از نوع سؤال چنين بر مي آيد که پرسشگر گرامي در صدد مقايسه اي ميان نگرش ديانت الهي اسلام و مکتب کهن هندوئيسم به انسان است در اين مقاله با اتکا به متون معتبر اين دو آئين بزرگ (قرآن و اوپانيشادها) و از منظر اين دو کتاب جايگاه انسان را در ديانت مقدسه اسلام و آئين هندوئيسم را به تصوير خواهيم کشيد زيرا قرآن کتاب آسماني اسلام و مقبول مسلمين است و اوپانيشادها در هندوئيسم عليرغم وجود شاخه ها و گرايش هاي مختلف از مقبوليتي بيشتر نسبت به ساير آثار مکتوب هندوان برخوردار است.
نخست انسان از نظر قرآن کريم
از نظر قرآن و اسلام، انسان برترين ميوه هاي درخت آفرينش است که خداوند، جهان را به خاطر او آفريده و زمين و زمان را عرصه خلافت وي قرار داده است. انساني که با دست (قدرتمند) خداوند ساخته و «روح خدا» در کالبد او دميده شده است: «چنين بود که پروردگارت به فرشتگان فرمود همانا من آفريننده انساني از گِل هستم. پس چون او را استوار بپرداختم، و در آن از روح خود دميدم براي او به سجده درافتيد».[1]بنابراين جايگاه انسان، خلافت الهي و جانشيني خداوند بر روي زمين است و برتر از جميع «ملائکة الله» مي باشد[2] قرآن انسان را خليفه خدا دانسته و با اين کلمه حاکميت و اقتدار انسان را در دخل و تصرف بر روي زمين آشکار مي سازد. زيرا آنچه در زمين و اطراف آن وجود دارد براي انسان آفريده شده است و در تسخير او قرار داده شده است چنان که مي فرمايد: «تمام آنچه را که در روي زمين است براي شما آفريد…».[3]و مهمتر اينکه، فرشتگان موظف به سجده کردن به انسان شدند که در اين ميان «ابليس» که از فرشتگان نبود اما شأني به بلنداي آنان يافته بود ، تکبر ورزيده از سجده بر آدم ابا مي کند، گناهي که باعث طرد «ابليس» مي شود و مجازات عظيمش به روز قيامت موکول مي گردد.[4] همين طرد و تنبيه ابليس با آن جلالت شأن، حاکي از اهميت مقام و جايگاه رفيع انسان است و معني آيه شريفه قرآن است که در سوره تين مي فرمايد: «انسان را در بهترين حالات آفريده ايم. سپس او را به فروترين جايها بازگردانيم. مگر کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند، که ايشان را پاداشي ناکاسته (بي منت) است».[5]بنا بر آموزه دين اسلام انسان از خاک آفريده شده و از روح خدائي در وي دميده شده است؛ تا سيري صعودي به سوي کمال را از حضيض زمين آغاز کند، سيري که تا اوج آسمان امتداد مي يابد در اين باره در قرآن آمده است: «هر آينه ما انسان را از گل خالص آفريديم. سپس او را نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم. آنگاه از آن نطفه، لخته خوني آفريديم و از آن لخته خون، پاره گوشتي و از آن پاره گوشت، استخوانها آفريديم و استخوانها را به گوشت پوشانيديم؛ بار ديگر او را آفرينشي ديگر داديم. در خور تعظيم است خداوند، آن بهترين آفرينندگان».[6]خداوند انسان را آزاد آفريده تا امکان يابد در مسير کسب علم و معرفت گام نهد.. خود را ارتقاء دهد و بداند که بر بسياري از مخلوقات فضيلت و برتري دارد. در قرآن مي فرمايد: «و به يقين ما فرزندان آدم را گرامي داشتيم وآنها را در خشکي و دريا بر نشانديم و از پاکيزه ها روزيشان داديم و آنها را برتري داديم».[7]و نيز فرموده: «و شب و روز و خورشيد و ماه را مسخر شما کرد و ستارگان تسخير شدگان به فرمان او بي گمان در آن آياتي است براي گروهي که مي انديشند».[8]در تعاليم و آموزش هاي اسلامي بر اين واقعيت تأکيد شده است که پروردگار به انسان بسيار نزديک است. نزديک تر از هر چيزي. لذا بر انسان لازم است که به چنين قرب و نزديکي ادراک يابد و آنچنان خويشتن خويش را به ذات مقدس ربوبي نزديک بيند که در ارتباط با آن مستواي بلند، نيرو و عزت و عظمت خود را درک کند آمده است: «و به يقين ما انسان را آفريديم و مي دانيم آنچه نفس او بدان وسوسه مي کند، و ما از رگ گردنش به او نزديک تريم».[9]و همچنين آورده است: «و چون بندگان من درباره من از تو پرسش کنند (بگو): من (به آنها) نزديکم و دعوت دعا کننده را اجابت مي کنم چون مرا بخوانند، پس آنها هم بايد (فرمان) مرا اجابت کنند و به من ايمان داشته باشند، باشد که هدايت شوند».[10]و بار امانتي که تمامي کائنات از حمل آن عاجز و ناتوان ماندند، انسان قدرت يافت تا بر دوش بگيرد:
«ما امانت را بر آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه کرديم و آنها از حمل آن سرباز زدند و از آن بترسيدند و انسان بار آن را به دوش گرفت. بي گمان وي ستمکار نادان است، تا آخر کار خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان مؤمن را بپذيرد و خدا آمرزگار مهربان است.»[11]تفسير و تحليل امانت در اين آيه شريفه هر چه باشد، از مقوله دين باشد يا شناخت و معرفت ولايت، يا شرافت مسؤوليت، اختصاص پذيرش آن به انسان اشاره اي است به مقام بزرگ بشر و کرامت بي نظير وي در پهنه جهان هستي.
در ديدگاه اسلامي نظام خلقت هرگز تفاوتى ميان افراد و يا طوائف و قبائل بشر نگذارده همه افراد بشر از نعمت و آسايش در اجتماع مى توانند استفاده نمايند و به قدرى كه خود به اجتماع خدمت نموده، از دسترنج ديگران بهره مند گردند و تجاوز از اين دستور با اينكه گروهى را ذليل و اسير قرار دادن و گروهى را بدون استحقاق از هر گونه نعمت برخوردار نمودن بر خلاف نظام خلقت است.[12]از عبداللّه بن عباس نقل شده است كه در حق ثابت بن قيس آمد وقتى كه از روى تعريض تعرض كرد و نفرين نمود و گفت كه تو پسر فلانه زنى، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود كيست كه نام فلانه مي برد ثابت برخاست و گفت منم يا رسول اللّه فرمود كه در روى اين مردم نظر كن چون نگاه كرد گفت چه ديدى گفت قومى مختلف الالوان بعضى سياه و برخى سفيد و گروهى سرخ و جمعى زرد فرمود ترا هيچ بر ايشان تفضيل نيست مگر پرهيزكارى و تدين بدين اسلام و نيز فرمودند هر كه خواهد كه گرامى ترين مردمان باشد بايد كه از خداى تعالى بترسد و طريقه پرهيزكارى را پيش گيرد.[13]
از نظر اوپانيشادها:
انسان موجودي دو ساحتي است که بعد مادي و غير مادي دارد و داراي جسم و روح است او متشکل از «جيو آتمن»[14] (Jivatman) خود فردي و «پرم آتمن» (Paramatman) يعني خود کلي يا کيهاني است، جيو آتمن از نتيجه اعمال لذت مي برد و پرم آتمن تماشاگر اعمال است و آن دو، حکم سايه و روشني را نسبت به يکديگر دارند همچنين براي درک آتمن، جسم مادي انسان با آتمن ذکر مي گردد که تا بدن حيات دارد، محل آتمن است و آتمن به جسم تعلق دارد، ولي پس از مرگ آن را رها مي کند… . [15]در اوپانيشادها رابطه خاستگاهي آدمي با الوهيت و اينکه انسان به طريقي فرزند خدا دانسته مي شود مطرح است… خدا، انسان را از عنصر يا سرشت خودش مي آفريند.[16] …. فيلسوفان مدرسي در اين باره اختلاف نظر دارند. پرسش اين است: آيا واقعاً بين خدا و انسان وحدت وجود دارد و تنها راه نجات، معرفت به اين حقيقت است؟ پاسخ «شنكره» مثبت است. او مي گويد: «برهمن واقعي است، آن آتمن است، آن تو هستي».
اما «مدهوه» بر اين عقيده است كه: «شكاف بزرگي بين خدا و انسان وجود دارد كه انسان براي پل زدن بر روي آن نيازمند فيض است».
اما احتمالاً آن طور كه «رامانوجه» مي گويد حقيقت در جايي بين اين دو وجود دارد. او به اصلِ وحدت در كثرت اعتقاد دارد. و مي گويد ما همانند برهمن هستيم مع هذا ناهمانند با اوييم. او در ماست اما هم چنين فراسوي ماست. بنابراين انسان و برهمن يكي نيستند، ناميرايي در برهمن استغراق ندارد اما يك وجود جاودان در اتحاد با خداست.
آيين هندو نه تنها از تبيين مبدأ عالم عاجز است و نمي تواند برنامه اي عملي براي زندگي دنيوي انسان ارائه دهد، از توضيح و تبيين سرانجام انسان نيز عاجز است و با طرح نظريه تناسخ، به تناقض و اوهام دچار شده است. هندوها، در چرخه زندگي به كرمه،[17] نوعي از قانون جزا و مكافات اعتقاد دارند. به عقيده آنها روح انسان در هنگام مرگ يك سلسله تولد و تجديد حيات را طي مي كند و پس از هر تولد و زندگي دوباره، بار ديگر روح به بدني ديگر حلول مي كند و اين تولدها ممكن است بي انتها بوده و ابدالدهر ادامه داشته باشد جز در يك حالت كه روح در مقام اعلي با «براهما» وحدت تام حاصل مي كند و ديگر به كالبد و يا جسم ديگري انتقال پيدا نخواهد كرد.
در آيين هندو همه انسانها يكسان و هم تراز نيستند و طبقات نابرابر وجود دارد طبقه در آيين هندو عامل اساسي و تعيين كننده است و علي رغم مخالفت حكومت با آن، اين اعتقاد هم چنان پابرجاست. بنا بر افسانه اي، از زمان آفرينش الاهيِ مانو، انسان نخستين، بود كه طبقات پيدا شدند. سازمان طبقاتي آئين هندو که به آن «کاست» مي گويند شامل چهار، رده است:
1.کشتريه (طبقه پادشاهان)؛
2. برهمنان (روحانيون مذهبي)؛
3. ويسيه؛
4. شودره.
اما به نظر مي رسد به تحقيق، اختلافي اساسي بين نظام هاي فلسفي اي چون ودانتا و عمل ديني واقع گرايانه روستاييان هندو وجود دارد. شنكره اين اَعمال را براي سطح پايين سامان بخشيد و بين سطوح مختلف حقيقت فرق گذاشت. اما رامانوجه مخالف ديدگاه او بود. دليل وي آن بود كه عبادت را نمي توان در سطحي پايين تر قرار داد، عبادت براي نجاتِ نفس ضروري است.
اين نظريه كه خاستگاه آن ارواح پرستي و الوهيت ارواح است، نه تنها دليل منطقي و عقلي ندارد، بلكه موجب مي شود تا انسان در مقابل ظلم و ستم ديگران تنها خود را مقصر بداند و از مبارزه با آن و تلاش براي رسيدن به زندگي متعالي در اين دنيا نااميد شود؛ زيرا همه مصايب كنوني نتيجه عملكرد وي در زندگي قبلي بوده و تنها با مردن و حلول در كالبد ديگر مي تواند زندگي راحت تري داشته باشد.[18]
پي نوشت ها:
[1]. ص / 71ـ72.
[2]. بقره / 30ـ34.
[3]. بقره / 29
[4]. ص 73ـ85.
[5]. تين / 4ـ6.
[6]. مؤمنون / 12ـ14.
[7]. اسراء / 70.
[8]. نحل / 12.
[9]. ق / 16.
[10]. بقره / 186.
[11]. احزاب / 72ـ73.
[12]. ابوالفضل، داورپناه، انوار العرفان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات صدر، 1375ش، ج15، ص39.
[13]. کاشاني، ملا فتح الله، خلاصه المنهج، تهران، انتشارات اسلاميه، 1373ش، ج5، ص351 با اندکي تلخيص.
[14]. آتمن معنايي نزديک به مفهوم روح را داراست.
[15]. فصلنامه علمي پژوهشي قبسات، شماره 44، سال دوازدهم، تابستان 1386ش، ص41.
[16]. همان.
[17]. کرمه به معناي آن است که هر آن چه در اين زندگي مي کاريد در زندگي بعدي درو مي کنيد.
[18]. رضوي، رسول، نقد آيين هندوئيسم، ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف، شماره 33، بهمن 1384ش، ص31ـ32.