خانه » همه » مذهبی » عقايد فلسفه نو افلاطون چه تأثيري بر تصوّف داشته است؟

عقايد فلسفه نو افلاطون چه تأثيري بر تصوّف داشته است؟

عده‌اي معتقدند كه تصوّف به اصطلاح اسلامي از انديشه‌ها و پندارهاي صوفيانه يوناني سرچشمه گرفته كه بنيان‌گزار آن «فلوطين» يكي از فيلسوفان يونان بوده است. پس از نفوذ فلسفه و افكار يوناني در اسلام مذهب وي كه اساسش بر وحدت وجود است مورد توجه قرار گرفته و به تدريج ريشه دوانيده و بارور شده است.[1]فلوطين از يونانيان مقيم مصر و اصلاً اهل روم بوده كه در نيمه قرن سوم پيش از ميلاد مي‌زيسته است. و به شرق سفر كرد و با خردمندان و دانشوران ايران و هند ديدار نمود و از آنان كسب معرفت و دانش كرد و سرانجام زهد و فقر را برگزيد.
افلاطونيان جديد يا نوافلاطونيان كه از معتبرترين فلاسفه حوزه علمي اسكندريه و آخرين سلسله فلاسفه مهم يونان شمرده مي‌شود و مكتب خاص علمي و فلسفي و عرفاني بوجود آورده‌اند از پيروان فلوطين بوده‌اند فلوطين معتقد بود كه در جهان آنچه هست همه يك چيز است و آن خدا است. و چيزهاي ديگر از خدا جدا شده‌اند روان آدمي به اين جهان آمده گرفتار ماده شده و اين است كه هميشه بايد از جهان و از خوشي‌هايش گريزان و در آرزوي پيوستن به آن سرچشمه يا ميهن خود باشد. چشم سر را بايد بست و ديده دل را بايد گشود و آنگاه ديده مي‌شود كه آنچه مي‌جوئيم از ما دور نيست بلكه در خود ماست و اين وصال به حق حالتي است كه براي انسان دست مي‌دهد و آن بيخودي است. در آن حالت شخص از هر چيزي حتي از خود بيگانه است بي‌خبر از جسم و جان فارغ از زمان و مكان، از فكر مستغني و از عقل وارسته، مست عشق است و ميان خود و معشوق يعني نفس و خير مطلق (خدا) واسطه نمي‌بيند و فرق نمي‌گذارد. و اين عالمي است كه در عشق مجازي دنيوي، عاشق و معشوق به توهم در پي آن مي‌روند. وليكن اين عالم مخصوص ربوبيت است نفس انسان مادامي كه تعلق به بدن دارد تاب بقاي آن حالت را نمي‌آورد. و آن را فنا و عدم مي‌پندارد.[2]با توجه به اينگونه انديشه‌ها كه از فلوطين نقل شده كه شباهت بسياري با گفته‌هاي صوفيه دارد. دسته‌اي از مورخان و محققان منشأ تصوف را در افكار فلوطيني و نوافلاطونيان مي‌دانند. و يا حداقل آن را مؤثر در تصوّف دانسته‌اند.
دكتر غني در تاريخ تصوف مي‌گويد: انتشار آراء فلوطين و پيدا شدن فلسفه نوافلاطوني در بين مسلمين بيش از هر چيزي در تصوف و عرفان مؤثر بوده است. با اين معني كه تصوف كه تا آن وقت زهد عملي بود اساس نظري و علمي يافت چون در آراء نوافلاطوني دقت كنيم مي‌بينيم كه براي صوفي زاهدي كه از دنيا و هر چه در او است به حكم آنكه فاني است دل‌كنده و با آنچه باقي است دل سپرده، فلسفه فلوطين بسيار خوش‌آيند است بلكه منتهاي آرزوي خو را در آراء او مي‌يابند.
موضوع وحدت وجود در فلسفه نوافلاطوني بيش از هر چيز نظر صوفيه را جلب كرده است زيرا وحدت وجودي همه دنيا را آينة قدرت حق مي‌بيند و هر موجودي در حكم آينه‌‌اي است كه خدا در آن جلوه‌گر شده ولي اين مرايا همه ظاهر و نمود است و هستي مطلق و وجود حقيقي خدا است انسان بايد بكوشد تا پرده‌ها را بدرد. و خود را مورد جلوه كامل حق قرار دهد و به سعادت ابدي برسد. سالك بايد با پروبال عشق به طرف خدا پرواز كند و خود را از قيد هستي خود كه نمودي بيش نيست آزاد كند و در خدا كه وجود حقيقي است محو و فاني سازد.
ملا جلال‌الدين رومي بهترين مترجم و معرف افكار فلوطين و فلسفه نوافلاطونيان است هر كسي در ديوان مثنوي اين عارف تتبع كرده باشد تقريباً تمام مسائل نوافلاطوني را در آن خواهد يافت.
مثنوي ملاّي رومي از همان بيت اول كه:
                   بشنو از ني چون حكايت مي‌كند                    از جدائي‌ها شكايت مي‌كند
تا پايان دفتر ششم كه:
                   چون فتاد از روزن دل آفتاب                       خشم شد و الله اعلم الصواب
كه قريب بيست و شش هزار بيت است همه كتاب مملو از نكات و اشارات حكمت نوافلاطوني است. كه مولانا رومي رنگ قرآني و حديث به آن زده و به مذاق مسلمين درآورده و با بهترين اسلوب بيان كرده است.[3]حاصل آنكه عقايد نوافلاطوني از قبيل وحدت وجود و اتحاد عاقل و معقول و فيضان عالم وجود از مبدأ اول و گرفتاري روح انسان در بدن و آلودگي با ماده و ميل روح به بازگشت به وطن و مقر اصلي خود و راهي كه براي بازگشت و اتصال به مبدأ اول بايد پيمود و عشق و مشاهده و تفكر و سير در خود و رياضت و تصفيه نفس و وجد و مستي روحاني و بيخودي و بي‌خبري از خود و از ميان بردن تعيينات و شخصيّت خود همه در عقايد و باورهاي تصوّف وجود دارند.
از چيزهاي مهمي كه تصوف از نوافلاطونيان اقتباس كرده و در آن بحث بسيار كرده و پرورشش داده مسأله عشق به خدا است كه صوفي آن را مدار همه چيز خود قرار داده است.[4]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 . عرفان و تصوّف، داود الهامي.
2 . تحفة‌الاخيار، محمدطاهر قمي.
 
پي نوشت ها:
[1]  . كيائي‌نژاد، زين‌الدين، سير عرفان در اسلام، ص 39، تهران، اشراقي، اول 1366 ش.
[2]  . فروغي، محمد بن محمد،حكمت در اروپا، ج 1، ص 55 ـ 56،‌ تهران، بي نا.
[3]  . دكتر غني، قاسم، تاريخ تصوّف، ج 2، ص 110 ـ 111، تهران ناشر: زوّار.
[4]  . تهراني، جواد، عارف و صوفي چه مي‌گويد، ص 24، كتابخانه بزرگ اسلامي، 1366 ش.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد