خانه » همه » مذهبی » آيا افتراق شريعت از طريقت مبناي عقلي دارد؟

آيا افتراق شريعت از طريقت مبناي عقلي دارد؟

شريعت در لغت به معناي راه است و نيز راه وارد شدن به رودخانه براي برداشتن آب از آن است. و در اصطلاح بر احكامي اطلاق مي‎شود كه خداوند براي بندگان خويش نهاده تا با ايمان و عمل به آنها سعادت دنيوي و اخروي را تأمين كند.[1]طريقت اصطلاح مخصوص صوفيان است كه مجموعة تعليماتي را كه سالك در خانقاه زير نظر مرشد و پير خانقاه مي‎بيند و راهي را كه در طي زمان براي رسيدن به حقيقت طي مي‎كند طريقت نامند.[2]صوفيه معتقداند كه شريعت بمثابه پوست است و طريقت مغز او و باز طريقت نسبت به حقيقت به منزلة پوست است و شريعت و طريقت وسائل و اسباب حصول حقيقت اند. و مي‎گويند: غرض از شرايع و اعمال و عبادات ظاهره و باطنيه قرب و وصول بحق است و روندگان و سالكان راه اله چون به وسايل عبادات و متابعت اوامر و نواهي نهايت كمال وصول مي‎يابند و به مرتبة محبوبي مي‎رسند به دو قسم مي‎شوند، قسم اول آنهايند كه نور تجلي الهي ساتر نور عقل ايشان گشته و در بحر و حدت محو و مستغرق شدند و از آن استغراق و بيخودي مطلق بار ديگر به ساحل و مرتبه عقل باز نيامدند و چون مسلوب العقل گشتند به اتفاق اولياء و علماء تكاليف شرعيه و عبادات از اين طائفه ساقط است چون تكاليف بر عقل است.[3]اين ادعا هيچگونه مبناي شرعي و عقلي ندارد و مورد قبول فقهاي عظيم الشأن شيعه نمي‎باشد و تا جايي كه برخي از فقهاي مدرسه اهل‎بيت _ عليهم السّلام _ به زبان آوردن لغت طريقت و حقيقت و قول به عشق حقيقي و مكاشفات عرفانيه و نظائر اينها را از بدعت‎هاي مهلكه شمرده‎اند.[4]آنها معتقدند كه مقررات اسلامي در سه بخش خلاصه مي‎شود:
اول بخش اصول عقايد كه علم كلام عهده‎دار آن است كه در مسائل اصول عقايد لازم است انسان از راه عقل، ايمان و اعتقاد تزلزل‎ناپذير داشته باشد.
دوم بخش اخلاق، در اين بخش دستورهاي بيان شده است كه وظيفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقي بيان مي‎كند و علم اخلاق عهده‎دار بيان آن است .
بخش سوم: بخش احكام است كه مربوط به اعمال و رفتار خارجي انسان است و فقه عهده‎دار آن است.[5]عمل به وظايف سه گانه فوق موجب سعادت دنيا و آخرت مي‎باشد و چنين كسي مسلمان و مؤمن خواهد بود. در دين مبين اسلام بيش از اين از مردم خواسته نشده و رفتن به خانقاه و تحت نظر مرشد و پير قرار گرفتن و از مردم و اجتماع بريدن كه طريقت ناميده مي‎شود در هيچ يك از منابع اسلامي به آن دستور داده نشده و از بدعتهايي است كه صوفيه پديد آورده‎اند.
پشمينه پوشان به اين بدعت اكتفا ننموده و حتي گفته‎اند كه وقتي سالك از مرحله طريقت عبور نمايد و به حقيقت نائل گردد ديگر تكاليف شرعي از او برداشته شده و ملزم به رعايت شرع نمي‎باشند.[6] و عمل به شرع داراي مصلحت نيست.
بديهي است كه اين ادعا براي هيچ مسلماني قابل قبول نمي‎باشد و نمي‎تواند آن را بپذيرد. زيرا اوامر و نواهي كه در شرع معين گرديد داراي مصلحت مي‎باشند و هيچ كس در هر مقام و مرحله‎اي كه باشد از تكاليف شرعي معاف نيست چون مقام عبوديت و بندگي اقتضاي تكليف را دارد. و معافيت از آن فقط براي اطفال، ديوانگان و بيماراني است كه توان قدرت آن را ندارند.
صوفيه آية «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون»[7]؛ من جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند. به «الا ليعرفون» معنا نموده‎اند و گفته‎اند كه چون سالك در مرحلة حقيقت به خدا مي‎رسد قلم تكليف از او برداشته مي‎شود و ديگر نياز به عبوديت و بندگي ندارد.
معلوم نيست كه اين مطلب را صوفيه از كدام دين آورده‎اند و به طور قطع چنين چيزي در اسلام وجود ندارد. زيرا هيچ كس در عبوديت و بندگي به مرحله انبياء و ائمه و خصوصاً پيامبر اسلام _ صلّي الله عليه و آله _ نمي‎تواند برسد و شناخت آنها از خداوند در حدي است كه براي هيچ كس ديگر ممكن نمي‎باشد. و سيرة عملي آنها براي همة مسلمانان حجت است. و هيچ كدام از آنها چنين چيزي كه صوفيه به آن قائل‎اند، نگفته‎اند و تا آخر عمر عمل به شريعت را ترك ننموده‎اند.
علاوه بر اين هر كس شناختش نسبت به خداوند سبحان كاملتر باشد عبوديت و بندگي او نيز بيشتر خواهد بود چون عظمت خدا را بيشتر درك مي‎كند و به عجز و ناتواني خويش پي مي‎برد. از اين رو امام علي ـ عليه السلام ـ كه صوفيه به دروغ ادعاي پيروي از آن حضرت را دارند در هر شب هزار ركعت نماز مي‎خواند.[8] و در حالي شربت شهادت را نوشيد كه در محراب عبادت مشغول فريضة صبح بود. امام حسين سرور و سالار شهيدان كه تمام هستي خويش را براي خدا در طبق اخلاص گذاشت، در شب عاشورا كه آخرين شب حيات اوست به عبادت مي‎پردازد.[9] و حتي در ظهر عاشورا در ميدان جنگ با ياران اندك خويش در اول وقت نماز ظهر را بجا مي‎آورند.
آيا شناخت امام علي ـ عليه السلام ـ و امام حسين ـ عليه السلام ـ نسبت به خداي سبحان بيشتر است يا صوفيان بي‎خرد و بي‎عاري كه دين را وسيله و ابزار براي خواسته‎هاي نامشروع خويش قرار داده و هميشه دم از مي، ميخانه و شرب و… مي‎زند و آرزوي جز آنها ندارند؟ با توجه به آنچه گذشت روشن مي‎گردد كه جاي اين پرسش كه «آيا جدايي شريعت از طريقت مبناي عقلي دارد يا نه» باقي نمي‎ماند زيرا سؤال فوق در صورتي درست است كه ما طريقت را به رسميت شناخته باشيم و آن را به عنوان يك واقعيت مورد تأييد اسلام بپذيريم آنگاه اين سؤال مطرح مي‎شود كه آيا جدائي شريعت از طريقت مبناي عقلي و علمي دارد يا نه، بديهي است كه محور سؤال جدائي و عدم آن است.
وقتي ثابت گرديد كه طريقت اصطلاحي است كه صوفيان براي رهايي از عمل به شريعت، ساخته و پرداخته‎اند ديگر اين سؤال موضوعاً منتفي مي‎گردد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تحفة الاخيار، ملا محمد طاهر قمي.
2. فضايح صوفيه، بهبهاني.
 
پي نوشت ها:
[1] . زلمي، مصطفي ابراهيم، خواستگاه اختلاف در فقه مذاهب، ص 10، بي‎تا، بي‎جا.
[2] . كي منش، عباس، پرتوي از عرفان، 2/692، تهران، سعدي، 1366 ش.
[3] . لاهيجي, شرح گلشن راز، ص 350.
[4] . تبريزي، مدرس، ريحانة الادب، 4/489، تهران خيام، بي‎تا.
[5] . مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، ج 2، ص 95، تهران، صدرا.
[6] . مولانا رومي، مثنوي، ص 719، تهران، هرمس، 1382 ش.
[7] . الذاريات/ 56.
[8] . كليني، محمد بن يعقوب، كافي، 4/154.
[9] . ابن طاووس، لهوف، ص 130، قم، نبوغ، 1381 ش.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد