خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «پروردگار تو از حال همه کساني که در آسمان ها و زمين هستند آگاه تر است. ما بعضي از پيامبران را بر بعضي ديگر برتري داديم.»[1] در اين برتري دادن ها، پيامبران اولوالعزم افضل از تمام پيامبران و در ميان اولوالعزم نيز وجود مقدس خاتم النبيين حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از همه پيامبران و ملائکه افضل است حتي ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ نيز از بقيه پيامبران به جز حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ افضل هستند.[2]آري خداوند متعال پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را به عنوان حبيب الله و بر ساير پيامبران فضيلت داد در حديثي از رسول اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آمده است که فرمودند: به شش چيز از ديگر پيامبران برتري يافتم. 1. جامع ترين کتاب به من بخشيده شد؛ 2. با ترس دشمنان از من، از فاصله اي برابر يک ماه راهپيمايي نصرت شدم؛ 3. غنائم جنگي بر من حلال شد؛ 4. زمين محل سجود پاکيزه من قرار گرفت؛ 5. به همه آفريدگان مبعوث شدم؛ 6. پيامبري به من پايان يافت.[3]امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمودند: خداوند کسي را با فضيلت تر و گرامي تر از من نيافريده است. عرض کردم: تو افضلي يا جبرئيل؟ فرمودند: خداي تعالي پيامبران را بر ملائکه مقرب فضيلت داده و مرا بر همه پيامبران و رسولان فضيلت داده است.[4]امام موسي بن جعفر ـ عليه السلام ـ از امير المؤمنان ـ عليه السلام ـ نقل کرده که آن حضرت در پاسخ يهودي مبني بر فضيلت رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر ساير پيامبران فرمودند: اگر خداوند به ملائکه دستور داد تا بر حضرت آدم ـ عليه السلام ـ سجده کنند، بهتر از آن را بر رسول اسلام عطا نموده است و آن اين که هم خودش بر پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ درود فرستاده و هم ملائکه و تمام مردم با ايمان را تا روز قيامت مأمور کرده که بر آن حضرت درود فرستند و در قرآنش فرمود:
«خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي فرستند، اي کساني که ايمان آورده ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و کاملاً تسليم (فرمان او) باشيد».[5]خداوند استجابت دعاي بنده اش را مشروط کرده بر اين که اول بر پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ درود فرستد.
خداوند به هر کسي که بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ درود فرستد، ده حسنه داده و ده گناه از او محو مي سازد.[6]اما در مورد برتري اسلام بر ساير اديان مطالب زير قابل طرح مي باشد:
از ديدگاه قرآن فقط يك دين از سوي خداوند براي هدايت انسانها فرستاده شده است و اختلافها و تفاوتهايي كه با نامها و اسامي گوناگون وجود دارد و مردم را به گروههاي مختلف تقسيم ميكند، همگي ساخته هوي و هوس خود انسانها ميباشد.[7]چنان كه خداوند ميفرمايد: «انّ الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الّا من بعد ما جاءهم العلم بغياً بينهم و من يكفر بآيات الله فانّ الله سريع الحساب»؛[8] دين در نزد خدا، اسلام است و كساني كه كتاب آسماني به آنان داده شد، اختلافي در آن ايجاد نكردند مگر بعد از آگاهي و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود و هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا به حساب او ميرسد؛ زيرا) خداوند، سريع الحساب است.
از ديدگاه آيات و روايات اسلامي همه انبياء دين اسلام را تبليغ كردهاند.[9] و به همين دليل وقتي مفضل از امام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد دين حضرت ابراهيم، نوح، موسي، عيسي و… ميپرسد، امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «دين همه آنها اسلام بوده، نه غير آن و به آيات متعددي از جمله آيات 19 آل عمران، حج، 78؛ بقره، 128 و… اشاره فرمودند…»[10] بنابراين از ديدگاه آيات قرآن و روايات ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ فقط يك دين وجود دارد و آن هم دين اسلام است و دين ديگري وجود ندارد تا با دين اسلام مقايسه شده و وجوه امتياز دين اسلام بر آنها بررسي شود.
اما اگر منظور از دين يهود و دين مسيح، ادياني باشد كه يهوديان و مسيحيان آنها ساخته و به انبياء الهي نسبت ميدهند، غير از امتياز الهي بودن دين اسلام و غيرالهي بودن آن اديان امتيازات متعددي ميتوان شمرد كه در ذيل به چند فرق و امتياز عمده اشاره ميشود:
امتياز اول: دين اسلام در بين اديان موجود و به خصوص در مقايسه با دين يهوديت و مسيحيت فعلي تنها ديني است كه توحيد واقعي را تبليغ ميكند و مردم را از شرك به خداوند متعال كه ظلم عظيم است، باز ميدارد. در حالي كه يهوديان و مسيحيان با بعضي از اعتقاداتي كه دارند از توحيد دور افتاده و در رديف مشركان درآمدهاند. چنان كه خداوند مي فرمايد: «يهود گفتند: عُزير پسر خداست و نصاري گفتند: مسيح پسرخداست. اين سخني است كه با زبان خود ميگويند كه همانند گفتار كافران پيشين است. خدا آنان را بكشد، چگونه از حق انحراف مييابند.»[11] اين شرك كه در قرآن بدان اشاره شده، در سرتاسر كتابهاي مقدس يهوديت و مسيحيت كنوني وجود دارد به عنوان مثال در اول انجيل يوحنا ميگويد: «در ازل پيش از آن كه چيزي پديد آيد «كلمه» وجود داشت و نزد خداوند بود، او همواره زنده بوده و خود او خداست.»[12] و بدين ترتيب حضرت عيسي را يكي از خدايان و بلكه خود خدا معرفي ميكند. اين شرك در يهوديت نيز به صورتهاي مختلفي نمود پيدا كرده است. گاهي به صورت تجسيم ، گاهي به صورت تشبيه وگاهي به صورت انسان انگاري به گونهاي كه خدا را در شكل انساني معرفي ميكنند كه با حضرت يعقوب كشتي ميگيرد[13] و يا غافل از همه جا در باغ عدن قدم ميزند و به دنبال آدم و حوا ميگردد.[14]يهوديان و مسيحيان علاوه برتحريف توحيد ابلاغ شده از سوي انبياء در مسأله نبوت و معاد نيز دچار گمراهي شدهاند و پيامبران را مردماني هوسران و گناهكار معرفي ميكنند[15] و معاد را به صورتي غيرواقعي معرفي ميكنند. همين انحرافات در بعد اعتقادي و جهانبيني باعث شده است كه به جاي اين كه نور و هدايتگر و موجب نجات انسان باشد به عاملي براي گمراهي و رواج فسق و فجور به نام دين، تبديل شود.
امتياز دوم: قرآن از قول يهوديان و مسيحيان نقل ميكند كه آنها ميگويند: «يهودي يا مسيحي شويد تا هدايت يابيد.» و بعد سخن آنان را ردّ كرده تنها دين اسلام را كه دين حضرت ابراهيم و دين حنيف بوده است را موجب هدايت ميشمارد و ميفرمايد: «و قالوا كونوا هوداً او نصاري تهتدوا قل بل ملة ابراهيم حنيفاً و ما كان من المشركين؛ اهل كتاب گفتند: يهودي يا مسيحي شويد تا هدايت يابيد. بگو: بلكه از آيين خالص ابراهيم پيروي كنيد و او هرگز از مشركان نبود.»[16] امام صادق ـ عليه السلام ـ در مورد اين آيه و در مورد معناي كلمه حنيف، ميفرمايد: «انّ الحنيفية هي الاسلام؛ حنيفيت همان اسلام است.»[17] و در توضيح شريعت حضرت ابراهيم ميفرمايد: «شريعت حضرت ابراهيم توحيد و اخلاص و … بود تا اين كه فرمود: خداوند اضافه كرد در حنيفيت، ختنه كردن، كوتاه كردن شارب، برداشتن موهاي زير بغل، گرفتن ناخنها و برداشتن موهاي زايد بدن را و هم چنين امر كرد تا كعبه را بسازد و حج و مناسك را به پا دارد و همه اينها شريعت حضرت ابراهيم است.»[18]دين اسلام با داشتن احكام عملي چون نماز، روزه، زكات، خمس، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، و … انسان را در حيات فردي و اجتماعي راهنمايي كرده و راه سعادت را به او نشان ميدهد. اين در حالي است كه يهوديت با تغيير احكام شريعت موسي ـ عليه السلام ـ و مسيحيت با ترك آن به نوعي اباحيگري دچار شدهاند و پيروان دو دين نه تنها برنامه عملي براي هدايت و رستگاري انسان در حوزه فردي ندارند و تنها به برخي از سنتهاي برگرفته از بتپرستان و مشركان قبل از خود اكتفا مي كنند بلكه در حوزه اجتماع نيز برنامهاي براي اداره جامعه ندارند و در طول تاريخ سر در آستان مكاتب مختلف سياسي و فلسفي ساييده و «ايسم»هاي متعددي را تجربه كردهاند و در نهايت سكولاريسم را تنها راه نجات خود يافته و به صراحت خود را از ارائه برنامهاي براي اداره جامعه عاجز اعلام كردهاند.
امتياز سوم: پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قبل از وفات خويش دو عامل مهم را به جامعه اسلامي معرفي كردند كه حافظ دين اسلام هستند و در صورت پيروي مسلمانان از اين دو هرگز گمراه نخواهند شد. آن دو عامل چيزي جز ثقل اكبر يعني قرآن كريم و ثقل اصغر كه همان اهل بيت عصمت و طهارت باشد، نيست. آن حضرت در اين باره ميفرمايد: «من در ميان شما دو ثقل را باقي ميگذارم اگر به آن دو تمسك كنيد، گمراه نمي شويد: كتاب خداوند و عترت و اهل بيتم و اين دو از همديگر جدا نميشوند تا در حوض بر من وارد شوند.»[19]همين دو عامل باعث شده است كه دين اسلام كه مكتب فروزان شيعه نماد كامل آن است از تحريف بازماند و مايه هدايت انسانها باشد؛ اما مسيحيت و يهوديت از اين دو عامل مهم يعني كتاب وحي كه مصون از تحريف باشد و هم چنين امامان و پيشوايان معصومي كه مفسر دين باشند، بيبهره هستند و همين امر باعث شده تا ديني كه از سوي حضرت موسي و عيسي تبليغ شده بود از بين برود.
خود يهوديان معتقدند كه تورات و سايركتابهاي مقدس آنها در حمله پادشاه بابل به فلسطين از بين رفت و سالهاي متمادي در بين آنها كتابي نبود تا اين كه عزراء كتابي به نام تورات بر آنها قرائت كرد.[20] توماس ميشل در اين زمينه مينويسد: «تورات در طول نسلها پديد آمده است. در ابتدا روايتهايي وجود داشت كه قوم يهود آنها را به طور شفاهي به يكديگر منتقل ميكردند، سپس روايات مذكور در چند مجموعه نوشته شد كه برخي از آنها در باب تاريخ و برخي در باب احكام بود سرانجام در قرن پنجم قبل از ميلاد اين مجموعهها در يك كتاب گرد آمد. كساني كه در اين كار طولاني و پيچيده شركت كردند، بسيار بودند و نام اكثريت قاطع آنها را تاريخ فراموش كرده است.»[21]كتابهاي مقدس مسيحيت تاريخي تاريكتر از تورات دارد؛ زيرا هيچ كدام از اناجيل موجود ادعا نميكنند كه كتاب وحي هستند و همان كتابي ميباشند كه برحضرت عيسي وحي شده، بلكه مدعي نوشتن زندگي نامه حضرت عيسي هستند[22] و تنها در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم ميلادي بود كه چهار انجيل از ميان بيش از صد انجيل برگزيده شده و به عنوان كتاب رسمي مسيحيان پذيرفته شدند.[23]اين كه دين اسلام به دليل داشتن معجزه جاويداني به نام قرآن و امامان معصوم پويا و زنده است و از تحريف صاحبان زر و زور و تزوير در امان مانده ولي اديان ديگر به خصوص مسيحيت و يهوديت فاقد اين دو عنصر بوده و در همان ابتدا به دست صاحبان قدرت و شياطين تحريف شده از بين رفتهاند و آنچه امروز باقي مانده به درد جامعه بشري نميخورد و مسيحيان و يهوديان در حوزه فردي و اجتماعي چارهاي جز پناه بردن به عرفان هندي و مكاتب اومانيسم، ليبراليسم و… ندارند.
امتياز چهارم: جهاني بودن دين اسلام از ضروريات اين آيين الهي است. همگان به خوبي مي دانند كه محدود به منطقه جغرافيايي خاصّي نبوده است. علاوه بر اين، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) به سران كشورهايي مانند: قيصر، روم، پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و… نامه نوشتند و همه را دعوت به پذيرفتن دين اسلام كرده و از پيامدهاي كفر بر حذر داشتند. و اگر دين اسلام، جهاني نبود چنين دعوتي عمومي انجام نمي گرفت و ساير اقوام و امتها هم عذري براي عدم پذيرش مي داشتند. بنابراين، نمي توان بين ايمان به اسلام و ضرورت عمل بر طبق اين شريعت الهي تفكيكي قايل شد و در نتيجه كسي يا كساني را از اين آيين الهي مستثني دانست.[24]آيات قرآني نيز دين اسلام را براي هدايت تمام مردم مي داند (اِنْ هُوَ اِلاّ ذكرٌ لِلعالَمِين)[25] در اين آيه تأكيد شده است كه قرآن و پيامبر براي جهانيان نازل شده است.
ودر آيه ديگر خبر از پيروزي دين جهاني اسلام، بر همه اديان خبر داده و مي فرمايد: «هو الذي ارسل رسوله بالهُدي و دين الحقِّ لِيَظْهِرَةُ علي الدين كُلِّه»؛[26] او كسي است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد.
امتياز پنجم :يكي از ويژگيهاي دين اسلام كامل بودن آن است. دليل آن هم آيه قرآن است: «اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكمت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً»؛[27] امروز كافران از دين شما نااميد شدند از آنها نترسيد و از من بترسيد، امروز دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان يك دين براي شما پسنديدم.
در آيه از اتمام نعمت و اكمال دين سخن به ميان آمده است و طبق اين آيه دين در يك روز خاص به كمال رسيده است كه مراد از اين روز روزي است كه پيامبر علي(عليه السلام) را به امامت بر مي گزيند يعني پس از طرح مجموعه اي از معارف و احكام يك چيزي باقي مي ماند كه بايد مطرح شود تا دين به كمال خود برسد و آن هم امر امامت است.
البته جامعيّت و كمال دين، با يكديگر در ارتباط هستند يعني مي توان گفت كه دين كامل است اما جامع نيست عدم جامعيت دين معنايش ناقص بودن دين است يعني در دين، بايد چيزهايي مي بوده كه نيست، دين داراي اجزايي است كه با جمع آن اجزاء تمام مي شود و پس از آنكه تمام شد، اگر به هدف خود برسد كمال پيدا خواهد كرد طبق آيات قرآني دين اسلام هم تمام و جامع و هم كامل است لذا انتخاب دين كامل براي مردم شايسته است.[28]امتياز ششم : جامعيت امتيازي ديگري است که براي دين اسلام وجود دارد و به دو گونه بررسي شده است: 1ـ جامعيت قرآن; 2ـ جامعيت منابع دين. گروهي از انديشمندان اسلامي جامعيت دين را همان جامعيت قرآن دانسته اند و براي بيان جامعيت قرآن به آيات استناد كرده اند: 1ـ آيه اي كه تبيان بودن قرآن را مطرح كرده است: «يوم نَبعثُ في كُلّ اُمة شهيداً عليهم مّن أنفسهم و جئنابك شهيداً علي هؤلاء و نزّلنا عليك الكتب تبياناً لكلّ شيء و هدي و رحمة و بُشري للمُسلمين»؛[29] (به ياد آوريد) روزي را كه از هر امتي، گواهي از خودشان بر آنها بر مي انگيزيم و تو را گواه بر آنان قرار مي دهيم. و ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم كه بيانگر همه چيز، و مايه هدايت و رحمت و بشارت براي مسلمانان است.
طبق اين آيه، هدف از نزول قرآن روشنگري است يعني قرآن بيانگر و روشنگر همه امور است كه نظر صحيح آن است كه قرآن بيانگر همه مسايل مربوط به هدايت انسان است.
در آياتي نيز اشاره به اين نكته شده است كه قرآن تفصيل دهنده هر چيز است: «ما كان حديثاً يفتري ولكن تصديق الذي بين يريه و تفصيل كل شيء»؛[30] اينها داستان دروغين نبود; بلكه (وحي آسمان است و) هماهنگ است با آنچه پيش روي او (از كتب آسماني پيشين) قرار دارد و شرح هر چيزي (كه پايه سعادت انسان است).
از آنجا كه قرآن، كتاب هدايت است و براي رشد و كمال انسانها نازل شده، لذا مراد از تفصيل «كل شيء» محتواي برنامه پيامبر است يعني هر آنچه را كه بشر براي تكامل خود لازم دارد در قرآن آمده است.[31] امتياز هفتم : اسلام دين ثابت و جاودانه است .در قرآن از دين الهي به عنوان اسلام ياد شده و درباره ثبات آن براهين اقامه شده است كه به جهت اختصار به بعضي از براهين اشاره مي شود:
1ـ برهان اولي كه براي ثبات دين اقامه شده است، مبتني بر مبدأ فاعل دين است. اين برهان از انضمام دو آيه حاصل مي شود. آيه اول مي فرمايد: «اِن الذين عنه الله الاسلام»[32] يعني تسليم و انقياد در برابر حق تنها ديني است كه در نزد خداوند به رسميت شناخته شده است و آيه دوم نيز مي فرمايد: «ما عندكم ينفَدُو ما عند اللّه باق»[33] يعني آنچه در نزد شماست فناپذير و از بين رفتني است و آنچه در نزد خدا است هميشگي و باقي است. ملحض برهان اين است كه دين اسلام نزد خداوند است و آنچه در نزد خداوند است باقي است، پس دين اسلام باقي است.
2ـ دين برهان مبتني بر فطرت انساني است كه مبدأ دين است به اين بيان كه اسلام براي پرورش و شكوفايي فطرت انساني نازل شده است و فطرت انساني امري ثابت و تغيير ناپذير است چنانكه فطرت اصيل همه انسانها متحد است آنچه كه در زندگي انسان محل تغيير است آداب، عادات و رسومي است كه متعلق به طبيعت و زندگي مادي است. اما ساختار دروني و روحي انسان كه امري خدا خواه و خدا طلب است ثابت و مشترك بين همگان است، پس ديني كه براي تربيت فطرت انسانها تنظيم مي شود ثابت و مشترك خواهد بود.[34]
ويژگي هاي دين جامع و جاودانه:
1ـ توجه به انسان شناسي: دين جامع بايد از انسان شناسي عميق برخوردار باشد و در اين دين به تمام ابعاد انسان توجه شده باشد. يعني از معماهاي وجود انسان، جايگاه انسان در هستي، عوامل تكامل انسان، نيازهاي انسان و راههاي ارضاي آنها، روش رشد انسان در ارتباطهاي انسان يعني رابطه انسان با خود، خدا، طبيعت و ديگران و سنتهاي الهي حاكم بر حيات فردي و جمعي انسان سخن نگويد.
2ـ هماهنگي با فطرت: اگر بنا شود كه دين براي تمام اعصار داراي پيام باشد بايد دستورات آن مطابق با فطرت باشد.
3ـ سهولت و سادگي: دستورالعمل دين جاويد و جامع، بايد آسان باشد زيرا كه دين براي همه افراد بشر در تمام زمانها آمده است بايد به گونه اي باشد كه التزام به آنها عسر و حرجي را براي مكلفين ايجاد نكند «يُريدُ اللّهُ بِكُم اليُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُم العُسْر»؛[35] خداوند راحتي شما را مي خواهد نه زحمت شما را.
4ـ انعطاف پذيري: دين ثابت و جامع بايد انعطاف پذير باشد تا بتواند نيازهاي همه اعصار را جوابگو باشد.
5ـ عقلاني بودن: تعاليم دين جامع و جاودانه بايد بر مبناي عقل و منطق باشد. عقايد و احكام نيز مبتني بر مصالح باشد كه زمينه ساز تكامل انسان قرار گيرد. تمام اين ويژگيها در دين اسلام موجود است.
كوتاه سخن اينكه: اگر كسي دين را با اين ويژگيها و جامعيت كامليت بگذارد و دنبال دين ديگري برود نشان از استضعاف فكري يا عدم شناخت كافي از اسلام است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ شيخ مفيد، جواب الکرماني في فضل النبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ علي سائر الانبياء.
2ـ محمد بن علي قطيفي، تفضيل نبينا و آله الطاهرين علي جميع الانبياء و المرسلين.
3ـ انتظار بشر از دين، تأليف دكتر عبدالله منصوري.
4ـ آموزش عقايد، مصباح يزدي، ج 1 و 2.
5ـ شريعت در آينه معرفت، استاد جوادي آملي.
6ـ مقايسهاي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، دكتر بوكاي، ترجمه نصرالله ذبيح.
7ـ يهوديت. عبدالرحيم سليماني اردستاني، انجمن معارف اسلامي، چ اول، 1382، قم.
8ـ ترجمه الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه موسوي همداني، ج 5، ص 559، 565، 567.
9ـ تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج 1، ص 147 و ج 2، ص 210 و ج 2، ص 311 ـ 312.
10ـ تاريخ اديان، مبلغي آباداني.
11ـ صد مقاله سلطاني، راهنماي يهود و نصاري و مسلمين در معرفت تورات، انجيل و قرآن مجيد، تأليف سلطان الواعظين شيرازي.
پي نوشت ها:
[1] . اسراء / 55 و بقره / 253.
[2] . طيب، عبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، تهران، نشر اسلام، 1378ش، ج8، ص271.
[3] . گروهي از مترجمان؛ تفسير هدايت (ترجمه تفسير من هدي القرآن)، مشهد، نشر آستان قدس رضوي، 1377ش، ج6، ص246.
[4] . لاهيجي، محمد، تفسير شريف لاهيجي، تهران، نشر داد، 1373ش، ج2، ص812.
[5] . احزاب / 56.
[6] . نوري، حسين، مستدرک الوسائل، قم، نشر موسسه آل البيت، چاپ دوم، 1408ق، ج5، ص333، باب 31.
[7] . ر.ك: طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1، ص 468، ترجمه سيد محمد باقر همداني، انتشارات جامعه مدرسين، قم، چ 1363 ش.
[8] . آل عمران، 19.
[9] . ام تقولون انّ ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط كانوا هوداً او نصاري قل أأنتم اعلم اَم الله…»؛ بقره، 140.
[10] . مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، ج 53، ص 1، داراحياء التراث العربي، لبنان، چ دوم، 1403 ق.
[11] . توبه، 30.
[12] . يوحنا، ج 1، ص 3، و هم چنين ر.ك: ميشل، توماس، كلام مسيحي، ص 72 تا 78، ترجمه حسين توفيقي، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چ دوم، 1381.
[13] . سفر پيدايش، ج 32، ص 24 تا 31.
[14] . همان، ج 3، ص 8 ـ 12.
[15] . همان، ج 19، ص 38 و انجيل لوقا، ج 22، ص 16 ـ 19.
[16] . بقره، 135.
[17] . ابونصر محمد بن مسعود، تفسير عياشي، ج 1، ص 61 مكتبة العلمية الاسلاميه، نشر تهران.
[18] . حر عاملي، محمد، وسايل الشيعه، ج 2، ص 117، انتشارات آل البيت، قم.
[19] . حر عاملي، محمد، وسايل الشيعه ج 27، ص 33، انتشارات آل البيت.
[20] . عهد عتيق، كتاب زحميا، باب 8.
[21] . ميشل توماس، كلام مسيحي، ص 32، ترجمه حسين توفيقي، انتشارات مركز تحقيقات اديان و مذاهب، چ دوم، 1381.
[22] . لوقا، باب 1.
[23] . ويلسون، برايان، دين مسيح، ترجمه حسن افشار، ص 47 و 48، نشر مركز، چ اول، 1381.
[24]. محمد تقي مصباح يزدي، اصول عقايد، ج 1 و 2 (ناشر مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سيزدهم، پائيز 74) ص 330ـ329.
[25]. تكوير: 27.
[26]. صف: 9.
[27]. مائده: 3.
[28]. تلخيص از كتاب انتظار بشريت از دين، دكتر عبدالله منصوري (ناشر: مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ ديتا، چاپ اول، بهار 1378) صص 80ـ79.
[29]. نحل: 89.
[30]. يوسف: 111.
[31]. تلخيص از كتاب انتظار بشر از دين، عبدالله منصوري، همان، صص 73ـ71.
[32]. آل عمران: 199.
[33]. نحل: 96.
[34]. تلخيص از شريعت در آينه معرفت، جوادي آملي (مركز نشر اسراء، چاپخانه اسوه، چاپ اول، پائيز 77) صص 116ـ115.
[35]. بقره: 185.