اين سئوال به طور خلاصه با بيان دو نکته پاسخ داده مي شود:
الف) انديشمندان متعهد شيعه براي اثبات عصمت امامان از خطا و نسيان و هر گونه گناه و آلودگي، از ادله گوناگوني بهره مي برند که تبيين آنها نيازمند کتاب پر حجم و مستقل است چنان چه علامه حلي(ره) با شرح و بسط اين دلايل، بيش از هزار نکته در اين باره فراهم نموده است.[1]با قطع نظر از دلايل قرآني و آيات متعددي که دلالت بر عصمت ائمه اطهار مي کنند و در جاي خودش مورد بحث قرار گرفته و ثابت شده است، مقام امامت آن گونه که از کتاب و سنت بر مي آيد در رهبري سياسي جامعه اسلامي خلاصه نمي شود بلکه دنباله نبوت و کامل کننده رسالت است.[2] چنين تصويري از مساله، پيامبر و امام را در کنار هم مي نشاند و دلايل عقلي عصمت را به قلمرو امامت نيز مي کشاند. با اين تفاوت که در اينجا، به جاي ابلاغ وحي، از تبيين معارف وحياني سخن مي رود. بنابراين عقل حکم مي کند به همان دليلي که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معصوم از خطا و هر گونه پليدي و گناه است، امامان که جانشين و تداوم بخش راه و مکتب آن بزرگواراند نيز بايد معصوم از هر گونه گناه و خطا و نسيان باشند.
روايات پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فضايل فراواني براي اهلبيت ـ عليهم السلام ـ بر مي شمارند که برخي از آنها جز با عصمت آنان سازگار نيست که فقط به قسمتي از اين احاديث که در کتب معتبر اهل سنت نيز به آن تصريح شده است اشاره مي کنيم:
1. اهلبيت همراه و همتاي قرآن
در حديث معروف ثقلين، توجه به دو نکته، انديشه حق جويان را به عصمت اهلبيت رهنمون مي گردد: يکي اينکه در اين حديث، کتاب و عترت در کنار يکديگر محور هدايت به شمار آمده اند. (ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا ابدا) ديگر آن که در اين روايت بر جدايي ناپذيري قرآن و عترت تأکيد شده است. (لن يفترقا حتي يردا علي الحوض) اگر اهلبيت معصوم از گناه و خطاء نبودند، پيروي آنان همواره موجب هدايت نمي گرديد و جدايي ناپذيري آنان از قرآن، معناي روشني نمي يافت.[3]2. علي بن ابيطالب، مدار و معيار حق
براي داوري ميان انسان هاي عادي، چيزي جز حق را نمي توان محور ارزيابي قرار داد، بايد ابتداء حق را شناخت تا ميزان حقانيت اشخاص بر اساس نزديکي و دوري به اين محور سنجيده شود: (اعرف الحق تعرف اهله)[4] تنها کساني که خود معيار حق اند و حق بر گرد آنان مي چرخد، معصومانند و امام علي ـ عليه السلام ـ به گواهي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اين گروه اند: (علي مع الحق و الحق مع علي)[5] علي همواره با حق است و حق با علي است. (اللهم ادر الحق مع علي حيث دار).[6]3. پيروي از اهلبيت مايه رستگاري
افزون بر حديث معروف سفينه (مثل اهل بيتي مثل سفينه نوح من رکبها نجي…)[7] که اهلبيت را به کشتي نوح همانند مي کند و رستگاري ابدي را با پيروي از آنان پيوند مي زند، احاديث فراواني ديگر نيز در اين باره مي توان يافت که روايت زير نمونه اي از آنها است: «هر کس مي خواهد زندگي و مرگش همچون حيات و ممات من باشد… ولايت علي و فرزندانش را برگزيند، زيرا آنان هرگز شما را از راه هدايت بيرون نمي برند و به گمراهي نمي کشانند».[8]اين روايات که با اسناد معتبر از رسول مکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل شده است دلالت روشن بر عصمت ائمه اطهار از هر گونه گناه و اشتباه و خطاء دارد زيرا معيار حق و همتاي قرآن بودن و مدار حق و کشتي نجات و چراغ هدايت بودن هرگز با عدم عصمت از گناه و هر گونه خطا و اشتباه سازگاري ندارد. و رواياتي که احياناً بر خلاف اين وارد شده به دلايل مختلفي از اعتبار ساقط است.
ب) وقتي ما واژه هاي استغفار و مغفرت را مي شنويم، معناي آمرزش گناهان و ايمني از عذاب به ذهن تداعي مي شود در حالي که اين معنا يکي از مصاديق معناي استغفار است و دايره آن تنگ تر و محدودتر از معناي اصلي و اصطلاح قرآني آن است.
اين واژه در قرآن کريم معناي وسيع تري دارد که شامل معناي نخست شده و موارد ديگري را هم در بر مي گيرد. در کتاب «مفردات راغب» کلمه «غفر» اين گونه معنا شده است: الغفر: الباس ما يصونه عن الدنس. يعني پوشاندن هر چيزي که فرد يا شيئ را از آلودگي ها، نقص ها، ضررها و کاستي ها محافظت نمايد.
از اين رو به نوعي زره که جنگجويان بر تن مي کردند «غفاره» گفته مي شود زيرا اين پوشش، فرد را از آسيب هاي دشمن مصون نگه مي دارد. حال اگر کسي از خداوند متعال بخواهد که به او نيرويي عطا نمايد که به وسيله آن به هيچ باطلي گرايش پيدا نکند و از تأثير هواي نفس مصون بماند، يا در قضاوت از تبليغات و وسوسه هاي طرفين دعوا مصون بماند، افراد مخصوصاً انبياء و اولياء الهي نيز براي اين که از لغزش ها ايمن باشند نيازمند چنين استغفار اند. اين نوع استغفار با عصمت آنان منافاتي ندارد. آن چه با عصمت سازگار نيست، اين است که فرد با اوامر و نواهي الهي مخالفت کند، بنابراين هميشه لازمه استغفار اين نيست که فرد گناهي انجام داده و اشتباه و خطايي از او سر زده است و براي اين که از عذاب الهي در امان باشد استغفار نمايد بلکه گاهي انسان با اين که معصوم است، خود را نيازمند استغفار و استمداد الهي مي بيند.
و از طرف ديگر: استغفار و توبه داراي مراتب و درجاتي متناسب با عاملان آن است. توبه و استغفار گناهکاران از گناه است و توبه اهل سلوک از پرداختن به غير خدا و توجه به غير حق مي باشد. توبه و استغفار اولياي الهي و معصومان نيز مرتبه بالاتري دارد. آنان چون مستغرق در ذات جميل الهي اند و توجه تام به مقام ربوبي که کمال مطلق است، دارند وقتي به خود و اعمال خويش مي نگرند با تمام ارزش و بزرگي آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بي نهايت الهي بسيار کوچک و مايه سرافکندگي و شرمندگي مي بينند. مانند آن کسي که مهمترين دارايي اش مقدار آب گل آلود بود و آن را براي سلطان هديه برد و چون فرد شکوه شاهي را بديد از آن چه آورده بود سخت شرمسار و سرافکنده گرديد.
آري امام علي ـ عليه السلام ـ همان عبادتي را که افضل از عبادت ثقلين است در برابر جمال و جلال الهي، برگ سبز درويش مي بيند و سر به زير مي افکند، و به خاطر ناچيز بودن و حقارت اعمالش در برابر عظمت و جبروت الهي اظهار عجز و کوتاهي نموده و از آن استغفار مي کند، و اين خود يکي از عالي ترين مراتب عبوديت مطلقه و فناي في الله است. اگر چه نادانان آن را عيب و نقص بپندارند.
امام خميني(ره) در کتاب شريف «آداب الصلوة» در شرح حديث نبوي «ليغان علي قلبي و انّي لاستغفر الله کل يوم سبعين مرة»[9] فرموده اند: روبرو شدن با برخي مانند ابوجهل ها و ابوسفيان ها موجب کدورت مي شوند و بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زنگار مي زند، از اين رو حضرتش براي زدودن اين زنگار استفغار مي کردند.
از اين رو مي توان گفت استغفار براي اولياء الهي، افزون بر آن چه گفته شد، جنبه دفعي نيز دارد همان گونه که براي ما جنبه رفعي دارد. يعني ما استغفار مي کنيم تا لغزش هايي که مرتکب شده ايم بخشيده شود و آن ها استغفار مي کنند تا نلغزند و اصلاً گناه سراغ آنها نيايد. علاوه بر اين که نفس استغفار، براي ايشان عبادت است، آن بزرگواران با عبادت و اطاعت درجات عصمت خويش را شدّت مي بخشند. لذا استغفار و توبه در بالا رفتن درجات عصمت آنها دخالت دارد.
و در پايان فقط اين سئوال باقي مي ماند که کساني که از سر لجاجت و عوام فريبي استغفار را بر ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ که بندگان مخلص و بي پيرايه خداي سبحان هستند، عيب مي پندارند و آن را منافي با عصمت آن بزرگواران مي دانند، استغفار پيامبر و انبياء بزرگ الهي را که قايل به عصمت آنان هستند، چگونه معنا مي کنند؟
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير الميزان، ج17، ص10.
2ـ مجموعه آثار شهيد مطهري، ج4.
3ـ تفسير موضوعي قرآن، آيت الله جوادي آملي، ج9.
پي نوشت ها:
[1]. الالفين في امامة اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب ـ عليه السلام ـ .
[2]. پژوهشي در عصمت معصومان، ص280ـ285.
[3]. الغدير، ج3، ص297ـ298.
[4]. بحارالانوار، ج40، ص126.
[5]. تاريخ بغداد، ج14، ص321.
[6]. سنن ترمذي (الجامع الصحيح)، ج5، ص633.
[7]. المستدرک، ج3، ص163؛ الصواعق المحرقه، ص186.
[8]. کنز العمال، ج11، ص611 تا 612.
[9]. امام خميني، آداب الصلوة، ذيل اين حديث.