يكي از امور عقلي كه شرع آن را امضاء فرموده است، اين است كه در مقابل كاري يا احساني كه انجام مي شود، قدرداني و تشكر لازم است. تشكر از كسي كه نعمت داده، جزء امور عقلي است، يعني: عقل حكم مي كند كه اگر كسي به شما احسان كرد بر شما لازم است از او قدرداني و تشكر كنيد. در شرع مقدّس اسلام نيز در اين مورد سفارش زياد شده و موجب افزايش نعمت است. خداوند فرمود: « … لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأزِيدَنَّكُمْ …[1]؛ اگر در مقابل نعمت خداوند شاكر باشيد، نعمت را افزايش مي دهيم.»
اشكال در سؤال، در صورتي صحيح است كه عدم شكر مساوي با كفر و كفر به معناي خارج شدن از دين باشد، امّا با مراجعه به دستورات ديني و منطق قرآن كريم، به دست مي آيد كه اين گونه نيست، يعني عدم شكر مساوي با كفر نيست.
كفر در قرآن کريم مصاديق بسياري دارد براي آگاهي بيشتر، به حديثي در كتاب شريف كافي مراجعه شود. زبيري از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل مي كند: « به آن جناب عرضه داشتم: وجوه كفر را كه در كتاب خدا آمده، برايم بيان فرما، فرمودند: كفر در كتاب خدا بر چند قسم است: اوّل كفر جحود، كه خود، دو نوع است، دوّم كفر به ترك دستورات الهي، سوّم كفر برائت، چهارم كفران نعمت.»[2]امّا دو نوع كفر جحود، يكي جحود و انكار ربوبيّت خدا است، و اين اعتقاد كسي است كه مي گويد: نه ربّي هست، و نه بهشتي، و نه دوزخي، و صاحبان اين عقيده دو صنف از زنادقه هستند، كه به ايشان دهري نيز مي گويند، قرآن كريم از زبان آن ها مي فرمايد: « … وَمَا يُهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ …[3] ؛ جز روزگار، كسي ما را نمي ميراند.» و « … إِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ[4]؛ جز پندار و گمان دليل ديگري ندارند.» و نيز فرموده: « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ[5] ؛ كساني كه كافر شدند چه انذارشان كني، و چه نكني، ايمان نمي آورند.» يعني به اين توحيد ايمان نمي آورند، اين يكي از وجوه كفر است.
و امّا نوع دوّم از كفر جحود، كفر و جحود بر معرفت است، يعني كسي كه حقّ را شناخته است و برايش ثابت شده است، باز انكار حقّ مي كند، خداي عزّوجلّ درباره ي آن ها مي فرمايد: « وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا … [6]؛ دين خدا را انكار كردند، با اين كه در دل به حقانيّت آن يقين داشتند، ولي چون ظالم، و سركش بودند، زير بار آن نرفتند.» و نيز فرموده: « … وَ كَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ[7]؛ قبل از آمدن اسلام يهوديان به كفّار مي گفتند: به زودي پيامبر آخر الزمان مي آيد، و ما را بر شما پيروزي مي بخشد، ولي همين كه اسلام آمد، بدان كافر شدند، پس لعنت خدا باد بر كافران.»
قسم دوّم از كفر، كفران نعمت و پوشاندن آن است، كه خداي سبحان درباره آن از سليمان حكايت كرده كه گفت: « … هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[8]؛ اين از فضل پروردگارم است، تا مرا بيازمايد، آيا شكر مي گزارم؟ يا كفران مي كنم؟ و كسي كه شكر گزارد، به نفع خود شكر كرده و كسي كه كفران كند خدا بي نياز و كريم است.» و نيز فرموده: « … لَئِنْ شَكَرْتُمْ لأزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ[9]؛ اگر شكر بگذاريد، نعمت را برايتان زياده كنم، و اگر كفر بورزيد، به درستي عذابم شديد است.» و نيز فرموده: « فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلا تَكْفُرُونِ[10]؛ به ياد من باشيد تا بيادتان باشم و شكرم بگذاريد، و كفرانم مكنيد.» در اين آيات كلمه ي كفر به معناي كفران نعمت و ناسپاسي است.
قسم سوّم از كفر، ترك دستورات خداي عزّ و جلّ مي باشد، كه در آن باره فرموده: « وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ لا تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَلا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ وَأَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ثُمَّ أَنْتُمْ هَؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَكُمْ وَتُخْرِجُونَ فَرِيقًا مِنْكُمْ مِنْ دِيَارِهِمْ تَظَاهَرُونَ عَلَيْهِمْ بِالإثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَإِنْ يَأْتُوكُمْ أُسَارَى تُفَادُوهُمْ وَهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ إِخْرَاجُهُمْ أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ …[11]؛ و چون پيمان از شما گرفتيم، كه خون يكديگر مريزيد، و يكديگر را از ديارتان بيرون مكنيد، شما هم بر اين پيمان اقرار كرديد، و شهادت داديد، آنگاه خود شما يكديگر را كشتيد، و از وطن بيرون كرديد، و بر دشمني آنان و جنايتكاري پشت به پشت هم داديد، و چون اسيرتان مي شدند، فديه مي گرفتيد، با اين كه فديه گرفتن و بيرون راندن بر شما حرام بود، آيا به بعضي احكام كتاب ايمان مي آوريد، و به بعضي كفر مي ورزيد؟ عمل نمي كنيد؟» بنابراين در اين آيه منظور از كفر، ترك دستورات خداي عزّ و جلّ مي باشد، چون نسبت ايمان به ايشان داده، هر چند كه اين ايمان را از ايشان قبول نكرده، و سودمند به حالشان ندانسته است، « فَمَا جَزَاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذَلِكَ مِنْكُمْ إِلا خِزْيٌ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يُرَدُّونَ إِلَى أَشَدِّ الْعَذَابِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ[12]؛ پس چيست جزاي هر كه از شما چنين كند، به جز خواري در زندگي دنيا، و روز قيامت بسوي شديدترين عذاب بر مي گردند، و خدا از آن چه مي كنيد غافل نيست.»
قسم چهارم از كفر، كفر برائت است، كه خداي عزّ و جلّ درباره ي آن از ابراهيم ـ عليه السلام ـ حكايت كرده، كه گفت: « … كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ …[13]؛ از شما بيزاريم، و ميان ما و شما دشمني و خشم آغاز شد، و دست از دشمني برنمي داريم، تا آن كه به خداي يگانه ايمان بياوريد.» در اين آيه كفر به معناي بيزاري آمده است، و هم چنين از ابليس حكايت مي كند، كه از دوستان انسي خود در روز قيامت بيزاري جسته، مي گويد: « … إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِي مِنْ قَبْلُ … (22)[14]؛ من از اين كه شما مرا در دنيا شريك قرار داديد، بيزارم» و از قول بت پرستان حكايت مي كند، كه در قيامت از يكديگر بيزاري مي جويند، « وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا …[15]؛ و گفت تنها علّت بت پرستي شما در دنيا رعايت دوستي با يكديگر بود، ولي روز قيامت از يكديگر بيزاري جسته، يكديگر را لعنت خواهيد كرد.» كفر در اين آيه به معناي بيزاري آمده است.
با توجبه به روشن شدن اقسام كفر به اين نتيجه مي رسيم كه شكر نكردن و ناسپاسي نوعي از كفر است كه به معناي پوشاندن نعمت و كفران آن است. و اين قسم از كفر،كفر عقيدتي محسوب نمي شود و باعث دخول در جهنم نمي گردد..
معرفي منابع جهت مطالعه ي بيشتر:
1. تفسيرالميزان، ج1، ص 52-54
2. شيخ كليني، كافي، ج2، ص389-391.
پي نوشت ها:
[1] .سوره ي ابراهيم:14/7.
[2] . كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي،ج2، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1365ه ، ص389.
[3] . جاثيه: 45/24.
[4] . جاثيه: 45/24.
[5] . بقره: 2/6.
[6] . نمل: 27/14.
[7] . بقره: 2/89.
[8] . نمل: 27/40.
[9] . ابراهيم: 14/7.
[10] . بقره: 2/152.
[11] . بقره: 2/84-85.
[12] . بقره: 2/85.
[13] . ممتحنه: 60/4.
[14] . ابراهيم: 14/22.
[15] . عنكبوت: 28/25.