به اين سؤال در دو قسمت بايد جواب گفت: 1. توضيح و تحليلي كوتاه پيرامون حديث. 2. اطاعتپذيري از امامان.
1. اما قسمت اول:
شرك، شركت و مشاركت به معني شريك است. شريك يعني كسي كه در كار ياچيزي با ديگري سهيم است. «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ»[2] يعني خداوند در حكومت و تدبير عالم شريكي نداشته است. مراد از آن، شريك مستقل است وگرنه خدا براي تدبير عالم واسطههايي از فرشته و غير آن آفريده است.[3]بايد دانست كه واسطه غير از شرك است. قرآن و اسطه را قبول دارد. يعني خداوند با واسطه و اسباب كار ميكند. مثلاً گياهان را به وسيله باران ميروياند، مردگان را به وسيله ملك الموت قبض ميكند، فرزندان را به وسيله پدر و مادر بدنيا ميآورد و…[4] اگر اين واسطهها و اسباب را در كارهاي خود مستقل بدانيم، آن شرك است و اگر بگوئيم كه: خدا آنها را آفريده و زير نظر خود قرار داده و با اجازه و فرمان خدا كار ميكنند و از خود استقلالي ندارند بلكه «كلّ له قانتون»اند، در اين صورت مخالف قرآن سخن نگفتهايم. هيچ كس جز به اذن خدا واسطه نيست. خدا بواسطهها محيط است و آنها به هيچ وجه به علم خدا احاطه ندارند.[5] همچنين بايد گفت: احترام و شرك، دو چيز جداگانه هستند، محترم داشتن چيزي، معبود قرار دادن آن نيست، مشركان خدا را عبادت نميكردند و بتها را در تدبير عالم مؤثر ميدانستند. مثلاً زيارت قبور پيامبران و امامان ـ عليه السّلام ـ وصلحا و پدر و مادر و اينكه كسي صاحب قبر را شفيع آورده و بگويد: خدايا به احترام صاحب اين قبر حوائج مرا بر آورده كن،هيچ يك از اينها مصداق شرك نيست وگرنه رسول خدا آن را تحريم ميكردند.[6] پس بين احترام و عبادت، احترام و شرك، واسطهها و اسباب با شرك، فرق هست.
شفاعت آن است كه يك موجود قوي به موجود ضعيف ياري برساند. مثلاً در نظام آفرينش نور، آب، هوا و زمين، دانه گياه را ياري ميكنند تا به مرحله درخت برسد. يا اولياء خدا گناهكاري را ياري ميكنند تا نجات يابد. ولي هرگز اين امدادها نشانه ضعف و نياز خداوند و يا تأثيرپذيري او نيست. زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه را به اولياء خود ميدهد و اوست كه نظام آفرينشي را به نوعي آفريده است كه وقتي دانه در مسير رستن قرار گرفت با نور و هوا و خاك رشد ميكند. به هر حال عوامل مادي و كمكهايي كه انسان از مخلوقات ميگيرد در پرتو اذن اوست و در چهارچوب قوانيني است كه او حاكم كرده است[7]آنچه در اين بخش به طور خلاصه قابل بيان است اين است كه: خداوند بهترين شريك مستقل و سهيم با ديگري است ولي شريك ندارد. از آنجايي كه نظام هستي، نظام اسباب و مسببات و علت و معلول است. خداوند آن واسطهها را آفريده است. امام علي ـ عليه السّلام ـ ميفرمايند: «لكلّ شئٍ سببٌ»[8] براي هر چيزي سببي است. نظام هستي، نظام قانونمندي و عقل محور است و از اين رو، خداوند برخلاف قواعد و قوانين عقلي كار نميكند و در چهارچوب محالات، نظام هستي را حركت نميدهد.
اما قسمت دوم:
در جهان تكاليف، اطاعت از امامان واجب و لازم است. دليل نقلي اعم از آيات و روايات در اين زمينه بسيار است و بسيار روشن… اما دليل عقلي: عقل، به حسن بعثت از جهت شمول آن بر فوايد بسيار حكم ميكند، و نيز عقل حكم ميكند به وجوب بعثت بر خدا. به دليل آنكه بعثت لطف است و لطف، بر خدا واجب است. و عقل گواه است به اين كه پيامبري كه مبعوث ميشود بايد از عصيان و اشتباه و فراموشي مصون باشد و از هر چيزي كه طبع آدمي از آن تنفر دارد، منزه و از همه مردم در صفات كمال روحي و جسمي، افضل و برتر باشد؛ تا قلبها متوجه او شوند و حجت بر مردم تمام شود…[9]حال كه عقل، ما را به اين مرحله راهنمايي كرد، گوييم كه: اولاً دين در هر زماني بايد حافظي داشته باشد ثانياً عقل حكم ميكند كه بايد مردم در هر زماني، امام مرشد و مطاعي داشته باشند كه از سطوتش بهراسند و از ظالم انتقام گيرد و او را از ظلمش منع كند و دين را حفظ نمايد و مردم را از خلط بين حلال و حرام و… بازدارد و آنها را به قواعد عقلي و وظايف ديني تشويق كند…[10]لذا عقل دلالت ميكند بر آنكه خداوند، طاعت بندگان را ميخواهد و از معصيت و گناه آنان كراهت دارد و او نسبت به بندگانش ظلم روا نميدارد. و با وجود امامي كه اطاعت شود، مردم به اطاعت خدا نزديكتر و از معصيت او دورتر خواهند گشت و هر چيزي كه بدون اجبار، بنده را به اطاعت نزديك و از معصيت دور كند، لطف ناميده ميشود. حال، آيا از نظر عقلي، لطف بر خداوند واجب است يا خير؟ اگر لطف بر خداوند واجب نباشد ولي انجام طاعت و ترك معصيت متوقف بر آن باشد، و خداوند طاعت ميخواهد و از معصيت كراهت دارد و ميداند كه مكلف فقط در صورت وجود لطف، او را اطاعت ميكند، اين نقض غرض است و نقض غرض عقلاً قبيح است.[11]خواجه ميگويد: «الامام لطفٌ» مقصود اين است كه امامت هم نظير نبوت از مسائلي است كه از حدّ بشري بيرون است… نبوت مستقيماً از ناحية خداست، ارتباط پيغمبر است با خدا، و امامت تعييني است از ناحية پيغمبر از ناحيه خدا.[12] شهيد مطهري تحت عنوان دليل عقلي شيعه در باب امامت ميفرمايد: امام يعني كارشناس امر دين، كارشناسي حقيقي كه به گمان و اشتباه نيفتد و خطا برايش رخ ندهد. پيغمبر اكرم اسلام را براي مردم آورده است. بايد لااقل براي مدتي كارشناسهاي الهي در ميان مردم باشند كه اسلام را به خوبي به مردم بشناسانند. چنين شخصي را پيغمبر اكرم براي مردم تعيين كرده است. علماي شيعه اين مطلب را با تعبير «لطفٌ» بيان كردهاند يعني لطف الهي، و مقصود اين است كه اين مسأله براي هدايت بشر مفيد است.[13]بنابراين براي اثبات امامت و به دنبال آن براي اطاعت و احترام از امامان ـ عليه السّلام ـ از دليل نقلي كه بگذريم دليل عقلي داريم. بلي اگر جهان، جهان تكاليف نبود كه قبل از حضرت آدم ـ عليه السّلام ـ جهان، جهان تكاليف نبود، در يك چنين وضعيتي و در يك چنين جهاني، اطاعت از امامان لازم نبود (از باب عدم وجود دليل نقلي و دستور الهي) ولي بازهم از باب دليل عقلي و تعبد عقلي، كه اطاعت از بزرگتر و فرد برتر مانند اطاعت از پدر و مادر و رجوع به كارشناس و تبعيت و اطاعت از دستورات كارشناس، لازم است باز هم اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ به عنوان كارشناسان ديني به دليل عقلي لازم ميشد نميشود كارشناس باشد و اطاعت از دستورات كارشناس به حكم عقل لازم و ضروري نبا شد ولي بازهم از كارشناس اطاعت نشود. اين نقص غرض است.
بنابراين فرق است بين جهان تكاليف و جهاني كه در آن تكاليف وجود نداشت، در جهان تكاليف به دليل عقلي و به دليل نقلي اطاعت از پيامبران و امامان به عنوان كارشناسان ديني لازم و ضروري است.
ذكر اين نكته لازم و ضروري است كه خداوند فقط به اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ دستور نداد. در كنار دستور خداوند از اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ اطاعت از پيامبران، اطاعت از دستورات پدر و مادر، اطاعت از دستورات كارشناس مانند پزشك براي بيمار و… را لازم و ضروري دانسته است و اين از دليل نقلي و عقلي بدست ميآيد. بين اصول و فرع دين اسلام، همچون دانههاي زنجير، پيوند و ارتباط برقرار است. اطاعت از پدر و مادر اطاعت از خدا است. اطاعت و احترام از مؤمن واقعي، اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ است و اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ اطاعت از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اطاعت از پيامبران ـ صلي الله عليه و آله ـ اطاعت از خدا است. اطاعت از خدا و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و اطاعات از امامان ـ عليهم السّلام ـ تفكيكناپذير است.[14]خلاصه اگر خداوند به اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ دستور نميداد، (كه اين از محالات است) از اين جهت، اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ نميشد ولي به دليل عقلي و از باب تعبد عقلي كه تواضع و احترام و اطاعت از بزرگترها لازم است و در مسايل مهم اجتماعي بايد به كارشناس رجوع كرد و در برابر او اطاعتپذير بود، از اين حيث اطاعت از امامان ـ عليهم السّلام ـ به عنوان كارشناسان دين لازم ميشد. در جهان تكاليف نميشود اطاعتپذيري نباشد.
براي مطالعه بيشتر به كتابهاي ذيل مراجعه نمائيد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امامت، حسن حسنزاده آملي، انتشارات قيام، ص22.
2. مجموعه آثار، ج4، شهيد مطهري، انتشارات صدرا، ص871.
3. تفسير نور، محسن قرائتي، ج1، ص511.
پي نوشت ها:
[1] . اصول كافي،كليني، انتشارات دارالفكر،ج3، كتاب الايمان و الكفر، باب الريّا، ص403.
[2] . سورة فرقان، آية 2.
[3] . قرشي، سيدعلي اكبر، (قاموس قرآن)، تهران: دارالكتب الاسلامية، سوم 1361،ج4، ص20.
[4] . قرشي، سيدعلي اكبر، همان، ص25.
[5] . سورة بقره، آية 255.
[6] . قرشي، سيدعلي اكبر، همان، ص26.
[7] . تفسير نور، محسن قرائتي، انتشارات در راه حق، ج1، ص511.
[8] . امام علي، غرر الحكم و مراجعه شود به آيه 84 از سورة كهف.
[9] . حسنزاده آملي، حسن، (اامامت)، ابراهيم احمديان، قم: قيام 1376، ص22.
[10] . همان.
[11] . همان، ص24.
[12] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، انتشارت صدرا، ج4، ص871.
[13] . همان، ص873.
[14] . نهجالبلاغه، خطبه 190.