طلسمات

خانه » همه » مذهبی » حضرت امام خميني (ره) در تحرير الوسيله مي‎فرمايند: «ولد المرتد الملي قبل ارتداده بحكم المسلم… (تحرير، ج 2، القول في الارتداد، ص 446، م 4) با توجه به آيه شريفه «لا اكراه في الدين» مسأله مذكور با آية شريفه چگونه قابل جمع مي‎باشد؟

حضرت امام خميني (ره) در تحرير الوسيله مي‎فرمايند: «ولد المرتد الملي قبل ارتداده بحكم المسلم… (تحرير، ج 2، القول في الارتداد، ص 446، م 4) با توجه به آيه شريفه «لا اكراه في الدين» مسأله مذكور با آية شريفه چگونه قابل جمع مي‎باشد؟

در پاسخ، توجه شما را به چند نكته جلب مي‎كنيم:
1. دين مقدس اسلام مرتد را به دو قسمت فطري و ملي تقسيم كرده و ميان مرتد فطري (كسي كه از پدر و مادر مسلمان متولد شده و پس از قبول اسلام از اسلام برگشته است) و مرتد ملّي (كسي كه پدر و مادر او به هنگام انعقاد نطفه‎اش مسلمان نبوده‎اند و او بعداً اسلام را پذيرفته، سپس از آن برگشته است) و نيز بين مرد مرتد و زن مرتد تفاوت قائل شده است.
مرد اگر مرتد فطري باشد، بدون قيد و شرط اعدام مي‎شود؛ ولي اگر مرتد ملي باشد، در صورت عدم بازگشت و توبه به اسلام كشته مي‎شود و اين تفاوت ممكن است به اين خاطر باشد كه ضرر ارتداد فردي كه در اصل مسلمان بوده (مرتد فطري) به مراتب از فرد بيگانه و غير مسلمان بيشتر است. فرد اوّل به خاطر داشتن ارتباط‎هاي قوي و نيرومند، روي فكر و ذهن خانواده‎اي اسلامي و ضعيف الايمان بيشتر تأثير منفي مي‎گذارد و آسان‎تر مي‎تواند بر ضد حكومت اسلامي قيام و توطئه كند، در حالي كه اثر منفي فرد دوّم كمتر است.
زن مرتد (چه فطري و چه ملي) در اسلام كشته نمي‎شود؛ چون زن هر چند يك انسان كامل است، ولي بخاطر عواطف سرشار كه در وجود اوست، زودتر تحت تأثير قرار مي‎گيرد و اگر چه زودتر منحرف مي‎شود، زودتر هم به سوي حق هدايت مي گردد.[1]2. از آيات قرآن كريم چنين بر مي‎آيد كه مجازات مرتد به خاطر ماهيت مجرمانه عمل او و جلوگيري از نتايج زيانبار ارتداد است و صرفاً به جهت تغيير عقيده بدون اظهار و ابراز آن نيست و آيه شريفه «لا اكراه في الدين» به مرحله تكوين اشاره دارد و كشتن و زندان و… در موارد مشخص، مربوط به مرحلة تشريع است، مثلاً اشكالي ندارد به بيماري گفته شود كه تو اختيار خوردن هر غذايي را داري؛ ولي پزشك در مقام معالجه برخي از غذاها را براي او ممنوع كند و اين به سود خود بيمار است.
پذيرش دين اسلام بايد طبق منطق باشد، كسي كه آييني مانند اسلام را بعد از تحقيق و پذيرش رها كند و به سوي آيين‎هاي ديگر برود معمولاً انگيزة صحيح و قابل توجيهي ندارد، بنابراين عدول و بازگشت او به تخطئه و خيانت شباهت بيشتري دارد تا بگوييم از روي اشتباه و عدم درك حقيقت بوده است؛ چنان كه قرآن كريم مي‎فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ[2]؛كساني كه بعد از روشن شدن هدايت براي آنها‎‎، پشت به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاي طولاني فريفته است».
تعبيراتي كه قرآن كريم درباره مرتد به كار برده[3] نشان دهندة اين است كه اين گونه افراد از روي عناد، لجاجت، هتك مقدسات و مقابله با اسلام از دين دست برداشته‎اند و مؤيد اين حقيقت حوادث آغازين اسلام (به خصوص اهل ردّه) است كه وقتي عدد مرتدان زياد شد، آنان به قصد نابودي اسلام به مدينه حمله كردند و با مسلمانان وارد جنگ شدند.[4]افزون بر آن چه گذشت، اگر به افراد اجازه داده شود هر روز مايل باشند اظهار مسلماني و هر روز مايل نباشند آن را انكار نمايند، به زودي جبهه داخلي كشور اسلام از هم متلاشي و متزلزل مي‎شود و راه نفوذ دشمنان و عوامل آنها هموار خواهد گرديد و هرج و مرج در جامعه اسلامي پديد خواهد آمد، چنان كه قرآن كريم مي‎فرمايد: «گروهي از اهل كتاب (از يهود) گفتند (برويد در ظاهر) به آن چه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد، شايد آنها (از آيين خود) بازگردند[5]».
البته ممكن است گاهي ارتداد فردي، از حدود زبان تجاوز نكند و از روي قصد خيانت به مسلمانان نباشد، بلكه بر اثر گرفتار شدن در دام شبهات از اسلام خارج شود، ولي بحث ارتداد جنبة كلي دارد و احكام تابع يك فرد و دو فرد نمي‎شود، بلكه مجموع افراد را به طور كلي بايد در نظر گرفت، از اين جهت مي‎توان گفت: بازگشت يك فرد مؤمن به انكار و اعتراض (ارتداد) غالباً خالي از واكنش و تحريك‎هايي بر ضد نظام اسلام نخواهد بود به خصوص تحريك بر ضد نظامي كه به قيمت خون ميليون‎ها انسان فداكار و جانباز تمام شده است. در اين هنگام ارتداد يك فرد به صورت هسته فتنه در آمده و تحريك‎ها و واكنش‎هاي او باعث جذب دشمنان و اميدواري آن‎ها نسبت به افرادي مي‎شود كه ايمانشان ضعيف است.
بنابراين، دين مقدس اسلام، جهت پيش‎گيري و ريشه‎كن ساختن چنين فتنه‎ها و فسادها دستور داده كه مرتد كشته شود، تا نظام ديني و حكومت اسلام و آيين و كتاب او دستخوش چنين حوادث شوم نگردد.
پس دين اسلام به خاطر جرمي كه مرتد مرتكب شده و براي حفظ حقوق ديگران كه در ساية بقاي دين و حكومت اسلامي و مبارزه با ايادي و عوامل بيگانه حاصل مي‎شود، چنين كيفري (اعلام يا حبس و…) را براي مرتد در نظر گرفته است و اين حكم با آيه «لا اكراه في الدين» و آزادي عقيده منافاتي ندارد.
قابل توجه اين كه برخي از فقهاء گفته‎اند: فردي كه بر اثر تماس و ارتباط با گروه باطل، شبهاتي در دل او پيدا شده، كم‎كم صورت انكار به خود گرفته و باعث شده تا برخي از احكام ضروري دين را انكار كند، ولي به گونه‎اي است كه اگر شبهة او زايل و رفع شود، فوراً به آغوش حق باز مي‎گردد، چنين فردي كشته نمي‎شود.[6]آيه شريفه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» به اين حقيقت اشاره دارد كه در قبول دين، اكراه و اجبار وجود ندارد؛ زيرا اساس دين بر ايمان و اعتقاد قلبي استوار است و اجبار تنها در اعمال و حركات جسماني مؤثر است و افكار و اعتقادات، راهي جز منطق و استدلال نمي‎تواند داشته باشد.
از رواياتي كه در شأن نزول آيه مذكور نقل شده بر مي‎آيد كه بعضي از ناآگاهان از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ انتظار داشتند كه هم چون حكّام جبار، با زور و فشار اقدام به تغيير عقيده مردم (هر چند در ظاهر) كند، آيه مذكور نازل شد و به صراحت به آنها پاسخ داد كه دين و آيين، با اكراه و اجبار قابل تبليغ نيست. افزون بر اين، همان گونه كه خود آيه فرموده: « لااكراه فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» راه حق از باطل با دلايل و معجزات آشكار، روشن شده است و به زور و اكراه نياز نيست.[7]بنابراين، بچه‎اي كه بعد از بلوغ ديني غير از اسلام را پذيرفته، به خاطر عقيده، حكم ارتداد بر او بار نمي‎شود، بلكه به خاطر ماهيت مجرمانه عمل او به جهت جلوگيري از نتايج زيانبار ارتداد او كه در جامعه مسلمانان مي‎باشد و در واقع در مرحلة تشريع حكم ارتداد و مجازات بر او بار مي‎شود، پس حكم ارتداد دربارة بچه‎اي كه پس از بلوغ مرتد شده با آيه «لا اكراه في الدين» منافاتي ندارد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علامه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، (بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات) ج 2، ص 342 ـ 347.
2. ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب الاسلامية) ج 2، ص.
3. جعفر سبحاني، پرسش‎ها و پاسخها، (تهران، انتشارات سيد الشهداء) ص 255 ـ 260.

پي نوشت ها:
[1] . موسوي خميني، سيدروح الله، تحرير الوسيله، قم، دارالكتب العلميه، اسماعيليان، ج 2، ص 446.
[2] . محمد/25.
[3] . آل عمران/86؛ محمد/25.
[4] . ر.ك: حسن ابراهيم حسن، تاريخ اسلام، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 1، ص 344 ـ 353.
[5] . آل عمران/72.
[6] . ر.ك: طباطبائي، سيد محسن، مستمسك العروة، نجف اشرف، ج 1، ص 378 ـ 384.
[7] . ر.ك: طبرسي، مجمع البيان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، ج 2، ص 162.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد