سلسله نعمت اللهيه از آن جهت كه تأثيري گسترده در تصوف شيعي داشته تا امروز باقي مانده و رنگ خاص شيعي كه دارد از نظر محققين بسيار حائز اهميت است.[1]اين طريقه از تصوف كه در حقيقت همان طريقه ابن عربي است و با تصوف ايراني بيگانه بوده است توسط شاه نعمت الله ولي با معتقدات شيعه توأم شده و به عنوان نخستين طريقه تصوف در ميان شيعيان كه در همان زمان در ميان شيعه جنوب هند و سرزمين دكن كه با ايران رابطة بسيار نزديك داشته است رواج يافته است و به همين جهت منحصر به ايران و هندوستان شده است.[2]تفاوت آشكاري كه در ميان تصوف ايران قبل از رواج عقايد ابن عربي، در طريقه نعمت اللهي و نوربخشي يعني تا قرن 8 ديده مي شود، اين است كه به هيچ وجه اثري از تعليمات يهود و اسرائيليات و تعليمات نصارا و نصرانيات كه ابن عربي وارد در تصوف مغرب كرده و در طرق رفاعي و شازلي و بدوي و مخصوصاً در آثار ابن عربي ديده مي شود راه نيافته بود.[3]اين طريقه آنگونه كه از نامش بر مي آيد توسط نعمت الله ابن عبدالله صوفي علوي كه از طريق اسماعيل بن جعفر نسبش به امام علي ابن ابيطالب ـ عليه السّلام ـ ميرسد بنيانگذاري شد. وي كه اصلاً از اهالي حلب بود در كرمان نشو و نمو يافت و تا سن 24 سالگي به فراگيري علوم رسمي زمان خود پرداخت. در سال 755هـ ق به قصد حج به كشورهاي عربي رفت و در مصر مريد شيخ عبدالله يافعي شد و 7 سال در كنار وي ماند و از خلفاي وي گرديد. وي بنا به دلايل مختلف از جمله استفاده از فضاي خاص سياسي اجتماعي آن زمان راهي ايران شد و در زمان سلطنت تيمور در سمرقند به موقعيت رشك آوري رسيد تا جائيكه تيمور به وي گفت كه 2 پادشاه در اقليمي نگنجد، كه بيانگر هراس تيمور از موقعيت وي ميباشد وي پيوسته از شهري به شهري منتقل مي گرديد و آخر الامر در ماهان كرمان ماندگار شد.[4]اين طريقه با شيوه ذكر خفي از ساير طرق متمايز مي شود به اين ترتيب كه مريد به حالت نشسته دست راست بر زانوي چپ و دست چپ بر زانوي راست و بدن خود را از چپ به راست مي گرداند و كلمة لا اله الاّ الله را در دل ميگذراند. اين روش براي اجتناب از رقص و صيحه كشيدن و پايكوبي و جست و خيز مرسوم صوفيان بوده است كه بسيار مورد اعتراض متشرعان قرار مي گرفت با اينحال باز هم از موسيقي براي شور انگيختن در ميان مريدان استفاده مي شد البته فقط «دف» و «ني» بكار ميبردند …
از جمله آداب طريقه نعمت اللهيه اين بوده كه مريدان پيش از ذكر, شيخ يعني نعمت الله را سجده ميكردند و نيز جامه مخصوص داشتند كه بعدها تغيير كرد.
نشانه پيوستن مريد به اين طريقه اين بود، كه خرقه مي پوشيد و بر سر كلاهي درويشي از نمد مي نهاد. اين كلاه بعداً به تاج پنج ترك (با اشاره به پنج تن مقدس) و سپس به تاج 12 ترك (اشاره به دوازده امام شيعه) تغيير كرد و اين از ابتكارات سيد منهاج از خلفاي شاه نعمت الله بود كه اجازه گرفت براي مريدان بدوزد … .
در مورد مذهب شاه نعمت الله هم آنچه قابل ذكر است اين است كه عليرغم تلاشي كه از سوي فعالان طريقه نعمت اللهيه براي شيعه جلوه دادن وي صورت گرفته، وي قطعاً شيعه به معني خاص مذهبي آن نبوده، بلكه داراي نوعي از گرايشهاي دوستداري اهل بيت كه در ميان اكثر طبقات صوفيه قبل و بعد از وي وجود داشته، بوده است كه نمي توان آنرا دليلي بر تشيع وي دانست. مضافاً كه در اشعار وي مطالبي ديده مي شود كه حاكي از عدم اعتقاد وي به مباني تشيع است.[5]سلسله نعمت اللّهي تا روزگار مجذوب علي شاه … يك وحدت پر رنگ داشت گو اينكه كوثر عليشاه نيز كماكان بنا به دستوري كه از طرف نورعلي شاه داشت به ارشاد فقراي سلسله مشغول بود و اختلافاتي ميان ايندو مرشد ديده نمي شد. امّا بعدا از درگذشت مجذوب علي شاه در تبريز سلسله نعمت اللهيه رفته رفته به پنج شاخه زير تقسيم شد.[6]1. كوثريه كه پيروان حاج ملا محمدرضا همداني ملقب به كوثر علي شاه است.
2. گناباديه كه پيروان ملا سلطان محمد ملقب به سلطانعليشاه بودند كه اقطاب اين سلسله از اول تا امروز همه از خاندان وي هستند به اين ترتيب: نورعلي شاه فرزند سلطانعليشاه سپس صالح عليشاه سپس رضا عليشاه سپس محبوبعليشاه و در حال حاضر مجذوب علي شاه.
3. شمسيه پيروان سيد حسن استرآبادي كه سلسله بنام جانشين وي شمس العرفا نام گرفت كه حجت بلاغي قمي مدعي جانشيني اين فرقه بود كه امروز در فرقه هاي ديگر مستهلك شده است.
4. سلسله ذوالرياستين يا مونس عليشاهيه كه اقطاب آن عبارتند از:
1- حاج آقا محمد ملقب به منور علي شاه از مريدان و خلفاي رحمت علي شاه.
2- حاج علي آقا ملقب به وفاعلي شاه.
3- سيد اسماعيل اجاق كرمانشاهي كه وي در زمان حيات خرقه ارشادش را به چهارمين قطب سلسله يعني ميرزا عبدالحسين ذوالرياستين فرزند وفا عليشاه واگذار كرد.
بعد از وي دكتر جواد نوربخش مدعي جانشيني شد كه اكنون از كشور متواري است و پرونده هاي سنگيني عليه وي در محاكم مختلف موجود است.[7]5. سلسله صفي عليشاه يا انجمن اخوت.
پيروان ميرزا محمد حسن اصفهاني ملقب به صفي عليشاه كه وي از مريدان رحمت علي شاه بود وي تأليفات و تصنيفات فراواني دارد از جمله تفسيري منظوم بر قرآن كريم.
بعد از وي يكي از رجال پر شهرت قاجار به نام علي خان ظهير الدوله كه دست ارادت به وي داده بود با لقب صفا علي شاه به خلافت او رسيد و در ترويج و جانشيني او كوشيد.[8]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تشيع و تصوف دكتر كامل مصطفي الشيبي، ترجمه دكتر عليرضا قراگوزلو.
2. سرچشمه تصوف در ايران، استاد سعيد نفيسي.
پي نوشت ها:
[1] . الشيبي، كامل مصطفي، تشيع وتصوف،انتشارات امير كبير، اول، 74، تهران، ص230.
[2] . نفيسي، سعيد، سرچشمه تصوف در ايران، ص199.
[3] . منبع پيشين، ص211.
[4] . كامل مصطفي الشيبي، شيعه و تصوف، ص231-233، با تصرف و تلخيص.
[5] . كامل مصطفي الشيبي، تشيع و تصوف، ص234-236، با تصوف و تلخيص.
[6] . مبلغي آباداني، عبدالله، تاريخ صوفي و صوفيگري، انتشارات حر، اول،76، قم، ج2، ص679.
[7] . پيشين، ج1، ص550-552، با تصرف و تلخيص.
[8] . پيشين، ج1، ص114-115، با تصرف و تلخيص.