در اين باره اقوال مختلفي ذكر شده است كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:
1. عدهاي گفتهاند كه پيدايش اهل سنّت به زماني بر ميگردد كه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ خبر از چند دستگي قريب الوقوع امت خود به 73 فرقه را داده و فرمودند: كه فقط يك گروه از آنها اهل نجات است و چون از حضرت پرسيدند كه آن گروه كدام است، فرمود: «روش من و يارانم».[1] اهل سنّت ميگويند: در ميان فرقههاي اسلامي هيچ فرقهاي همانند، ما پيرو اخبار پيامبر نيست، و لذا فرقه ناجيه، فقط اهل سنّت ميباشد[2]. امّا بايد گفت: كه اين سخن نه تنها از سوي ساير فرقههاي اسلامي پذيرفته نشده، بلكه برخي از علماي اهل سنّت نيز حديث مزبور را از حيث سند قابل اعتماد ندانسته و آن را نپذيرفتهاند.[3] و دربارة فرقه ناجيه گفتهاند: «تاكنون فرقه ناجيه يعني فرقهاي كه بر روش پيامبر و اصحاب او عمل كند، روشن نشده است، زيرا هر يك از فرقههاي اسلامي روش خود را مطابق روش پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اصحاب ميداند.»[4]حديث سفينه[5] و حديث ثقلين[6] كه از روايات متواتر اسلامي هستند، طريق نجات را روش اهل بيت(ع) معرفي ميكنند. جالب اين كه يكي از علماي اهل سنّت به نام «حافظ حسن بن محمد صمغاني» در كتاب خود به نام «الشمس المنيره» پس از نقل حديث، چند دستگي امت را نقل ميكند كه مسلمانان از پيامبر خواستند، تا فرقة ناجيه را به آنان معرفي كند، تا از آنها پيروي كنند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «همانا من در ميان شما دو گوهر گرانبها به يادگار گذاشتم، مادامي كه به آن دو چنگ زدهايد، بعد از من گمراه نميشويد: يكي كتاب خدا و ديگري خاندان پاكم….»[7]2. برخي هم گفتهاند كه: تاريخ پيدايش اهل سنّت به عهد خلفاي عباسي بر ميگردد، صاحب كتاب اعيان الشيعه از ابوحاتم رازي نقل ميكند كه: «در عصر معاويه گروهي از مسلمانان كه هواخواه عثمان بودند «عثمانيه» ناميده ميشدند و دوستداران علي ـ عليه السّلام ـ «علويه» خوانده ميشدند و آنان پيش از آن به شيعه معروف بودند، آن گاه در عهد حكومت عباسيان نام «علويه و عثمانيه» نسخ و «علويه» به نام پيشين خود يعني «شيعه» معروف شدند و ديگران نيز «اهل سنّت» ناميده شدند و اين دو نام پس از آن ادامه يافت.»[8]به هر حال به نظر ميرسد علل و فلسفه به وجود آمدن اهل سنت به اختلاف مهمي كه بعد از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اسلام رخ داد، بر ميگردد ـ (گرچه شايد هنوز اسم و رسم خاصي در آن زمان نداشتهاند و بعدها به چنين اسمي كه به احتمال خيلي زياد، براي دوري از اتهام مخالفت با احاديثي همچون ثقلين، غدير،[9] منزلت،[10] و… اين نام را انتخاب و خود را طرفدار و پيرو احاديث پيامبر معرفي كردند.[11] ـ و آن اختلاف درباره امامت و خلافت بود، آنگاه كه حضرت علي ـ عليه السّلام ـ مشغول تجهيز پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود، انصار در سقيفه بنيساعده پيشنهاد دادند كه هر يك از دو گروه مهاجر و انصار امير و رهبري داشته باشند، ولي با ورود ابوبكر و عمر در ميان آنها و ايراد سخنراني از جانب ابوبكر، عمر قبل از آن كه انصار سخني بگويند، با ابوبكر به عنوان خليفة پيامبر بيعت كرد و تعدادي نيز از عمر تبعيت كرده با او بيعت نمودند.[12] و اين در حالي بود كه همة آنها شاهد جريان تاريخي غدير خم بودند كه پيامبر اسلام به فرمان خدا حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به جانشيني خود انتخاب كرد و عمر و ابوبكر براي اين مسئوليت به وي تبريك گفتند.[13]خلاصه بعد از واقعه سقيفه امت اسلامي به دو دسته تقسيم شد، يك دسته با استناد به آيات قرآن و احاديث پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ معتقد بودند كه خليفة پيامبر و امام مسلمين از جانب خداوند تعيين شده، و او امير المؤمنين علي بن ابيطالب است[14] و دستة دوم آيات و احاديث مربوط به امامت را ناديده گرفته، راه تعيين خليفه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را انتخاب و بيعت مردم دانستند.[15]پس، جدايي اهل سنّت بعد از رحلت پيامبر آغاز شد. ليكن با آغاز دوره بنيعباس به سازمان دهي خود پرداخت، از همين دوران نام اهل سنّت به خود گرفت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. انديشه سياسي در اسلام معاصر، حميد عنايت، مترجم بها الدين خرمشاهي، ص 62 ـ 98، ناشر خوارزمي، تاريخ نشر 1369.
2. انصاف در امامت، سيد محمد باقر خوانساري، ص 49 ـ 55، ناشر صدوق، تهران.
3. اصول عقايد را اين گونه تدريس كنيم، نويسندگان امامي، آشتياني، حسني، ص 251، ناشر آزاد، قم، نوبت چاپ 1.
4. اهل سنّت واقعي، ج 2، سيد محمد تيجاني سماوي، مترجم، عباسعلي براتي، ص 199 ـ 249، تاريخ نشر 1373، نوبت چاپ 1.
پي نوشت ها:
[1] . الموسوعة العربية العالمية، ناشر مؤسسه اعمال الموسوعة، طبع دوم، رياض، ج 3، ص 301 ـ 302.
[2] . ر.ك: الموسوعة العربية العالمية، ج 3، ص 302.
[3] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ اول، ص 13؛ به نقل از الفرق بين الفرق، مقدمه، محمد محي الدين، ص6، محقق كتاب.
[4] . فرق و مذاهب كلامي، ص 16، به نقل رشيد رضا، المنار، ج 8، ص 221 ـ 222.
[5] . ر.ك: الطبراني، سليمان بن احمد بن ايوب اللخمي، المعجم الاوسط، جامع دار الحرمين، ص 10.
[6] . ر.ك: حنبل، الامام احمد، مسند، ناشر دار صادر، بيروت، ج 4، ص 367.
[7] . ر.ك: سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، مركز مديريت حوزه علميه، چ اول، قم، ج 1، ص 32 ـ 34.
[8] . ر.ك: امين، سيد محسن، اعيان الشيعه، بيروت، ج 1، ص 15.
[9] . ر.ك: ابن حنبل، الامام احمد، مسند، ناشر دار صادر، بيروت.
[10] . ر.ك: نيشابوري، ابن حجاج، صحيح مسلم، كتاب فضائل صحابه، ناشر دارالفكر، بيروت، ح 4418.
[11] . ر.ك: الموسوعة العربية العالمية، ناشر موسسه اعمال الموسوعة، طبع دوم، رياض، ج 3، ص 302.
[12] . ر.ك: رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ناشر مركز جهاني علوم اسلامي، ص 26.
[13] . ر.ك: خطيب بغدادي، ابيبكر احمد بن علي، تاريخ بغداد، ناشر دار الكتب العلميه، طبع اول، بيروت، ج 8، ص 284.
[14] . ر.ك: فرق و مذاهب كلامي، ص 27.
[15] . ر.ك: شرف الدين، سيد عبدالحسين، المراجعات، نشر جمعيت اسلاميه، طبع دوم، ص 348 ـ 349، ذيل نامه شماره 84.