براي روشن شدن اين كه آيا فرقي ميان صوفي، عارف، زاهد و درويش هست يا نه؟ و اگر هست، چيست؟ ابتدا بايد معناي لغوي و اصطلاحي هر يك از اين كلمات بيان شود، كه به ترتيب به هر كدام پرداخته ميشود:
صوفي
واژة صوفي عربي است و به معناي پيرو طريقة تصوف و پشمينه پوش است.[1] دربارة پيدايش كلمه صوفي و علت نامگذاري صوفيان بدين نام نظرهاي مختلفي وجود دارد. كه از ميان همه نظريات نظري كه آن را برگرفته از صوف به معناي پشم دانستهاند نزديك به صواب است چون صوفيان اوليه لباسهاي پشمينه بر تن ميكردهاند اين نام بر آنان اطلاق شده و اكثر محققين بر اين مطلب اتفاق دارند.
از نظر اصطلاحي هم براي صوفي تعاريف متعدد و گوناگوني ذكر شده است يعني هر صاحب طريقتي آن را به حسب ذوق و حال خويش به گونهاي تعريف كرده است، چنان كه گفتهاند ابومنصور عبدالقادر متوفاي 429 هـ به حسب حروف ابجد با توجه به تأليفات بزرگان صوفيه در حدود هزار تعريف دربارة تصوف و صوفيه و نظرية آنان جمع آوري كرده است.[2] با اين اوصاف به نظر ميرسد يك تعريف جامع كه حاوي طريقهها و روش صوفيه بوده و مورد قبول همگان نيز قرار گرفته باشد يافت نميشود.[3] در اين نوشته از باب نمونه دو تعريف از تعريفهاي ارايه شده براي صوفي را ذكر ميكنيم.
برخي قائلند صوفي بر انساني اطلاق ميشود كه از خوشيهاي زندگي كناره گرفته و با قلبي خاشع و زباني ذاكر و ادبي كامل رو به محراب عبادت آورده و با بيداري شب و روزة روز در پي تحصيل خشنودي خداوند است…[4] و نيز گفتهاند:
تصوف طريقهاي است كه در آن دل از ناپاكيها تصفيه ميشود و از اخلاق طبيعي دور شده و صفات بشري در آن از ميان برداشته و از خواهشهاي نفساني اجتناب ورزيده و به صفات روحاني نزديك شده و به علوم حقيقي و باطني دست مييابد.[5]
عارف
عارف از حيث لغت به معناي دانا و شناسنده است.[6] و در اصطلاح عارف به كسي ميگويند كه در شناخت سرچشمة هستي و حقايق آن، استدلالهاي عقلي را كافي نميداند و علاوه بر استدلالهاي عقلي رياضتهاي نفساني را هم لازم ميداند تا به واسطة اين رياضتها دل به روي حقايق گشوده شود و حقايق را بالعيان مشاهده كند. هم چنين به كسي كه بر اثر رياضتهاي نفساني قادر بر انجام امور خارق العاده است عارف گويند. گفتني است كه با توجه به اين دو تعريف عارف هم به عالم به حقايق به صورت تفصيلي اطلاق ميشود و هم به قادر بر تصرف در وجود و هم كسي كه هر دو جنبه را با هم دارد، زيرا عارف گاهي فقط عالم به حقايق به صورت تفصيلي است و گاهي فقط قادر بر تصرف در وجود و گاه كسي كه هر دو جنبه را با هم دارد.[7]
زاهد
زاهد در لغت يعني آن كه چيزي را ترك گويد و از آن اعراض كند، [8] و اگر كسي نسبت به دنيا و مظاهر آن از پست و مقام گرفته تا مال و متاع آن بيميلي نشان دهد، در اصطلاح، زاهد خوانده ميشود. البته به اين شرط كه قدرت ونيرو داشته باشد كه از تجملات و ثروتها و موقعيتهاي دنيا به نفع شخصي خود استفاده ببرد ولي در عين حال پرهيز كند. [9]
درويش
درويش واژهاي فارسي و به معناي گدا و تهيدست است، هم چنين به معناي خواهنده از درها، گدايي كه با آوازي خوش با پرسه زدن، شعر خواند. درويش در اصل درويز بوده به معناي آويزندة از در؛ چون گدا به وقت سؤال از درها ميآويزد يعني درها را ميگيرد. [10]
اما اصطلاحاً به جهت اين كه در جامعة مسلمين، پيشاهنگان تصوف و زاهدان نخستين فقر و ناداري را لازمة زهد و پرهيز از دنياپرستي ميدانستهاند، درويش به معني سالك و صوفي به كار رفته است و در زبان فارسي واژة درويش به جاي صوفي به كار ميرود.
گفتني است در اذهان عامه مردم ايران نام درويش، تداعي قلندراني دوره گرد است كه كشكول به دست و تبرزين بر دوش در كوچه و بازار اشعاري را در منقبت علي ـ عليه السّلام ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ميخوانند و هر كس به دل خواه خود چيزي به آنها ميبخشيد.[11]با توجه به تعاريف ارائه شده چنين نتيجه گيري مي شود كه از ميان اين چهار عنوان، عنوان زهد و زاهد منشأ قرآني و روايي دارد كه در اسلام از عالي ترين مرتبه اخلاقي به شمار آمده و اكثر علمأ و مراجع ديني ازين وصف برخوردار هستند. بنابراين عنوان زهد در تحت هيچ فرقه و طريقه اي خاصي نمي گنجد بلكه از آموزه هاي اساسي دين اسلام به شمار مي آيد. اما عناوين درويش، صوفي و نيز عارف صوفيانه از اموري است كه ريشه اي در دين اسلام نداشته بلكه از ابداعات طريقه هاي تصوف است و به كساني طفته مي شود كه در يكي از اين طريقه ها عضويت داشته و در تحت اشراف و ارشاد مرشد و قطب در خانقاه و اماكن مخصوص سير و سلوك نموده باشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. موضع تشيع در برابر تصوف، داود الهامي.
2. ماهو التصوف، شيخ امين شيخ علاءالدين نقشبندي.
3. لغتنامة دهخدا، علي اكبر دهخدا، مقالة مفصل ذيل صوفيه.
پي نوشت ها:
[1] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، حرف صاد، و ابراهيم مصطفي و ديگران، المعجم الوسيط، كلمة صاف.
[2] . الهامي، داود، موضع تشيع در برابر تصوف، مكتب اسلام، چاپ اول، 1378، ص 26.
[3] . همان، ص 25.
[4] . نقشبندي، امين، ما هو التصوف، ترجمه محمد شريف احمد، ص 28.
[5] . دايرة المعارف تشيع، ذيل تصوف، چاپ اول، 1373، ج 4، ص 411.
[6] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، كلمة عارف.
[7] . حسن زاده آملي، حسن، هزار و يك نكته، رجاء، چهارم، 1377، ص 84، نكته 74.
[8] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، كلمة زاهد.
[9] . طاهري،حبيب الله، اخلاق اسلامي، قم، جامعه مدرسين، چاپ چهارم، 1373، ص 298.
[10] . دهخدا، علي اكبر، لغتنامة دهخدا، كلمة درويش.
[11] . دايرة المعارف تشيع، 1378، ج 7، ص 489، ذيل درويش.