به عنوان مقدمه بايد بدانيم كه امروزه بخش مهمي از مسلمانان جهان را كه گفته شده يك چهارم از آنها ميباشد، را شيعيان تشكيل ميدهند. در ميان آنها، دانشمندان، محققين شعراء و نويسندگان برجستهاي هستند كه خدمات مهمي را به جهان اسلام عرضه داشتهاند. به گونهاي كه برخي از پايه گزاران علوم اسلامي، از شيعيان بودهاند. با اين حال بايد اعتراف نمود كه هنوز زواياي بسياري از اعتقادات و تفكر بلند شيعه بر جهانيان ناشناخته مانده است. تنها در دورههاي اخير بود كه با چاپ كتاب و مقاله و ايراد سخنراني و نشستهاي علمي، زمينه مناسبي جهت شناخت هر چه بيشتر تشيع فراهم آمد.
امّا اين كه چطور شد كه شيعه عليرغم حقانيت آن، در اقليت واقع شد؟ پاسخ اين سؤال را بايد از دل تاريخ پر فراز و نشيب اسلام به دست آورد و آن اين كه پس از رحلت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در حالي كه اهل بيت و عدهاي ديگر از صحابه مشغول انجام مراسم خاكسپاري آن بزرگوار بودند، عدهاي ديگر كه بعدها اكثريت را توانستند با خود همراه كنند، بدون مشورت با اهل بيت پيامبر و ياران آنها، در محلي به نام سقيفة بني ساعده، جمع شده و به عنوان مصلحت انديشي، خليفهاي را براي مسلمانها تعيين نمودند.
علي ـ عليه السّلام ـ و يارانش از جمله سلمان و ابوذر و مقداد و عباس و زبير، درصدد انتقاد به اين روش برآمدند. نزاع شيعه دربارة خلافت، از نوع نزاع بر سر قدرتي كه از پيامبر به ارث مانده است، نبود تا همچون اكثريت با مصلحت انديشي سياسي محك زده شود. بلكه اعتقاد به ولايتي الهي بود كه در پرتو آن معارف و احكام الهي جايگاه شايستة خود را جهت نيل به آرمانهاي عدالتخواهانة اسلام، مييافت.
و به اين ترتيب بود كه اين گروه در شمار اقليت معترض در مقابل اكثريت درآمدند. هر چند اين اقليت در امور مربوط به اجتماع شركت جسته و خود را از منافع و مصالح عمومي كنار نكشيده ولي از حيث عقيده، تسليم اكثريت نشدند.
علت عمدة تشكيل عقيدة اكثريت كه بعدها خود را به نام اهل سنت ناميدند، همان بود كه گفته شد ولي علل متعددي از همان روزهاي آغاز پيدايش اين نظريه، موجبات تسلط اين طرز تفكر بر جهان اسلام را فراهم آورد كه برخي از آنها عبارتند از:
1. حاكميت و اقتدار سياسي: همان طور كه توضيح داده شد، جمعي توانستند به عنوان مصلحت انديشي در تعيين خليفه، نظر خود را به عنوان اكثريت تحميل نمايند. و چون اقتدار سياسي و تحقق عنوان «خليفه مسلمين» ايجاب مينمود كه حداقل صحابه بزرگ پيامبر را با خود هماهنگ سازند،متخلفين از بيعت را متخلف از جماعت مسلمين معرفي نمودند. تا به اين سان مردم عادي جهت حفظ منافع خود از آنها فاصله بگيرند. بعدها نيز مسئله حاكميت، نقش مهمي را دربارة تحميل عقيدهاي خاص بر جامعه ايفا نمود. چنان كه دو تن از شاگردان ابوحنيفه، به نامهاي ابويوسف و شيباني، به خاطرنزديكي با هارون الرشيد موفق شدند كه پس از مرگ ابوحنيفه، مذهبش را گسترش دهند. با اين كه علماي بعد از ابوحنيفه از جمله احمد بن حنبل و ابوالحسن اشعري، وي را كافر و زنديق دانستند. و صلاح الدين ايوبي، پس از اين كه همه مردم عصر شيعه فاطمي بودند، با كشتار فجيع آنها و تكيه بر قدرت، مذهب آنها را به شافعي تغيير داد، كما اين كه مذهب حنبلي، با تأييد عباسيان در عصر معتصم شناخته شد.[1]بنابراين نبايد نقش مهم حاكميت و اقتدار سياسي را در اكثريت يافتن طرز تفكري، از نظر دور داشت.
2. عامل مهم دوم، فتوحات اسلامي بود. فتوحات اسلامي، زمينة بسيار خوبي براي نفوذ تفكر حاكمان وقت كه خود را اهل سنت قلمداد ميكردند، به سرزمينهاي فتح شده بود. مردم مناطقي كه براي اولين بار با اسلام آشنا ميشدند، معارف و دين جديد را از دست كساني دريافت مينمودند كه خود را نماينده واقعي اسلام ميناميدند. طبيعي است كه با پذيرش تفكر خاص حكومتي از ناحيه مردم سرزمينهاي ديگر، راهي براي تبعيت از عقيدهاي كه ساخته و پرداخته دشمنان حكومت ميدانستند، باقي نميماند. در اين ميان هر يك از مذاهب چهارگانه اهل سنت كه گوي سبقت را در ورود به اين كشورها ميربود، موفق ميشد طرز تفكر خاص خود را بر آنها حاكم نمايد. چنان كه وقتي يحيي بن يحيي از شاگردان مالك، حاكم اندلس شد، مذهب مالكي را در آن جا ترويج نمود.
3. عامل سوم مخالفت شيعه با نظامهاي جبار و سلطهگر وقت بوده است. شيعه به واسطة برخورداري از ائمه حق طلب و معارف و اعتقادات عدالت جويانه، همواره با حاكمان زمان خود به نحوي از انحاء درگير بوده است. و زمامداران نيز از هيچ كشتار و زندان و شكنجه و تبعيد نسبت به آنها رويگردان نبودهاند. در اين حال طبيعي است كه عدد شيعه رو به كمي گذارد. و آنها كه با هر زحمت باقي ميمانند از ترس جان و مال و آبرو، اگر چه در ظاهر خود را با اكثريت هماهنگ كنند، اين تنها شيعه نبود كه از ناحيه حكومت مورد تهديد جدي بود، بلكه در حوزة اسلام دهها مذهب ديگر پيدا شد كه به علت ستيزه با نظام قدرت به انقراض كشيده شد مثل مذهب حسن بصري و سفيان ثوري و اوزاعي و نظاير آن. ولي تشيع با توجه به اصالت مكتب و فداكاري و سربداري يارانش، هر چند در قالب اقليت، جايگاه ويژه خود را در قلب جهان اسلام حفظ نمود.
4. عامل چهارم تفاوت بنيادي ميان اسلام واقعي و اسلام منطقهاي است. به اين معنا كه مسلمانها معمولاً از تفكري دربارة اسلام پيروي ميكنند كه در منطقة آنها حاكم است. و كمتر مسلماني به خود اين جرأت و جسارت را ميدهد كه دربارة اسلام واقعي به تحقيق بپردازد. و چون مسلمانها غالباً در محيطهايي پرورش يافتهاند كه ديدگاه اهل سنت بر آن حاكم است، از اين رو عقيده به مباني اهل سنت را به عنوان ميراث پيامبر و صحابه برگزيدهاند. و حال اين كه با اندك تحقيقي متوجه خواهند شد كه به حقايق و معنويات اسلام بايد از دريچة چشم شيعه بنگرند. چنان كه دكتر كربن ميگويد: »آن چه از مطالعات و پيجوئيهاي علمي براي من كه يك مستشرق مسيحي پروتستاني ميباشم دستگير شده، اين است كه به حقايق و معنويات اسلام، از دريچة چشم شيعه كه نسبت به اسلام جنبة واقع بيني دارد بايد نگاه كرد و هر گونه مشكلي را كه براي سوق دادن انسانيت به سوي معنويات و رسيدن به هدف پاك و حقيقي يك دين واقعي، به عهدة اسلام است كه حل نمايد، با اصول و مباني شيعه و طرز تفكر اين طايفه بايد حل كرد.»[2]با توجه به عوامل اكثريت يافتن اهل سنت كه برخي از آنها گذشت، حال بايد ديد كه آيا چنين اكثريتي ميتواند ملاك حقانيت باشد؟ به طور خلاصه بايد بدانيم كه اكثريت، ملاك حقانيت نيست، زيرا در غير اين صورت، بايد اسلام را نسبت به ساير اديان و مذاهب در جبهة باطل قرار دهيم. در بسياري از آيات، خداوند طرز نگرش اكثريت را تخطئه نموده، از جمله اين كه ميفرمايد: «بل جاءهم بالحق و اكثرهم للحق كارهون»[3]؛ بلكه (پيامبر) حق را براي ايشان آورده و(لي) بيشترشان حقيقت را خوش ندارند. در بحثهاي معرفت شناسي دين، مهمترين راههاي شناخت را دليل عقل و نقل بيان نمودهاند و اگر انسان با چراغ عقل و نصوص وحياني، به دنبال حقيقت بگردد، حقانيت تشيع بر وي مسلم خواهد شد.
امّا پاسخ بخش دوم سؤال، كه چرا بيشتر مسلمانها، شيعيان را مسلمان نميدانند، از توضيحاتي كه داده شد جواب آن به دست ميآيد. و آن اين كه روش حاكمان سياسي در برخورد با شيعه به عنوان گروهي كه مخالف
نظامهاي غيرمشروع بودهاند، منجر به زدن اتهامهايي به آنها شده است. از جمله اين كه گفتهاند قرآني كه نزد شيعه است غير از قرآن اهل سنت است. يا ميگويند شيعه با بوسيدن ضريح امامان و امامزادهها دچار شرك شده است. و نظاير اين اتهامات كه منجر به فضايي تاريك پيرامون شيعه شده و نتيجهاش اين شده كه برخي از افراد ناآگاه، شيعيان را كافر و بيدين تلقي كنند.
سياستهاي استعماري نيز در ايجاد يا دامن زدن به چنين موجي بيتأثير نبوده است. زيرا با حاكميت اسلام ناب كه از متن تشيع عدالت جو بر ميخيزد، منافع استعمار مورد تهديد جدي واقع ميشود.
در اين ميان نبايد از نقش دوستان ناآگاه كه داعية جانبداري مخلصانه از تشيع را دارند، غافل ماند. اين گونه افراد با آوردن مطالب سست و بيپايه در كتابها و سخنان خود، دستاويز مناسبي را جهت حملات دشمنان بر عليه شيعه فراهم ميآورند.
خلاصة آن چه گذشت: هر چند دليل عقل و نقل بر حقانيت تشيع دلالت دارد ولي عوامل چندي از جمله حاكميت سياسي اهل سنت بر بخش وسيعي از سرزمين اسلام، خصوصاً در اختيار داشتن حرمين شريفين، و ستيز عدالتجويانة تشيع با روشهاي غير اسلامي حاكمان حوزه اسلام، و عدم وجود روح تحقيق در نوع انسانها، به لحاظ تبعيت از تفكر حاكم بر جامعه، و حجم تبليغات گسترده بر عليه شيعه، تشيع را به صورت يك اقليت در دل جهان اسلام جاي داده است. راه مقابله با چنين تهاجم نابرابري، عرضة معارف و افكار بلند تشيع، خصوصاً امتياز بزرگ آن دربارة اعتقاد به ولايت كه راه هدايت الهي را براي هميشه باز نموده است، ميباشد. در اين ميان بهره جستن از نشستهاي علمي با بزرگان اهل سنت و زدودن شبهات آنها كه منجر به فتواي آنها دربارة حقانيت شيعه شود، نقش مهمي را در ممانعت افراد ناآگاه از اتهام كفر به شيعه ايفا ميكند. چنان كه چندي قبل شيخ محمود شلتوت از مفتيان الازهر مصر در فتواي تاريخي خود، تبعيت از مذهب جعفري را در كنار مذاهب چهارگانه اهل سنت مشروع دانست. وي در بخشي از فتواي شجاعانه خود گفته است: همانا مذهب جعفري، معروف به مذهب شيعه دوازده امامي، مذهبي است كه تقيد به آن همانند ساير مذاهب اهل تسنن، شرعاً جايز است.[4]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيعه در اسلام، علامه فقيد محمد حسين طباطبايي، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين، 1362.
2. راه يافته، محمد تيجاني سماوي، ترجمه عباس جلالي، مركز تحقيقات و پژوهشهاي علوم اسلامي دفتر تبليغات، 1368.
پي نوشت ها:
[1] . رجوع شود به كتاب الشيعة هم اهل السنة، دكتر محمد تيجاني سماوي، ص 92 ـ 97، مؤسسه فجر لندن.
[2] . كتاب ظهور شيعه، علامه فقيه طباطبايي، ص 7، بقيه مشخصات ندارد.
[3] . مؤمنون، 70.
[4] . مجله رسالة الاسلام، ارگان رسمي دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه بالقاهره، شماره 3، ص 227، 1379 هـ .ق، به نقل از كتاب في سبيل الوحدة الاسلاميه، سيد مرتضي رضوي، ص 40، مطبوعات النجاح بالقاهره، چ دوم، 1399 هـ .