ماجراي رانده شدن حضرت آدم و حوّا (ع) از بهشت و علّت آن، مورد قبول سه دين بزرگ اسلام و مسيحيت و يهود مي باشد ولي آنچه كه حائز اهميت است وجود تفاوت اساسي در دليل رانده شدن و كيفيت نقل ماجراست. كه سعي بر آن شده مواردي را كه نياز به تحليل و بررسي دارد اجمالاً به بررسي آنها بپردازيم.
هم اكنون به نقل مستقيم نظر هر يك از كتاب هاي (قرآن و تورات و انجيل ) مي پردازيم:
نظر اسلام از متن قرآن
«به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه مي خواهيد از نعمت هاي آن گوارا بخوريد»[1]«ولي به اين درخت مخصوص نزديك نشويد كه از ظالمان خواهيد شد»[2]«سرانجام شيطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بيرون كرد»[3]طبق فرمايش خداوند در قرآن چون آدم خود را در برابر فرمان الهي دربار? خودداري از درخت، ممنوع ديد و شيطان اغواگر هم كه سوگند ياد كرده بود دست از گمراه كردن آدم و فرزندانش برندارد به وسوسه گري مشغول شد و چنان كه از ساير آيات قرآن استفاده مي شود به آدم اطمينان داد كه اگر از اين درخت بخورد او و همسرش فرشتگاني خواهند شد و جاويدان در بهشت زندگي خواهند نمود حتّي قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم (اعراف آيه 20 و 21) »[4]سرانجام شيطان آن دو را به لغزش واداشت و از آنچه در آن بودند (بهشت) بيرون كرد.
در اين جا سوالي كه پيش مي آيد آن است كه مگر آدم مرتكب چه گناه و عملي شد كه باعث رانده شدن وي از بهشت مي شود؟
از آيات ذكر شده به خوبي روشن است كه اصلي ترين دليل عدم توجّه به نهي خداوند از خوردن ميوه درخت ممنوعه مي باشد كه باعث نزول وي از بهشت به زمين شد.
«روشن است آدم با آن مقامي كه خدا در آيات قبل مورد بحث (مسجود ملائكه بودن و غيره) براي او بيان كرد مقام والايي از نظر معرفت و تقوا داشت او نماينده خدا در زمين بود، او معلّم فرشتگان بود او مسجود ملائكه بزرگ خدا گرديد اين آدم با اين امتيازات مسلماً گناه نمي كند به علاوه مي دانيم او پيامبر بود و هر پيامبري معصوم است. آنچه آدم مرتكب شد يا ترك اولي و يا به عبارت ديگر گناه نسبي بود نه گناه مطلق.
گناه مطلق گناهي است كه از هر كس سر بزند بايد مجازات و تببيه شود مثل كفرـ شرك و غيره ولي گناه نسبي، گناهي است كه از آن به عنوان ترك اولي ياد مي شود مثلاً پيامبران به علّت شأن و مقام والايي كه دارند نبايد مرتكب برخي از مباحات شوند كه انجام اين قبيل از كارها هر چند گناه نمي باشد ولي در خور شأن و منزلت پيامبران نمي باشد كه خداوند هر پيامبري را كه مرتكب ترك اولي شود به شيوه خاصّ خود مجازات مي كند.
و يا اينكه نهي خدا در اينجا نهي ارشادي است يعني همانند دستور طبيب كه مي گويد فلان غذا را نخور كه بيمار مي شود، خداوند نيز به آدم فرمود اگر از درخت ممنوعه بخوري از بهشت بيرون خواهي رفت، بنابراين آدم مرتكب گناه نشد بلكه مخالفت نهي ارشادي خداوند كرد.» [5]سپس از نظر اسلام علّت رانده شدن آنها از بهشت ترك اولي و يا به عبارت ديگر مخالفت با نهي ارشادي پروردگار مي باشد.
نظر يهود از متن تورات
داستان آدم و حوّا و خارج شدن آنها از بهشت در تورات اين گونه آمده است:
«خداوند به آدم اجازه داد كه از تمام ميوه هاي بهشت تناول كند به جزء ميو? درخت معرفت يعني درخت شناخت خير و شر، خداوند به آدم فرموده: آدم اگر روزي از اين ميوه تناول كني همان روز خواهي مرد.
سپس خداوند از آدم، همسرش حوّا را آفريد و هر دو در بهشت برهنه بودند زيرا نيك و بد را تشخيص نمي دادند ناگهان ماري آمد و آنان را بر آن درخت ممنوع راهنمايي كرد و به خوردن ميوه آن تشويق شان نمود و چنين گفت شما با خوردن نمي ميريد بلكه چون خداوند مي داند كه اگر از اين ميوه بخوريد چشمتان باز شده و نيك و بد را تشخيص خواهيد داد اين است كه شما را از خوردن آن نهي نموده است. چون آدم و حوّا گفتار مار را باور نمودند و از ميوه آن درخت خوردند چشمشان باز گرديد و فهميدند لخت هستند و با لنگي خودشان را پوشانيدند خداوند كه در بهشت قدم مي زد آنان را ديد و آدم و حوّا خود را از خدا مخفي نمودند. خدا آدم را صدا زد: كه كجا هستي آدم؟ وي گفت چون صداي تو را شنيدم خود را مخفي نمودم زيرا كه من عريانم خدا گفت: چگونه فهميدي كه عريان هستي؟ مگر از آن ميوه كه نهي ات كرده بودم خوردي؟ آن گاه كه براي خدا آشكار شد كه آدم از آن شجره خورده است گفت حال ديگر آدم نيز مانند ما شده، خوب و بد و زشت و زيبا را شناخته است و ممكن است هم اكنون دستش را دراز كند و از درخت حيات و زندگي نيز بخورد و براي هميشه زنده بماند و مثل ما باشد اين بود كه خدا او را از بهشت راند و ميان آدم و درخت حيات حائلي قرار داد».[6]«مار قديمي همان شيطان است و شيطان نيز همان است كه همه دنيا را به سوي ضلالت و گمراهي سوق مي دهد»[7] چنانچه ملاحظه مي شود كتاب به اصطلاح آسماني چگونه ساحت قدس الهي را متهم به كذب نموده و نسبت مكر، غدر، دروغ و ترس به او مي دهد. به اين معني كه خداوند آدم را به دروغ از درخت معرفت ممنوع ساخت و گفت كه آن درخت مرگ است و سپس چون خدا ترسيد كه آدم از درخت حيات نيز استفاده كند و به زندگي جاويد و هميشگي دست يابد و در خدايي و سلطنت با او معارضه نمايد اين بود كه وي را از بهشت بيرون راند. باز از اين كتاب آسماني استفاده مي شود كه خداوند جسم است و در ميان بهشت قدم مي زند و نسبت جهل به پروردگار مي دهد كه وي از محل و مخفي گاه آدم بي اطلاع است و از همه بدتر شيطان را خيرخواه تر از خدا معرفي مي كند و مي گويد كه شيطان بر آدم نصيحت كرد و آدم را از تاريكي جهل و ناداني به نور دانش و معرفت راهنمايي نمود»[8]نظر مسيحيت مسيحيان همان داستاني را كه در تورات آمده، پذيرفته اند زيرا تورات جزئي از کتاب مقدس مسيحيان به شمار مي آيد لکن در تفسير و حقيقت گناه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ نظرها مي دارند و چنين مي گويند:
«شيطان به صورت مار داخل باغ شد و حوّا را راضي كرد كه از ميو? آن درخت بخورد سپس حوّا آن را به آدم داد و آدم هم از آن ميوه خورد اين عمل والدين اوليه ما تنها يك اشتباه معمولي و يا خطايي از راه بي فكري نبود بلكه عصيان عمدي بر ضدّ خالق بود به عبارت ديگر آنها مي خواستند خدا شوند و مايل نبودند مطيع اراده خدا گردند بلكه مي خواستند اميال خود را انجام دهند نتيجه چه شد خدا آنها را به شدّت سرزنش نمود و از باغ بيرون راند تا در جهان پر از درد و رنج زندگي كنند»[9] اين تفسيري بود كه دكتر ويليام ميلر در مورد آيات انجيل به عنوان نظر و نقل از انجيل آورده است و در آن بالاترين گناه يعني ضديّت و جنگ با خدا را به آدم نسبت داده است.
چنانچه مورد يقين است انجيل و تورات امروزي تحريفات و دگرگوني هاي محتوايي زيادي شده است كه ديگر نمي توان به آن نام كتاب آسماني نهاد تورات و انجيل اصلي در عصر حاضر موجود نمي باشد و در طول دوران به خاطر اهداف و اغراض شخصي و دنيوي برخي دستخوش تحريفات گسترده اي شده اند.
بنابراين چنين نتيجه گرفته مي شود كه به نظر اسلام و يهود و مسيحيت علّت رانده شدن آدم و حوّا عبارت است از:
1ـ اسلام: آدم و حوّا به خاطر ترك اولي و مخالفت با نهي ارشادي خداوند از بهشت رانده شدند.
2ـ يهوديت: خدا بر اين كه حائلي بين درخت حيات (جاودانگي) و آدم و حوّا ايجاد كند آنها را از بهشت به زمين راند.
3ـ مسيحيت: خروج آنان به خاطر عصيان و گناه بزرگي كه آدم و حوّا مرتكب شدند كه عبارت از مخالفت و ضديّت با مقام الهي و تسليم شدن بر هواي نفساني و در پي كسب مقام خدايي بودن، مي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي.
2ـ بيان در علوم و مسايل كلّي قرآن نوشته آيت الله العظمي حاج سيد ابوالقاسم خوئي (ره).
3ـ تورات، سفر تكوين (پيدايش).
4ـ مسيحيت، نوشته دكتر ويليام ميلير.
5ـ تفاسيري همچون الميزان و مجمع البيان ذيل تفسير آيات 35 و 36 بقرة و 20 و 21 اعراف
پي نوشت ها:
[1]. بقره / 35.
[2]. بقره / 35.
[3]. بقره / 36.
[4]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه. ج اول، ص 185، انتشارات دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1374.
[5]. اقتباس از تفسير نمونه، ج اول، ص 187، ناصر، مکارم شيرازي، انتشارات دار الکتب الاسلاميه، تهران، 1374.
[6]. کتاب تورات، سفر پيدايش (تکوين) باب 2 و 3.
[7]. دکتر ويليام ميلر، کتاب مسيحيت چيست، ص 16.
[8]. تورات، سفر پيدايش، باب 12، بند 9.
[9]. اقتباس از کتاب بيان علوم و مسائل کلي قرآن، نوشته آيت الله خويي، ترجمة هاشم زاده، ص 80 و 81.