مرشد و هادي خلايق مي داند و در مسند دستگيري و تصوف قرار گرفته از آن دو (عارف و حکيم متکبر) حالش پست تر و غمزه اش بيشتر است. اصطلاحات اين دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده… براي رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره اي از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده گمان کرده با لفظ « مجذوب عليشاه» يا «محبوب عليشاه» حال و جذبه و حب دست مي دهد… بيچاره از تنگي حوصله و کوچکي کله گاهي خودش هم بازي خورده، خود را داراي مقامي دانسته، حب نفس و دنيا به مفاهيم مسروقه و اضافات و اعتبارات پيوند شده، يک وليده ناهنجاري پيدا شده و از انضمام اين ها يک معجون عجيبي و اخلوطه اي غريبه اي فراهم شده است. و خود را با اين همه عيب، مرشد خلايق و هادي نجات امت و داراي سرّ شريعت، بلکه وقاحت را گاهي از حد گذرانده و داراي مقام ولايت کليه دانسته است».[14]5. شيخ حرّ عاملى (م 1104 هـ.ق) صاحب كتاب «وسائل الشيعه»، كتابى به نام «الاثنى عشريه» در ردّ و مذمت صوفيه نوشته و در آن صدها روايت در انكار و نكوهش آنان نقل كرده است.
6. علامه مجلسي در رد صوفيه مي گويد: و گروهي از اهل زمان ما بدعتها را براي خود دين اخذ کرده، خدا را با اين بدعت ها مي پرستند و آن را «تصوف» نام نهاده اند… اين از خدا بي خبران که لعنت خدا بر آنها باد به اين بدعت ها اکتفاء نکرده به وحدت وجود قائل هستند و معناي معروفي که از آن قصد مي کنند، آن طوري که از بزرگان شان در عصر ما شنيده مي شود کفر به خداوند عظيم است… اي برادران ايماني از اينها بپرهيزيد تا دين و ايمان تان سالم بماند.[15]4. آيت الله خويي در کتاب طهارت مسئله طهارت و نجاست صوفيه را مطرح مي کند و مي فرمايد: اقوي اين است که صوفيه نجس نباشند مگر اين که علم داشته باشيم آنان به لوازم مذاهب خودشان که جز مفسده چيزي نيست، ملتزم باشند.[16]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ پرتو عرفان، عباس كي منش.
2ـ عارف و صوفي چه مي گويد، جواد تهراني.
3ـ تصوف از ديدگاه ائمه اطهار، داوود الهامي.
4ـ در خانقاه بيدخت چه مي گذرد، محمد مدني.
5ـ تاريخ صوفي و صوفي گري، مبلغي آباداني.
6ـ جلوه حق، آيت الله مكارم شيرازي.
7ـ سيري در تصوف، نور الدين مدرسي چهاردهي.
8ـ سير عرفان در اسلام، زين الدين كياني نژاد.
9ـ ارمغان خانقاه، محمد تقي رهبر
10ـ سرچشمه تصوف در ايران، تأليف سعيد نفيسي.
11ـ تشيع و تصوف، تأليف دكتر كامل مصطفي (ترجمه عليرضا ذكاوتي قراگزلو)
پي نوشت ها:
[1]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، المكتبه الاسلاميه، چاپ دوم، بي تا، ج77، ص93.
[2]. الاثنى عشريه، ص32؛ سفينة البحار، ج2، ص57؛ حديقه الشيعه، ص3ـ562؛ شرح نهج البلاغه خوئى، ج6، ص304.
[3]. هاشمي خوئي، حبيب الله، تهران، مكتبة الاسلاميه ص16، ج14.
[4]. هاشمي خوئي، حبيب الله، شرح نهج البلاغه، تهران، مكتبة الاسلاميه، چاپ چهارم، ج14، ص16.
[5]. همان مصدر، ص16.
[6]. همان، ص7.
[7]. حر عاملي، الاثني عشريه، قم، دارالكتب العلميه، بي تا، ص28.
[8]. حلّي، ابو يوسف، حسن بن مطهر، نهج الحق و كشف الصدق، مطبعه صدر، دارالهجرة، بي تا، ص58.
[9]. حرعاملي، الاثني عشريه، قم، دارالكتب العلميه، بي تا، ص44.
[10]. گلپايگاني، محمدرضا، ارشاد السائل، بيروت، دارصفوه، چاپ اول، 1413ق، ص197.
[11]. گلپايگاني، محمدرضا، مجمع المسائل، قم، دارالقرآن، ج1، ص155.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. امام خميني، سيد روح الله، شرح چهل حديث، موسسه تنظيم و نشر آثار، چاپ پنجم، 1373ش، ص91.
[15]. مجلسي، محمد باقر، اعتقادات مجلسي، ترجمه علي اکبر مهدي پور، قم، رسالت، چاپ دوم، 1376ش، ص15ـ17.
[16]. خويي، سيد ابوالقاسم، کتاب الطهاره،قم، دار الهادي، چاپ دوم، 1410ق، ج2، ص81.