«رافضه» از ماده «رفض» به معناي ترك كردن و رها كردن است، چنان چه در مقابيس اللغة آمده: (رفضتُ الشيء أي تركته) يعني فلان شيء را رفض كردم يعني آن را ترك كردم. و در ادامه گفته: به كساني كه با اميران و حاكمان خود مخالفت مي كردند، روافض گفته مي شد.[1]اين واژه در ابتدا، همان طور كه در معناي لغوي گفته شد، به كساني كه با حكومت وقت مخالفت مي كردند، اطلاق مي شده است، چنانكه معاويه اين لفظ را بر مروان و عده اي ديگر كه پس از جنگ جمل نزد او آمده بودند به كار برده و در نامه خود به عمروعاص نوشته است: «وقد سقط الينا مروان بن الحكم في رافضة اهل البصرة»;[2] مروان با گروهي از رافضه (كساني كه با علي-عليه السلام- مخالفت مي كردند) نزد ما آمد. و اين كه بعدها به شيعيان رافضه گفته شد به اين دليل بود كه شيعيان را به خروج از دين و ترك آن متهم مي كردند. و آنان را مخالف و ترك كننده خلفا مي دانستند.
اين اصطلاح در مورد شيعيان به دو صورت به كار رفته است:
الف) گاهي اين واژه به همه فرقه هاي شيعه اطلاق شده، چنان كه اسفرايني، اماميه را يكي از فرقه هاي رافضه در كنار دو فرقه ديگر (كيسانيه و زيديه) بر شمرده است.[3]ب) و گاهي اين واژه به فرقه خاصي از شيعه (اماميه) اطلاق شده چنان كه ابوالحسن اشعري گفته است: «دومين گروه از شيعه، رافضيان يا اماميه اند»[4]به هر حال با مطالعه در تاريخ متوجه مي شويم كه بعضي از اهل سنت از اين اصطلاح به عنوان حربه براي تضعيف و به انزوا كشيدن شيعه استفاده كرده اند، چرا كه از اين طريق آنها را به رها كردن و ترك دين و خروج از اسلام متهم مي كنند و وقتي شيعيان با چنين برخوردي از طرف اهل سنت مواجه مي شدند نزد ائمه-عليهم السلام- مي رفتند و از اين وضع شكايت مي كردند و ائمه-عليهم السلام- با درايت اين مشكل را به نحو مطلوبي حل مي كردند. در روايتي آمده كه يكي از ياران امام صادق-عليه السلام- به ايشان عرض كرد: مردم به ما لقبي مي دهند كه كمر ما را شكسته و قلب هاي ما را پژمرده كرده است و حاكمان به بهانه اين لقب خون ما را مباح مي دانند. امام صادق-عليه السلام- فرمود: آيا منظورت لقب «رافضه» است، عرض كرد: آري، امام-عليه السلام- او را دلداري داد و به او فرمود: اندوهگين مباش كه گروه خاصي از اصحاب موسي (كه فرعون را رها كردند) به اين نام، ناميده شدند… آري شما بدي را رها كرديد ولي آنان خوبي را»[5]حال جاي بسي تعجب است كه محبّان اهل بيت-عليهم السلام- به خروج از دين متهم مي شوند، اهل بيتي كه مردن همراه با محبّت آنان، مردن در اوج و كمال ايمان است (من مات علي حبّ آل محمد مات مؤمناً متكمل الايمان)[6] و شافعي چه نيكو سروده:
ان كان رفضاً حب آل محمد
فليشهد الثقلان اني رافضي[7]يعني اگر محبّت نسبت به اهل بيت رفض است پس زمين و آسمان شهادت دهند كه من رافضي هستم .
پي نوشت ها:
[1] . محمد بن فارس، معجم مقابيس اللغة، ذيل كلمه رفض.
[2] . نصر بن مزاحم: وقعه صفين، مؤسسة العربية الحديثه، ص 24 و شبيه اين عبارت در: بلاذري، انساب الاشراف، بيروت، دارالفكر، ج 3، ص 72.
[3] . اسفرايني: التبصير في الدين، تحقيق از كمال يوسف الحوت، عالم الكتب، چاپ اول، 1403 هـ ، ص 27 .
[4] . اشعري، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين، مكتبة العصرية، ج 1، ص 88 .
[5] . كليني، محمد بن يعقوب، كافي، دارالاضواء، چاپ سوم، 1405، ج 8، ص 28.
[6] . ديوان شافعي، دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1402 هـ ، ص 55. و ابن عساكر، تاريخ دمشق، تحقيق علي شيري، دارالفكر، ج 9، ص 20.
[7] . همان.