نام علويه بعد از رحلت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در جامعه اسلامي به وجود آمده است، براي همين قبل از پرداختن به سوال، بايد تعريفي از علوي ارائه گردد تا روشن شود مراد از علويه چيست و امروزه به چه كساني علويه مي گويند؟
تعريف علويه:
1. كساني كه از اولاد حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و فاطمة زهرا ـ سلام الله عليها ـ باشند علوي هستند.[1]2. كساني كه بعد از پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ، امير المومنين ـ عليه السّلام ـ را جانشين بلافصل آن حضرت مي دانند، علويه هستند. هر چند از اولاد حضرت علي و فاطمة زهرا ـ عليهما السّلام ـ نباشند.[2]3. كساني كه بعد از قتل عثمان، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را به قتل آن متهم نكرده و به عايشه و معاويه نپيوستند، هر چند حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و معاويه و عايشه را نديده باشند.[3]4. علويه كساني هستند كه در حق علي ـ عليه السّلام ـ و ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ غلو كرده و آنها را به مقام خدائي بردند.[4]علويان سوريه:بنابر يکي ازاقوال نصيريه فرقه اي از غلات شيعه هستند كه پيروان محمد بن نصير نميري هستند و گويند خدا در علي ـ عليه السّلام ـ و پس از آن در اولاد او ظهور كرده است و حق به زبان آنها گويا شده است بنابراين خدايي در ذات علي و اولاد آن حضرت منحصر است و فرقة علوي كه امروز در سوريه هستند و حافظ اسد نيز از آنهاست همان نصيريه هستند.[5] البته عده اي ازبزرگان نصيري تصريح کرده اندکه اعتقادات آنها همان عقايد شيعه اثني عشري است وهيچ فرقي باآنها ندارند
علوية ايران: به علويون كه در شمال غرب ايران زندگي مي كنند اهل حق گفته مي شود، كه عنوان اهل حق را علي اللهيان بر خود گذاشته اند، البته بين علويان ايران و سوريه دربارة تجلي و ظهور خداوند در امير المومنين ـ عليه السّلام ـ و اولادش اختلاف وجود دارد و آن اين كه اهل حق (همان علويه) ايران مي گويند صفات خدا در علي و اولادش حلول كرده و علويه سوريه مي گويند ذات خدا در علي و اولادش حلول كرده است ولي هر دو در خدا بودن حضرت علي و اولادش اتفاق نظر دارند, البته وجود خداي يگانه را انكار نمي كنند بلكه مي گويند خداي غايب از نظرها، در اينها تجسم پيدا كرد تا مردم بيشتر خدايشان را بشناسند و به اهل حق در سوريه علويين و علي اللهي هم مي گويند.[6]براساس تعريف اول علويه فرقه نيستند تا عقايدشان بيان شود ولي طبق تعريف دوم و سوم، به همه كساني كه علي ـ عليه السّلام ـ را قبول دارند، علوي گفته مي شود مانند: شيعه دوازده امامي، زيديه، كيسانيه، اسماعيليه، واقفيه و…. اما امروزه به اينان در اصطلاح علوي نمي گويند و هر كدام را به نام خاص خود مي خوانند بنابراين مراد از فرقة علويه در اصطلاح امروزي فقط تعريف چهارم مي باشد و لذا به عقايد اين فرقه اشاره مي كنيم:
الف: اصول دين:
1. توحيد: مي گويند خداوند مركب از سه چيز است: 1. معني 2. اسم 3. باب كه در درون دري مي زيست و سپس براي اولين بار به صورت شخصي به نام خاوندگار يا كردگار جهان تجسم يافت، اين سه اصل بعدا در وجود انبياء متجلي مي شدند و آخرين تجلي آن در وجود علي ـ عليه السّلام ـ، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سلمان فارسي است. پس علي خداست و در ابرها ساكن است كه رعد صداي او و برق خندة اوست و خداوند بعد از حضرت علي در فرزندان او تجسم پيدا كرده است.[7] بنابراين به جاي توحيد قائل به شرك و تثليث شده اند و علي و اولادش را خدا مي دانند كه براي بشريت پيامبر مي فرستند!
2. نبوت: اين فرقه نبوت را قبول دارند، اما مي گويند پيامبر را علي ـ عليه السّلام ـ و اولادش بر مي انگيزند و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و سلمان فارسي را به نبوت برگزيد! و وحي شدن هم دليل بر نبوت كسي نمي شود، چون خداوند بر همة مومنان وحي مي كند، و بر پاية همين اعتقاد است كه پيروان محمد بن نصير نميري گفته اند: علي بن محمد (امام هادي ـ عليه السّلام ـ) او را به نبوت برگزيده است.[8]3. امامت: با توجه به اين كه علي ـ عليه السّلام ـ را خدا مي دانند نه امام و همچنين بقية ائمة اطهار را جانشين علي در خدا بودن مي دانند نه جانشيني در امامت و مي گويند فقه جعفري را بايد به صورت صوري و ظاهري پذيرفت. پس اين فرقه امامت را قبول ندارند.[9]4. معاد: اين فرقه مي گويد: همة عالم تجليات الهي است و گناه توهمي بيش نيست، و معاد معنا ندارد زيرا روح انسان بعد از جدا شدن از بدن در موجودات و انسان هاي بعدي وارد مي شود و از جسمي به جسم ديگر تا ابد منتقل مي شود و فنا ندارد.[10]
ب: فروع دين:
به جاي فروع دين مي شود به زيارت قبور ائمة اطهار رفت و منظور از نماز هاي پنجگانه، گفتن نامهاي علي، حسن، حسين، محسن و فاطمة زهرا است! و روزه در سال 3 روز در وسط زمستان واجب است و به جاي بقية فروعات دين اين اعمال كافي است: صلوات فرستادن، دعاي ناد علي، ننوشيدن آب و نخوردن گوشت و كره و شير در دهة اول محرم، و بزرگداشت عيد نوروز كه به اعتقاد آنها روز ولادت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ است.[11]
ج: بقية عقايد:
1. شراب: درخت انگور مقدس است و كندن آن حرام. زيرا شراب از انگور است و مراد از نور همان شراب است بنابراين نه تنها نوشيدن شراب جايز، بلكه لازم است تا بتوان به نور الهي رسيد.[12]2. ايمان: ايمان قريش بعد از ملحق شدن علي ـ عليه السّلام ـ به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مسجد قبا، كامل نيست! و اگر كسي با پيامبر يا امير المومنين يا فرزندان او مخالفت كرده باشد و بعد ايمان بياورد باز مورد لعن فرقة علويه است زيرا با معصيت مخالفت كرده است.[13] بنابراين، فرقة علويه مكتبي بسته است كه دشمنان اسلام، كفار و… نمي توانند او را بپذيرند.
3. ابن ملجم: چون ابن ملجم، علي را از اين جهان مادي آزاد كرد و به آسمان ها برد بايد او را دوست داشت و لعن او جايز نيست.[14]4. اعياد: 1. عيد غدير، 18 ذيحجه 2. قربان 3. فراش: روز هجرت پيامبر از مكه به مدينه 4. نوروز: به اعتقاد آنها ولادت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ 5. غدير دوم: روزي كه پيامبر اهل بيت را زير عبا جمع كرده بود و آية تطهير نازل شد.[15]بنابراين، فرقة علويه نه تنها شيعه نيستند، بلكه اينها را از فرقه هاي شيعه شمردن ظلمي است به مكتب تشيع. و شيعيان به هيچ وجه علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ را نه تنها خدا نمي دانند بلكه پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بالاتر و افضل از آن حضرت دانسته و امير المومنين و ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ را امام و جانشينان پيامبر مي دانند و همة اصول و فروع دين را قبول دارند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. العلويون في التاريخ حقائق و اباطيل، محمد احمد علي، بيروت، موسسة النور للمطبوعات.
2. هل العلويون شيعه، هاشم عثمان. بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.
پي نوشت ها:
[1] . دهخدا، علي اكبر، لغت نامة دهخدا، ذيل كلمة علي بن ابي طالب.
[2] . علي عزيز ابراهيم، العلويون بين الغلو و الفلسفه و التصوف و التشيع، ص 172، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، كثيري، محمد، السليفه بين اهل السنه و الاماميه، ص 32، بيروت، غدير، اول، 1418 ق.
[3] . دهخدا، علي اكبر لغت نامة دهخدا، ذيل كلمة علي بن ابي طالب و كلمة علوي.
[4] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 442، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، سوم، 1375 ش. و يحيي الامين، شريف الدين، فرهنگنامة فرقه هاي اسلامي، ص 200، ترجمة محمد رضا موحدي، تهران، باز، اول، 1378 ش.
[5] . طبرسي، احمد، الاحتجاج، چ 2، ص 291، بي جا، دارالالنعمان، بي تا و حيات كليني، ص 79، بي جا، مركز المصطفي، بي تا. و حيات شهيد اول، ص 123، بي جا، مركز المصطفي، بي تا و دهخدا، علي اكبر، لغت نامة دهخدا، كلمة نصيريه. و علي عزيز ابراهيم، العلويون بي الغلو و الفلسفه و التصوف و التشيع، ص 14، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات.
[6] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 323، قم، امير، اول، 1377 ش. و دهخدا، علي اكبر، لغت نامة دهخدا، كلمة اهل حق.
[7] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 7، ص 10، موسسه امام صادق، اول، 1416 ق. و دانشنامة جهان اسلام، ج 3، ص 651، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامي،دوم، 1378 ش. و مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 78 و ص 462، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي ، سوم، 1375 ش. و رياني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 317، قم، امير،ؤ اول، 1377 ش.
[8] . طبرسي، احمد، الاحتجاج، ج 2، ص 291، و سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 7، ص 10، و رياني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 317، و دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 396.
[9] . رباني، گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 317، قم، امير، اول، 1377 ش. و دانشنامة جهان اسلام، ج 3، ص 651، تهران، سعيد محبي، 1380 ش. و دائرة المارف بزرگ اسلامي، ج 12، ص 396، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ اسلامي، دوم، 1383 ش.
[10] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 7، ص 10 به بعد، و مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي ص 442، و دائرة المعارف بزرگ شيعه، ج 12، ص 396.
[11] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 323، و دانشنامة جهان اسلام، ج 3، ص 651. و دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 388. و دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 12، ص 396.
[12] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 7، ص 10، و رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، ص 267، و دائرة المعارف تشيع، ج 3، ص 388، تهران، شهيد سعيد محبي، دوم، 1380 ش.
[13] . هاشم، عثمان، العلويون بين الاسطوره و الحقيقه، ص 218، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، 1414 ق.
[14] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، ج 7، ص 10 به بعد، قم، موسسة امام صادق، اول، 1416 ق.
[15] . مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 442، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، سوم، 1375 ش.