خانه » همه » مذهبی » مباني فكري، عقيدتي و سياسي «طالبان، القاعده و ملاعمر» در افغانستان چگونه است؟

مباني فكري، عقيدتي و سياسي «طالبان، القاعده و ملاعمر» در افغانستان چگونه است؟

گروه طالبان در سال 1994 م توسط ملا محمد عمر در شهر قندهار افغانستان تأسيس گرديد و عده‌اي از طلبه‌هاي ديني اهل سنت كه در مدارس پاكستان تربيت شده بودند با او بيعت نموده و او را به عنوان امير المؤمنين پذيرفتند.
اعضاي گروه طالبان را قوم پشتون كه غالباً در جنوب و جنوب شرقي افغانستان ساكن هستند تشكيل مي‌دهد و برخي از پشتون‌‌هاي پاكستان نيز به عضويت اين گروه درآمده‌اند. اغلب اعضاء و جنگجويان گروه طالبان از نعمت سواد و اطلاعات ديني و مذهبي محروم بوده و حتي سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. خصيصه بارز آنان تعصب كور مذهبي است كه توانستند با همين نيروي دروني همراه با جهل و ناداني با سرعت و سهولت بر تمام كشور افغانستان مسلط شوند.
از نظر فكري اين گروه مبتني بر مذهب تسنن بوده و از نظر فقهي پيرو مدرسه ديوبنديه مي‌باشد اصول مدرسه ديوبنديه از مذهب حنفي گرفته شده است اين مدرسه در پاكستان و هندوستان در مقابل مدرسه بريليون قرار دارد اين دو مدرسه از جهات مختلف با هم اختلاف دارند. مدرسه بريليوي بر مشرب صوفيانه مشي داشته و در برابر فرقه‌‌ها و گروه‌هاي ديگر اسلامي از خود تضاد و خصومت نشان نمي‌دهند امّا مدرسه ديوبندي تمام فرقه‌ها و مذاهب ديگر را از خود مي‌راند و  بالخصوص با مذهب تشيع خصومت شديد دارد.
اين گروه از نظر اعتقادي پيرو مكتب كلامي ماتريدي مي‌باشند كه تا حدودي به اختيار انسان اعتقاد دارد و جبر را نفي مي‌كند بر خلاف مكتب اشاعره كه قائل به جبر مي‌باشد.
گروه طالبان يك گروه سياسي مذهبي است كه در كشور افغانستان در اثر عوامل متعدد به وجود آمد و بعد از اشغال كابل پايتخت افغانستان تقريباً مدت شش سال در اين كشور حاكميت داشت و در سال 2001 م با حمله نظامي آمريكا و متحدين داخلي او كه شامل مجاهدين و مخالفين طالبان از اقوام تاجيك، هزاره، ازبك و پشتون‌هاي ناراضي مي‌شد سرنگون گرديد. در تكوّن و پيروزي طالبان عوامل داخلي زير نقش عمده‌اي داشته است.
1.جنگ‌ها و ناآرامي‌هاي ممتد بين گروه‌ها و احزاب سياسي بعد از شكست نظام كمونيستي براي بدست آوردن قدرت دولتي.
2. هرج و مرج و نبود نظام سياسي واحد در كشور افغانستان.
3. ناامني عمومي و غارت‌گري و ثروت اندوزي فرماندهان و قدرتمندان و حاكميت فقر اقتصادي و فرهنگي بر جامعه.
4. ترويج فساد اخلاقي و ظلم و تجاوز بر اموال، عرض و ناموس مردم.
طالبان بعد از تشكيل مركزيت‌شان در شهر قندهار با پر كردن و بر آوردن نيازهاي اوليه عموم مردم در كنار عوامل و كمك‌هاي خارجي به راحتي توانستند افغانستان را تحت سيطره خود در آورند.
در تأسيس و پيشرفت طالبان عوامل خارجي نيز نقش اساسي داشته است. يكي از اين عوامل پشتيباني دولت پاكستان  به خصوص حمايت وزير كشور سابق پاكستان به نام ژنرال نصير الله بابر و نيز جمعيت علما اسلامي پاكستان به رهبري مولوي فضل الرحمن مي‌باشد. اين دو قدرت سياسي و مذهبي پاكستاني طالبان را بهترين جايگزين از براي گروه‌هاي سياسي و جهادي تشخيص دادند و لذا طرح اين نقشه در پاكستان ريخته شد و چند سال بعد با موفقيت وارد افغانستان گرديد.
عامل خارجي مهم ديگر سياست‌هاي دولت ايالات متحده امريكا بود كه مصالح و منافع خود را در تقويت طالبان در برابر نفوذ ايران در منطقه مي‌ديد و مي‌خواست طالبان را هم كفو جمهوري اسلامي ايران مطرح نموده و آن را تحت الشعاع اين حركت قرار دهد. خط مشي سياسي طالبان را مي‌توان در فقرات زير خلاصه نمود:
1.رهبري طالبان به سبك قيادت و امارت بوده و خواستار اقامه حكومت به روش خلفاء راشدين مي‌باشد و لذا ملا محمد عمر در سال 1996 م از طرف «1500» نفر از علما اهل سنت لقب اميرالمؤمنين را رسماً به خود اختصاص مي‌دهد.
2. طالبان اعتقاد به دموكراسي، شورا و امثال اين امور مردمي ندارد. بلكه به اعتقاد اين گروه حكومت مختص به خداست و لذا تمام كارها به ارادة اميرالمومنين بستگي دارد و گفتة او قانون لازم الاتباع مي‌باشد و اميرالمؤمنين قابل عزل نيست مگر اينكه انحراف از دين پيدا كند و يا در اداء وظائف ناتوان گردد و يا بميرد.
3. با تحصيلات زنها در خارج از منزل شديداً مخالف است و زن مي‌تواند در خانه‌اش علوم مربوط به دين خود را بياموزد. و شركت زنان را در كارهاي بيرون از منزل و دستگاه دولتي جايز نمي‌داند.
4. گماشتن علما ديني در مناصب مهم دولتي سياست ديگري است كه طالبان معتقد به آن مي‌باشد.
5. يكي از سياست‌هاي خطرناك طالبان در افغانستان شيعه زدايي بود اين گروه در دراز مدت با طرح نقشه‌هاي مختلف مي‌خواست ريشة مذهب شيعه را در افغانستان بخشكاند.
امّا القاعده نام تشكيلات بين المللي بنيادگرايي اسلامي و سازمان تروريستي چند مليتي مي‌باشد. اين سازمان متشكل از شبكه‌هاي اسلامي مختلفي است كه ظاهراً همگي در راستاي كاهش دادن تأثيرات و دخالت‌هاي غير مسلمانان بر دنياي اسلام مبارزه مي‌كنند.
دوران جنيني القاعده در سودان طي شد و در سال 1988 م. توسط بنيان گذار آن «اسامه بن لادن» جهت مبارزه با اتحاد جماهير شوروي در افغانستان تأسيس گرديد. اين سازمان در بدو تأسيس از حمايت و پشتيباني ايالات متحده امريكا و برخي از كشورهاي اسلامي برخوردار بود. فعاليت اين سازمان تا سال 1994 م نمود چنداني نداشت. نقطه عطف القاعده وقتي بود كه جنگجويان عرب آن، به افغانستان مهاجرت كردند و قبايل پشتون اين كشور ميزبان اين سازمان گرديدند در سال 1998 م ايمن الظواهري سازمان جهاد اسلامي مصر را با سازمان القاعده ادغام نمود و خود او به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. وجه نام گذاري اين سازمان به «القاعده» برگرفته از توصيف اين گروه به «قاعدة الجهاد» يعني (اساس و بنيان نبرد اسلامي) مي‌باشد. ولي خود اعضاء اين سازمان آن را «جبهه بين المللي جهاد عليه يهوديان و صليبيان» مي‌نامند.
سازمان القاعده توانست در مدت حكومت پنج ساله طالبان (از 1996 ـ 2001م) تشكيلات خود را در افغانستان سازماندهي كند و پايگاه‌هاي متعددي را در سراسر افغانستان داير نمايد امّا بعد از شكست طالبان ضربات شديدي بر  آنها وارد گرديد.
از نظر فكري و اعتقادي اكثريت اعضاء شبكه القاعده پيرو مسلك سلفي (وهابي گري) مي‌باشند. لذا به مذهب خاص فقهي و كلامي رائج بين اهل سنت چندان پاي‌بند نمي‌باشند.
القاعده در سراسر جهان داراي پنج حوزه عملياتي مستقل است و فقط رهبران اصلي اين پنج حوزه آن هم به شكل مشورتي با يكديگر ارتباط دارند. اين پنج تن عبارت‌اند از: «اسامه بن لادن» مؤسس و رهبر سازمان، «ايمن الظواهري» نفر دوم سازمان، «مصطفي احمد الحساوي» مسئول امور مالي، «ابو محمد المصري» مسئول امور تبليغاتي و «مدحت مرسي» مشهور به ابو خباب مسئول تحقيقات و ساخت سلاح‌هاي شيميايي.
هركدام از اين حوزه‌هاي پنج گانه بر شبكه‌هاي جهادي محلّي نظارت دارد كه اين حوزه‌ها و شبكه‌هاي زير مجموعه آنها عبارت‌اند از:
1.حوزه هند و پاكستان كه بر شبكه سپاه محمد، جنبش مبارزين كشميري و جماعت اسلامي كشمير نظارت دارد.
2.حوزه آسياي مركزي كه شبكه‌هاي «التوحيد و الجهاد» گرجستان، جنبش اسلامي اديغورها، زين جيانگ چين از زير مجموعه اين حوزه به شمار مي‌آيد.
3. حوزه جنوب شرق آسيا كه شبكه‌هاي: جماعت اسلامي اندونزي، گروه سرباز جهادي اندونزي، جماعت اسلامي مالزي، جنبش ابوسياف فيليپين و جبهه اسلامي آزادي بخش مورو در تحت نظارت اين حوزه قرار دارند.
4. حوزه خاور ميانه و خليج فارس ناظر بر شبكه‌هاي زير مي‌باشد: انصار القاعده جزيره العرب سازمان سلفيون كويت، ارتش عدن، انصار القاعده يمن، جماعت توحيد و جهاد عراق « به رهبري زرقاوي»، جنبش انصار الاسلام عراق، ارتش انصار السنه عراق، جنبش سليفه اردن، عصبة الانصار لبنان، جبهه اسلامي سواران شرق بزرگ تركيه.
5. حوزه غرب عربي و مديترانه بر شبكه‌هاي زير نظارت دارد: جماعت سليفه دعوت و قتال الجزاير، جناح سلفية الجهاديه مراكش، سازمان صراط المستقيم مراكش، جماعت هجرت و تكفير مراكش، جماعت اسلامي جنگجويان مراكش، جماعت اسلامي جنگجويان ليبي، جماعت اسلامي جنگجويان تونس، سازمان سنت و جماعت تونس، جبهه اسلامي تونس، سازمان انصار شريعت در لندن و سازمان المهاجرون.

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
ا. طالبان تأليف احمد رشيد ترجمه اسدالله شفايي و صادق باقري.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد