در پاسخ به سئوال مورد نظر لازم است به نکاتي اشاره نمائيم:
الف: در مسأله افضليت و برتري امير المومنين و ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ بر انبياء عظام غير از نبي اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ انظار مختلفي وجود دارد که در اينجا به خلاصه آنچه عالم جليل القدر شيخ مفيد قدس سرّه در کتاب شريف «آوائل المقالات» بسنده مي کنيم: «عده اي از (علماء) اماميه قطع به برتري ائمه از آل محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر ساير انبياء و رسولان غير از پيامبر ما محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دارند و برخي از آنان قايل به وجوب برتري ائمه بر همه انبياء شده اند غير از انبياء اولوالعزم. و گروهي از آنان قائل به برتري همه انبياء بر ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ شده اند. و اين ( تشخيص برتري) بابي است که در ايجاب و منع آن عقول را مجالي نيست و هيچ کدام از اقوال، اجماعي (و مورد اتفاق) نيست و فقط رواياتي از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مورد امير المومنين ـ عليه السلام ـ و فرزندان اش از ائمه، وارد شده و نيز اخباري از امامان راستين بعد از آن حضرت و (لکن) در قرآن مواضعي (آياتي مانند آيه مباهله که علي ـ عليه السلام ـ را نفس پيامبر خوانده اند) وجود دارد که قول اول را قوت مي بخشد، و ما شاهد آن هستيم و بخدا پناه مي بريم از گمراهي.»[1]ب: فضيلت زمان و مکان ها به اعتبار الهي وابسته است و يک امر ذاتي نمي تواند باشد. از برخي منابع اسلامي استفاده مي شود که وجود مقدّس انبياء، اوصياء و اولياء الهي باعث شرافت اماکني شده که آن بزرگواران در آنها سکونت نموده و يا عبادت خداوند کرده و يا «آنها مدفون گرديده اند مثل مدينة الرسول، نجف اشرف، کربلا، قم و سائر مشاهد مشرفه مانند مسجد کوفه، مسجد سهله و امثال آن.
در زيارتي که شيخ مفيد و شهيد و سيّد بن طاوس قدس سرّهم از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل کرده اند که آن بزرگوار در روز هفدهم ربيع الاول امير المومنين ـ عليه السلام ـ را به آن زيارت کرد، مي خوانيم: السلام عليک يا من شُرّفت به مکه و مني…»[2] سلام بر تو اي آنکه مکه و مني به تو شرافت يافت.
بنابراين امير المومنين ـ عليه السلام ـ و ولادت او فضيلتي براي حرم الهي محسوب مي شود و لااقل شرافتي است متقابل. همان گونه که ولادت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ مي تواند نشان گر فضيلتي براي سرزمين کربلا باشد و در نهايت شهادت امام حسين ـ عليه السلام ـ و ريختن خون مقدس آن بزرگوار و اصحابش بر فضيلت و برتري اين سرزمين افزوده در حدي که بر اساس برخي روايات آنرا برتر از کعبه و مني قرار داده است. و خوردن تربت او را شفاء قرار داده در حالي که خوردن خاک از نظر اسلام حرام است حتي خاک کعبه. بديهي است که اين به خاطر قداست ذاتي خاک کربلا نيست بلکه به خاطر خون شريف امام حسين و اصحاب آن حضرت مي باشد.
پس نمي توانيم بگوئيم زمين کربلا فضيلت و قداست ذاتي دارد بر کعبه تا نتيجه بگيريم که ولادت حضرت عيسي در آن سرزمين مقدّس يک نوع برتري محسوب مي گردد همان گونه که در خصوص ولادت امير المومنين اشاره شد که براي آن حضرت فضيلتي محسوب بشود بلکه بر اساس آنچه گذشت ولادت آن حضرت براي سرزمين مکه يک نوع شرافت است.
جالب است بدانيم که در برخي از نقل ها آمده است که آن حضرت در باب ولادت خودش فرمود: «امّا از عيسي افضلم چون وقتي که مادر عيسي مي خواست وضع حمل کند از مسجد بيرون آمد و در کنار درختي وضع حمل کرد لکن مادر من وقتي که اين حالت را پيدا کرد ديوار کعبه شکافته شد و مادرم در کعبه رفت و من در خانه خدا به دنيا آمدم».[3]ج: براي اثبات فضايل و مناقب امير المومنين علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ دلائل و شواهد فراواني از قرآن، روايات و تاريخ و سيره داريم که نياز خاصي به اين ويژگي يعني ولادت آن حضرت در کعبه و استدلال به آن نداريم. چنان چه عالم بزرگ اهل سنّت ابن ابي الحديد معتزلي مي گويد: اما فضائل آن حضرت ـ عليه السلام ـ پس آن فضائل به حدي از عظمت و شکوه و انتشار و اشتهار است که بي نياز از بيان و تذکر است و بسان گفته ابو العيناء است که… گفت: خبر دادن از فضائل او مثل خبردادن از نور خورشيد رخشان و ماه تابان است که بر بيننده پوشيده نيست… و چه بگويم درباره مردي که دوست و دشمن به برتري و فضيلت او اعتراف دارد.
… و چه بگويم درباره مردي که همه فضائل به او باز مي گردد… و او رئيس (همه) فضائل و سرچشمه آن است… و شما مي دانيد که اشرف علوم علم الهي است… که از احکام او گرفته شده و از آن حضرت نقل شده است و به او منتهي گرديده و از او شروع مي شود… و از جمله علوم، علم فقه است که آن حضرت اصل و اساس آن است و هر فقيهي در اسلام عيال او محسوب شده و از فقه او بهره مند شده اند… به گونه اي که عمر (خليفه) بارها در زمان خلافت خودش مي گفت: اگر علي نبود عمر هلاک مي شد، و هيچ کس فتوا ندهد هنگامي که علي در مسجد حضور دارد… و از جمله علوم علم تفسير است که از آن حضرت گرفته شده و از او توزيع و انتشار يافته است… و از جمله علوم علم حقيقت و طريقت است که… به او منتهي مي شود… و از جمله علوم علم نحو و عربي است که همه مردم مي دانند که مبتدع و منشاء اش آن حضرت است و بر ابو الاسود دئلي املا کرد… .
و اما شجاعت، مردم با وجود آن حضرت، شجاعان پيش از او را فراموش مي کنند و قهرمانان پس از او در برابر شجاعت آن حضرت محو است و مبارزات آن حضرت به گونه اي است که تا قيامت به آن مثال مي آورند، او شجاعي است که هرگز فرار نکرد… و ضربه بر دشمن وارد نکرده که نياز به ضربه دوم ( در از پا در آوردن دشمن محتاج باشد… و اوست که هبل را از بالاي کعبه کنده و بر زمين افکند… و اما سخاوت و جود، پس حال اش روشن است، روزها روزه مي گرفت… و افطاري اش را به مستمندان مي بخشيد) و درباره او نازل شد: «و يطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا،…» و مفسران نقل کرده اند که آن حضرت چهار درهم بيشتر نداشت که يک درهم را در شب و ديگري را در روز و يکي را به عيان و ديگري را به نهان صدقه مي داد که درباره اش نازل شد: ينفقون اموالهم، باالليل و النهار سرّا و علانيه» و هرگز در جواب سائل نه نمي گفت… و اما حلم و گذشت، پس او باگذشت ترين مردم بود از گناه و بردبار ترين… و اما جهاد و مبارزه در راه خدا، پس معلوم است در نزد دوست و دشمن که او آقاي مجاهدان است… و امّا فصاحت، پس او امام فصحاء و سيد البلغاء است که درباره کلام او گفته شده: (دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقين) و مردم از او خطابه و کتابت را آموخته اند… و اما سجاياي اخلاقي و خوش روئي… پس او ضرب المثل در ميان مردم بود… و اما زهد در دنيا، پس او سيد الزهاد و بدل الابدال بود… و اما عبادت، پس او اعبد الناس بود و بيشتر از همه نماز مي گذارد و روزه مي گرفت… و اما قرآن و قرائت و اشتغال آن حضرت به آن.. همه اتفاق دارند که حافظ قرآن در زمان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود… و او اول کسي است که قرآن را جمع کرد… و اما رأي و تدبير، او محکم ترين و استوار ترين مردم از حيث رأي (و انديشه) بود… و…»[4]و السلام عليه يوم ولد و يوم شهد و يوم يبعث حيا.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1.
2ـ اوائل المقالات، شيخ مفيد (ره).
پي نوشت ها:
[1]. شيخ مفيد، آوايل المقالات، ص70.
[2]. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص683، بخش زيارات.
[3]. به نقل از: سايت تبيان و پرسمان.
[4]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، جزء اول، ص17 تا 29.