ماهيت يأجوج و مأجوج
در مورد اينكه يأجوج و مأجوج چه موجوداتي هستند، آنچه از آيات قرآن كريم فهميده ميشود اين است كه آنها نيز انسان ميباشند كه به اقوام و قبايل ديگر حمله كرده و به قتل و غارت آنها ميپرداختند. از جمله دلايل و شواهد اين مسئله ميتواند اين آيهي شريفه باشد: «قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا ؛[1] «آن گروه به او گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد ميكنند. آيا ممكن است ما هزينهاي براي تو قرار دهيم كه ميان ما و آنها سدي ايجاد كني». دراين آيه از ضمير «هُم» استفاده شده است. ضمير «هُم» براي انسان و صاحب عقل آورده ميشود و اين مسئله، نشان از موجودات بشري بودن آنان ميدهد؛ به علاوه، ساختن سد ميتواند از حملهي انسانها مانع شود؛ نه بقيهي موجودات. علامهي طباطبايي (ره) نيز معتقدند كه آنها قوم مغول ميباشند.[2]در روايات، اين مطلب صريحتر و واضحتر، بيان گرديده و آنان را دو شاخه و دو قبيله از فرزندان يافث بن نوح شمرده است؛ از جمله در حديثي كه در تفسير صافي از امام هاديعليه السلام نقل شده است كه آنان فرزندان «يافث» بودهاند.[3]
محل سكونت يأجوج و مأجوج
از گفتوگوي ذوالقرنين و مردمي كه او به سرزمين آنان سفر كرده بود – و در قرآن بدان اشاره شده است – فهميده ميشود كه يأجوج و مأجوج، در همين كرهي زمين زندگي ميكردهاند و محل زندگي آنان، در پشت دو كوه بوده است كه ميان آن دو كوه، تنگهاي قرار داشت و ذوالقرنين براي جلوگيري از عبور آنان از آن تنگه، سدي را بنا كرد. حال در اين كه آن دو كوه و تنگه در كجاي كرهي زمين قرار دارد، ميان مورخان و مفسران اختلاف است. عدهاي را عقيده بر اين است كه در شمال غربي آسيا قرار دارد[4] و شواهد جغرافيايي و تاريخي نيز براي اين مطلب ارايه دادهاند؛ از جمله، وجود سلسله كوههاي بلند ميان درياي خزر و درياي سياه كه شمال و جنوب را از هم جدا ميكند و وجود تنگهي معروف «داريال» در بين آنها كه در آنجا ديوار آهني قديمي نيز وجود دارد كه به عقيدهي بعضي، همان سد ذوالقرنين است.
آنان در طول تاريخ خود، بارها به مناطق هم جوار حمله نموده و به قتل و غارت و ويرانگري پرداختهاند. يك بار به كشور چين، بار ديگر از طريق تنگهي داريال به قفقاز و ارمنستان و شمال ايران و دگر بار، بعد از بناي سد، به شمال اروپا و در قرن چهارم ميلادي به زمامداري آتيلا، به روم حمله ور شدند كه باعث از بين رفتن تمدن و امپراطوري رم شد و آخرين حملهي آنان، به زمامداري چنگيز خان بود كه در قرن 12 ميلادي به كشور ايران و ممالك اسلامي و عربي صورت گرفت و در اين حمله بسياري از شهرها، از جمله بغداد ويران شد. با توجه به اين شواهد، محل زندگي يأجوج و ماجوج، بايد در مناطق مغولستان بوده باشد و اگر ذوالقرنين، همان كورش كبير باشد، مردم قفقاز، هنگام سفر كورش به منطقهي آنان، تقاضاي جلوگيري از حملهي آنان را نمودند و او نيز اقدام به ساختن سدّ معروف ذوالقرنين كرد.
اگر مراد از يأجوج و مأجوج، قوم مغول باشد، آنان هم اكنون نيز در كرهي زمين زندگي ميكنند.
براي اطلاع بيشتر در مورد ذوالقرنين و يأجوج و ماجوج و محل سكونت آنها، ميتوانيد علاوه بر رجوع به كتابهاي تفسير، به كتاب «ذوالقرنين يا كورش» كبير نوشتهي ابوالكلام آزاد مراجعه نماييد.
مجازاتها در آخر الزمان
در رابطه با اين بخش از پرسش كه با وجود مجازات افراد در قيامت، چرا خداوند متعال يأجوج و مأجوج را براي از بين بردن افراد ميفرستند؟ بايد گفت: يكي از سنتهاي الهي كه در قرآن كريم نيز مكرّر بيان شده است، مجازات انسانها به وسيلههاي گوناگون در همين دنيا بوده است؛ از قبيل انداختن سنگ ريزه توسط ابابيل، براي نابودي اصحاب فيل كه قصد تخريب خانهي خدا را داشتند؛ باد، براي نابودي قوم عاد؛[5] صاعقهي ويرانگر براي نابودي قوم ثمود؛[6] و…
بنابراين، هيچ بُعدي ندارد كه در آخرالزمان نيز خداوند براي مجازات بندگان گناه كار، يأجوج و مأجوج كه اقوامي غارتگر و بيرحم هستند را بر آنان مسلط كنند و بدين وسيله به سرنوشت اعمال خود گرفتار كند.
در واقع اين بخش از سوال به بحث رجعت اشاره دارد که يک بحث بسيار جدي است که ريشه ي قرآني و روايي و تاريخي دارد و در جاي خود قابل تحقق خواهد بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1 – تفسير الميزان، محمد حسين طباطبايي، ج 13، ص ص 359 – تا 398؛ و ج 14، ص 326.
2 – تفسير كشاف، محمود زمخشري، ج 2، ص 746؛ و ج 3، ص 135.
3 – مجمع البيان، طبرسي، ج 3، ص 494؛ و ج 4، ص 64.
4 – تفسير الصافي، محسن فيض كاشاني، ج 3، ص ص 262 و 263؛ و ج 4، ص 355.
5 – تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج 12، ص ص 550 تا 553؛ و ج 13، ص ص 501 تا 503.
6 – تفسير شبّر، ذيل آيات سورهي كهف و انبياء.
پي نوشت ها:
[1] . كهف/ 94.
[2] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13ص 395.
[3] . فيض كاشاني، محسن، تفسير الصافي، ج 3، ص 363.
[4] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 13، ص 395؛ و مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، ج12، ص 550.
[5] . ر. ك: الحاقه/ 6 و 7.
[6] . ر. ك: الحاقه/ 5.